شمارهٔ ۶۸ - در مدح گوید
کهن داغ جگر را تازه میسازد مگر لاله
که از داغش دمادم میرود آتش به سر لاله
ز بهر داغ سواد میکند فصدش حکیم دهر
از آن خون سیه ریز در درون طشت زر لاله
چه خون دل مجنون بجای باده در صحرا
درون آتش اندازد ز بهر او جگر لاله
ز فعل چرخ پر حیلت هرآنکس تو عجب دارد
که مه چون بر شفق گیرد گشاید چشم بر لاله
نهانست آفتاب گل مگر در غنچه کز هر سو
برافکندست طرف آفتابی را ز سر لاله
تو گویی جام مینایی بمیل از کوره آتش
برون می آرد از باد هوا چون شیشه گر لاله
بدان ماند که آتش در میان آتش افتاد
صبات میسازد از هر گوشه اش زوشن دگر لاله
چو مجنون آتش شیقش بموی سر در افتاد
از آن آتش ندارد از سر خودهم خبر لاله
خم زر بر سر مینا نهد نرگس که پر سازد
قدح بهر چراغ دیده اهل هنر لاله
نسیم نو بهار از باغ عیشش تاوزد دایم
فلک شد سبزه و اختر شکوفه شمع خور لاله
گهی از باد قهر او بخاک افتاده چتر گل
گه از فیض نسیم لطف او شد تا جور لاله
چو طفل مکتبی تعلیم تا گیرد ز کلک او
بآب ژاله شوید صبحدم لوح بصر لاله
دلیلش دود دل آمد که در تکرار درس او
بزیر کاسه شب دارد چراغی تا سحر لاله
اگر بی امر او از سر بپا برگی بیندازد
زند از دست نادانی بپای خود تبر لاله
و گر پا از حصار گلشن لطفش نهد بیرون
خورد بر پهلو از خار بیابان نیشتر لاله
دل کوه از نهیب قهر او خونست از آن دایم
بجای خون برون میآمد از کوه کمر لاله
الا ای دیده تابان تو آن خورشید تابانی
که از فیضت بر آرد لعل سیراب از حجر لاله
چمن اسباب بزمت تامهیا کرده گلها را
ز بهر عطر در مجمر فکنده عود تر لاله
چو در بستان نگون از باد گردد لاله ها را سر
ز بهر مجلس عیش تو فانوسی است هر لاله
برنگ گردن اسب تو خواهد دوخت ز انجامه
سقر لاط سیاه و شرخ را در یکدگر لاله
ز بس کز خون خصمت لاله گون گشتست فرش خاک
برآرد گرد باد اکنون ز خاک دشت و در لاله
ز بهر جان بد خواه تو همچون مالک دوزخ
بگرز آهنین گویا برون جست از سقر لاله
چو خواهد سوی ملک عدم با دشمنت آخر
نگه میدارد آبش برگ را بهر سفر لاله
بدفع چشم زخمت از سواد چشم و تخم مهر
سپند کشته سوزد بر سر هر رهگذر لاله
جهاندارا، او صاف تو اهلی لاله زاری گفت
که پروردش بآب دیده و خون جگر لاله
از آن پر گل کنار گلشن مدح تواش کردم
که دایم بر کنار باغ روید بیشتر لاله
چو من دارد کنار چاک لاله ودنه بایستی
که بودی دامنش از ابر لطفت پر گهر لاله
مگر همطالع من شد که از بخت سیه چون من
تنور افتاده نانی یافت قسمت از قدر لاله
همیشه تا فروغ مهر گردد بر شفق پیدا
فروزان تر از آن شبنم که باشد صبح در لاله
چراغ دولتت باد از دم روشندلان پیدا
کزین بهتر نیابد گلشن اهل نظر لاله
شمارهٔ ۶۷ - در مدح گوید: ای عکس از آفتاب ترا همبر آینهشمارهٔ ۶۹ - در منقبت امیر المومنین (ع) گوید: ما بیکسیم و معرکه خونخوار یا علی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کهن داغ جگر را تازه میسازد مگر لاله
که از داغش دمادم میرود آتش به سر لاله
هوش مصنوعی: سالهای سال، درد و غمهای کهنه میتوانند با یادآوری یا تجربههای جدید تازگی بگیرند، اما وجود گل لاله به گونهای است که از عذاب و زخم خود دائماً در حال سوختن و آتش گرفتن است.
ز بهر داغ سواد میکند فصدش حکیم دهر
از آن خون سیه ریز در درون طشت زر لاله
هوش مصنوعی: به خاطر ننگ و درد عمیق، حکیم زمان به خاطر این که درون ظرف زرین گلهای لاله، خون تیرهای را بریزد، تصمیم میگیرد.
چه خون دل مجنون بجای باده در صحرا
درون آتش اندازد ز بهر او جگر لاله
هوش مصنوعی: مجنون چقدر درد و رنج میکشد و به جای نوشیدنی در بیابان، دلش را در آتش میریزد و برای عشق او از دل لاله خون میکشد.
ز فعل چرخ پر حیلت هرآنکس تو عجب دارد
که مه چون بر شفق گیرد گشاید چشم بر لاله
هوش مصنوعی: هر کسی که از رفتار فریبنده آسمان تعجب کند، باید بداند که وقتی ماه در هنگام غروب به رنگ سرخ متمایل میشود، چشمانش بر لالهها میافتد.
نهانست آفتاب گل مگر در غنچه کز هر سو
برافکندست طرف آفتابی را ز سر لاله
هوش مصنوعی: آفتاب گل در حقیقت در درون غنچه پنهان است، زیرا از هر جهتی نور و زیباییاش را به سمت آفتاب جلب کرده و از سر گل لاله میتابد.
تو گویی جام مینایی بمیل از کوره آتش
برون می آرد از باد هوا چون شیشه گر لاله
هوش مصنوعی: انگار که جامی زیبا و نازک از کوره آتش خارج میشود و در اثر وزش باد، مانند شیشهای است که در دست لالهها قرار دارد.
بدان ماند که آتش در میان آتش افتاد
صبات میسازد از هر گوشه اش زوشن دگر لاله
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که آتش در میان خود، شعلههای جدیدی تولید میکند و از هر طرف، جلب توجه میکند. به نوعی نشان میدهد که هر گاه چیزهایی وجود دارند که ممکن است در کنار هم قرار بگیرند، میتوانند به سادگی زیبایی و جذابیت بیشتری خلق کنند.
چو مجنون آتش شیقش بموی سر در افتاد
از آن آتش ندارد از سر خودهم خبر لاله
هوش مصنوعی: مانند مجنون که آتش عشق او به موهای سرش افتاده، از آن آتش دیگر از حال خود هم خبر ندارد.
خم زر بر سر مینا نهد نرگس که پر سازد
قدح بهر چراغ دیده اهل هنر لاله
هوش مصنوعی: نرگس خم طلا را بر سر مینا قرار میدهد تا شکوفاییاش را برای پر کردن جامی به کار گیرد که روشنیبخش چشمان اهل هنر، لاله باشد.
نسیم نو بهار از باغ عیشش تاوزد دایم
فلک شد سبزه و اختر شکوفه شمع خور لاله
هوش مصنوعی: نسیم تازه بهاری از باغ خوشیها میوزد و به همین دلیل آسمان پر از سبزه و ستاره شده و گلهای شمعمانند درخشانند.
گهی از باد قهر او بخاک افتاده چتر گل
گه از فیض نسیم لطف او شد تا جور لاله
هوش مصنوعی: گاهی چتر گل به خاطر خشم باد به زمین میافتد و گاهی هم به خاطر نعمت نسیم لطافت، به زیبایی لاله میخندد.
چو طفل مکتبی تعلیم تا گیرد ز کلک او
بآب ژاله شوید صبحدم لوح بصر لاله
هوش مصنوعی: مانند یک کودک مدرسهای که در حال یادگیری است، از قلم او در صبح زوده با آب شبنم، تخته چشم لاله را پاک میکند.
دلیلش دود دل آمد که در تکرار درس او
بزیر کاسه شب دارد چراغی تا سحر لاله
هوش مصنوعی: دلایل این عشق همچون دودی هستند که هر بار درسی از او را تکرار میکنم. او در زیر پرده شب چراغی دارد که تا صبح نور میافشاند، مانند لالهای که در تاریکی میدرخشد.
اگر بی امر او از سر بپا برگی بیندازد
زند از دست نادانی بپای خود تبر لاله
هوش مصنوعی: اگر بدون اجازه و تصمیم او، آدمی برای خود اقدامی کند، در واقع با ناآگاهی خود، به پای خود چیزی را میاندازد که به خود آسیب میزند.
و گر پا از حصار گلشن لطفش نهد بیرون
خورد بر پهلو از خار بیابان نیشتر لاله
هوش مصنوعی: اگر کسی از دایرهی محبت و مهربانی او خارج شود، در دشت بیابان با خارهایی که آزاردهندهاند، مواجه خواهد شد و بهجای زیبایی لاله، درد و رنج خواهد چشید.
دل کوه از نهیب قهر او خونست از آن دایم
بجای خون برون میآمد از کوه کمر لاله
هوش مصنوعی: دل کوه به خاطر خشم و قدرت او به شدت میتپد و به همین دلیل همواره به جای خون، لاله از آن بیرون میآید.
الا ای دیده تابان تو آن خورشید تابانی
که از فیضت بر آرد لعل سیراب از حجر لاله
هوش مصنوعی: ای دیدهی روشن تو همچون خورشید درخشان هستی که از وجودت، نگینی لطیف از دل سنگ لاله میروید.
چمن اسباب بزمت تامهیا کرده گلها را
ز بهر عطر در مجمر فکنده عود تر لاله
هوش مصنوعی: چمن برای جشن و میهمانی آماده شده و گلها را به خاطر خوشبو کردن فضا در دیگ عود تازه لاله قرار دادهاند.
چو در بستان نگون از باد گردد لاله ها را سر
ز بهر مجلس عیش تو فانوسی است هر لاله
هوش مصنوعی: وقتی در باغ باد بوزد و لالهها را به سمت زمین براند، هر کدام از این لالهها برای جشن و شادی تو مانند چراغی روشن هستند.
برنگ گردن اسب تو خواهد دوخت ز انجامه
سقر لاط سیاه و شرخ را در یکدگر لاله
هوش مصنوعی: بر روی گردن اسب تو، دوختن نشانهای از محبت و زیبایی خواهد بود. از طرفی در کنار هم، عناصری چون سیاهی و روشنایی، که به دو حالت مختلف اشاره دارد، در هم تنیده شده و تصویری جذاب و دلانگیز خلق میکند.
ز بس کز خون خصمت لاله گون گشتست فرش خاک
برآرد گرد باد اکنون ز خاک دشت و در لاله
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خون دشمن تو باعث سرخی و زیبایی گلهای لاله شده، اکنون باد، گرد و غبار را از خاک دشت برمیدارد تا زیبایی لالهها بیشتر نمایان شود.
ز بهر جان بد خواه تو همچون مالک دوزخ
بگرز آهنین گویا برون جست از سقر لاله
هوش مصنوعی: برای نجات جان خود، بر حذر از تو بدخواهم، همانطور که مالکی در دوزخ با نرمی و شجاعت، از شعلههای آتش فرار میکند و همچون لالهای از آتش سر بهدر میآورد.
چو خواهد سوی ملک عدم با دشمنت آخر
نگه میدارد آبش برگ را بهر سفر لاله
هوش مصنوعی: وقتی که بخواهی به سوی جایی نامعلوم بروی، دشمن تو در آخرین لحظه تو را باز میدارد و آب را برای سفر به سمت گلهای لاله حفظ میکند.
بدفع چشم زخمت از سواد چشم و تخم مهر
سپند کشته سوزد بر سر هر رهگذر لاله
هوش مصنوعی: هرکس که دچار آسیب چشم زخم تو شده باشد، با زیبایی و مهر شگفتانگیز تو دچار سوزش و آتش میشود؛ این حالت بر سر هر رهگذری نمایان است، مانند لالهای که در دل زمین شکفته شده است.
جهاندارا، او صاف تو اهلی لاله زاری گفت
که پروردش بآب دیده و خون جگر لاله
هوش مصنوعی: ای صاحبِ جهان، او به مانند لالهای در باغی است که پرورش یافته با اشک و خون دل.
از آن پر گل کنار گلشن مدح تواش کردم
که دایم بر کنار باغ روید بیشتر لاله
هوش مصنوعی: من از آن گلهای زیبا کنار باغ، ستایش تو را گفتم تا همیشه کنار باغ، گلها و لالههای بیشتری بروید.
چو من دارد کنار چاک لاله ودنه بایستی
که بودی دامنش از ابر لطفت پر گهر لاله
هوش مصنوعی: کسی مانند من به زیبایی کنار گل لاله وجود دارد و برای او باید دامنش را از نرمی و لطافت پر از عطر و زیبایی گل لاله کرده باشی.
مگر همطالع من شد که از بخت سیه چون من
تنور افتاده نانی یافت قسمت از قدر لاله
هوش مصنوعی: بهنظر میرسد که روزگار به یاری من آمده است، زیرا مثل حال من که در عذاب و مشکلات هستم، یک نان به دلم رسید که از خوششانسی من است، همچون بخت خوب یک لاله.
همیشه تا فروغ مهر گردد بر شفق پیدا
فروزان تر از آن شبنم که باشد صبح در لاله
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که نور مهر طلوع کند و بر افق نمایان شود، درخشانی آن بیشتر از شبنمی است که صبح بر گلهای لاله نشسته است.
چراغ دولتت باد از دم روشندلان پیدا
کزین بهتر نیابد گلشن اهل نظر لاله
هوش مصنوعی: امیدوارم روشنایی و رونق زندگیات همچون روشنی دلهای روشن باشد، زیرا از این بهتر نمیتوان در زندگی اهل دانش، گلشنی مانند لاله یافت.