گنجور

شمارهٔ ۶۷ - در مدح گوید

ای عکس از آفتاب ترا همبر آینه
کس را چه حد که تیز بیند در آینه
چون عکس خود در آینه بینی و لب گزی
او هم ز دیدن تو گزد لب در آینه
عیسی نماید از فلک آبگینه رنگ
چون پرتو جمال تو افتد در آینه
تسخیر عکس روی تو آیینه کرد از آن
در شیشه کرده است پری راهر آینه
آیینه شد ز عکس تو بتخانه ایصنم
گر باورت زمن نشود بنگر آینه
عکس رخت چو شمع برو افکند شود
در وصف روت شمع زبان آور آینه
سخنش گلو مگیر که ترسم ز عکس تو
خونش برو فتد چو گل احمر آینه
چون بوسه خواهم از تو جوابت بجز نه نیست
یکبار هم بگوی جوابی ور آینه
از عکس آتشین رخ و از برق حسن تو
گویی که مشعلی است پر از اخگر آینه
چون قصه مصور چین و فرنگی است
دعوی چه میکند بتو ای دلبر آینه
از نقش خط و لب همچو شکرت
چون طوطی است در دهنش شکر آینه
ز آن روی آتشین و سر زلف عنبرین
دود دلش بسر شده چون مجمر آینه
داغ ترا بناخن خود تازه تر کنم
زین به که دید صیقله را در خور آینه
دایم چراغ دیده ز روی تو روشن است
چون از فروغ سرور دین پرور آینه
فرخنده باد طلعت شه کز جمال او
شد نور بخش همچو شه خاور آینه
رایش نظر بچرخ فکنده است از آنحکیم
سازد برای حال تو خود اختر آینه
چون او نزاد مادر گیتی و مثل او
زاییده هم نمی شود الا در آینه
تا در دیار دشمنش آتش زند فلک
تابد چو آفتاب ز اسکندر آینه
از تف خون دشمن و گرد سمند اوست
گردون اگر ز زنگ شدش اخضر آینه
بسیار کوفت آهن سرد و نشد چو نعل
کش رو نهد بزیر سم اشقر آینه
ای از جمالت آینه صورت آشکار
وی صورت جمال ترا مظهر آینه
با روشنی رای تو از شرم میرود
اخگر صفت بپرده خاکستر آینه
گر طوطیی ز خیل تو پروا کند برو
زان خرمی سزد که برآرد پر آینه
گر بت نما بعد تو گردد شود خراب
در یکنفس چو بتکده خاور آینه
آید بچشم خصم تو خورشید تاب دار
چون با شرر ز کوره آهنگر آینه
پیش تو زرد رو و زبون همچنان بود
خصم تو گر کند بمثل از زر آینه
مثلت ندید چرخ کهن گرچه پیش چشم
عینک صفت نهاده ز ماه و خور آینه
با آفتاب روی تو گر رو برو شود
گردد چو مه گداخته سرتاسر آینه
در یا دلا گداخته شد گوهر دلم
تا ساخام ز بهر تو از گوهر آینه
ز آیینه پرس صورت حالم که روشن است
گرچه چو نامه نیست سخن گستر آینه
از گوهرست آینه بکر شعر من
کس را نداد دست ازین خوشتر آینه
آیینه رو سفید ازین شعر گشت و کس
چون من سفید رو نکند دیگر آینه
خصم این سواد شعر نیارد بچشم از آن
کش میخ دیده هاست درویکسر آینه
اهلی که شعر روشنش آیینه دل است
شد بر دعای جان توانش رهبر آینه
تا نو عروس مهر بود بر کنار چرخ
تا چرخ را بود زمه انوار آینه
یا رب که باد در کف مشاطه قضا
از آفتاب ذات تو تا محشر آینه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای عکس از آفتاب ترا همبر آینه
کس را چه حد که تیز بیند در آینه
هوش مصنوعی: ای تصویر روشن از آفتاب! چه کسی می‌تواند ببیند که در آینه چقدر تیز و واضح است؟
چون عکس خود در آینه بینی و لب گزی
او هم ز دیدن تو گزد لب در آینه
هوش مصنوعی: وقتی که خودت را در آینه می‌بینی و لب‌های خود را گاز می‌گیری، او هم در آینه به خاطر دیدن تو این کار را انجام می‌دهد.
عیسی نماید از فلک آبگینه رنگ
چون پرتو جمال تو افتد در آینه
هوش مصنوعی: عیسی با نمایشی زیبا و رنگی شفاف از آسمان، هنگامی که نور چهره تو در آینه منعکس می‌شود، خود را به تصویر می‌کشد.
تسخیر عکس روی تو آیینه کرد از آن
در شیشه کرده است پری راهر آینه
هوش مصنوعی: عکس زیبای تو باعث شده که آینه به تسخیر درآید و چون پری در شیشه خود را نشان دهد.
آیینه شد ز عکس تو بتخانه ایصنم
گر باورت زمن نشود بنگر آینه
هوش مصنوعی: آیینه به خاطر تصویر تو تبدیل به یک بتخانه شده است. ای محبوب، اگر به من ایمان نداری، به آیینه نگاه کن و ببین چه تصوری از تو در آن وجود دارد.
عکس رخت چو شمع برو افکند شود
در وصف روت شمع زبان آور آینه
هوش مصنوعی: وقتی عکس چهره‌ات مانند شمع بر زمین بیفتد، وصف چهره‌ات به مانند شمعی خواهد بود که زبان به سخن می‌گشاید و خود را در آینه نشان می‌دهد.
سخنش گلو مگیر که ترسم ز عکس تو
خونش برو فتد چو گل احمر آینه
هوش مصنوعی: سخنانش را مهار نکن، زیرا می‌ترسم که مثل گل‌های قرمز، خونش در آینه بریزد و به تصویر تو آسیب بزند.
چون بوسه خواهم از تو جوابت بجز نه نیست
یکبار هم بگوی جوابی ور آینه
هوش مصنوعی: وقتی می‌خواهم از تو بوسه‌ای بگیرم، پاسخ تو جز «نه» نیست. یک بار هم بگو که جوابی به من بده یا نه.
از عکس آتشین رخ و از برق حسن تو
گویی که مشعلی است پر از اخگر آینه
هوش مصنوعی: چهره‌ی آتشین و زیبای تو چنان است که گویی آینه‌ای پر از ذرات درخشان است، مانند مشعلی که شعله‌اش در حال زبانه کشیدن است.
چون قصه مصور چین و فرنگی است
دعوی چه میکند بتو ای دلبر آینه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که داستان و روایت عشق و زیبایی، همچون تصاویری زنده و رنگارنگ از سرزمین‌های دور و زیباست. بنابراین، دلبر مهربان، چه نیازی به ادعا و سخنرانی دارد؟ این نشان‌دهنده‌ای از عمق احساس و زیبایی غیرقابل بیان عشق است.
از نقش خط و لب همچو شکرت
چون طوطی است در دهنش شکر آینه
هوش مصنوعی: شکل و زیبایی لب و خطی که در چهره او نمایان است، مثل شکر شیرین و خوشمزه‌ای است که در دهان طوطی قرار دارد و نشان از زیبایی و جذابیت او دارد.
ز آن روی آتشین و سر زلف عنبرین
دود دلش بسر شده چون مجمر آینه
هوش مصنوعی: از آن رو که چهره‌اش آتشین و موهایش مانند عنبر است، دلش مانند بخاری که از آتش‌دان بلند می‌شود، پر از غم و درد شده است.
داغ ترا بناخن خود تازه تر کنم
زین به که دید صیقله را در خور آینه
هوش مصنوعی: من درد تو را با ناخن خود تازه‌تر می‌کنم. این بهتر است از این که زیبایی را در آینه ببینم.
دایم چراغ دیده ز روی تو روشن است
چون از فروغ سرور دین پرور آینه
هوش مصنوعی: چشم من همیشه به خاطر زیبایی تو روشن است، مانند آینه‌ای که از نور خوشحالی و محبت پر شده است.
فرخنده باد طلعت شه کز جمال او
شد نور بخش همچو شه خاور آینه
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن چهره باستانی که زیبایی‌اش مانند نور خورشید، روشنی‌بخش است و همچون آینه‌ای درخشان می‌درخشد.
رایش نظر بچرخ فکنده است از آنحکیم
سازد برای حال تو خود اختر آینه
هوش مصنوعی: نظر به خوبی به دور خود می‌چرخد و از آنجا که خردمندانه است، می‌تواند برای وضعیت تو، چون ستاره‌ای در آینه، حکمت به ارمغان آورد.
چون او نزاد مادر گیتی و مثل او
زاییده هم نمی شود الا در آینه
هوش مصنوعی: او مانند هیچ‌کس دیگری در دنیا متولد نشده و هیچ‌کس دیگری هم به اندازه او وجود ندارد، جز اینکه در آینه به تصویرش نگاه کنی.
تا در دیار دشمنش آتش زند فلک
تابد چو آفتاب ز اسکندر آینه
هوش مصنوعی: در سرزمین دشمنانش، وقتی که آسمان مانند خورشید روشن شود، اسکندر را می‌تواند به عنوان الگویی برای قدرت و درخشش دید.
از تف خون دشمن و گرد سمند اوست
گردون اگر ز زنگ شدش اخضر آینه
هوش مصنوعی: خون دشمن و خاکی که زیر سم اسب او مانده، باعث می‌شود آسمان اگرچه زنگار گرفته باشد، همچنان سبز و زیبا به نظر برسد.
بسیار کوفت آهن سرد و نشد چو نعل
کش رو نهد بزیر سم اشقر آینه
هوش مصنوعی: بسیار ضربه زدند به آهن سرد، اما نتوانستند آن را شکل دهند. مانند نعل که زیر پای اسبی سفید قرار گرفته است و نمی‌تواند بازتابی از آنچه در زیرش قرار دارد، ارائه دهد.
ای از جمالت آینه صورت آشکار
وی صورت جمال ترا مظهر آینه
هوش مصنوعی: تو که زیبایی‌ات مانند آینه‌ای است که تصویر را نشان می‌دهد، خود آن آینه‌ای که زیبایی‌ات را به نمایش می‌گذارد.
با روشنی رای تو از شرم میرود
اخگر صفت بپرده خاکستر آینه
هوش مصنوعی: با روشنایی فکر و دیدگاه تو، شعله‌ی شرم به تدریج خاموش می‌شود و به مانند خاکستری در پشت پرده‌ی آینه باقی می‌ماند.
گر طوطیی ز خیل تو پروا کند برو
زان خرمی سزد که برآرد پر آینه
هوش مصنوعی: اگر طوطی‌ای از میان تو دوری کند، برای آن خوشی سزاوار است که پر آینه‌ای بیاورد.
گر بت نما بعد تو گردد شود خراب
در یکنفس چو بتکده خاور آینه
هوش مصنوعی: اگر پس از تو، معشوقی پیدا شود، همه چیز خراب می‌شود، و در یک لحظه مانند تمامی بتکده‌ها و آینه‌ها، کاملاً دگرگون خواهد شد.
آید بچشم خصم تو خورشید تاب دار
چون با شرر ز کوره آهنگر آینه
هوش مصنوعی: چشم دشمن تو مانند خورشید درخشان می‌شود، وقتی که پرتوهای آتش از کوره آهنگری به بیرون می‌ریزند و بر آینه می‌تابند.
پیش تو زرد رو و زبون همچنان بود
خصم تو گر کند بمثل از زر آینه
هوش مصنوعی: زمانی که در حضور تو هستم، چهره‌ام رنگ می‌بازد و زبانم بند می‌آید. اگر خصم تو بر خلاف تو، مانند آینه‌ای از طلا با تو برخورد کند، باز هم چهره‌ام همین‌گونه خواهد بود.
مثلت ندید چرخ کهن گرچه پیش چشم
عینک صفت نهاده ز ماه و خور آینه
هوش مصنوعی: شما مانند چرخ کهنه‌ای هستید که هرچند زیر نور ماه و خورشید به خوبی دیده می‌شود، اما هنوز نتوانسته‌اید خود واقعی‌تان را نشان دهید.
با آفتاب روی تو گر رو برو شود
گردد چو مه گداخته سرتاسر آینه
هوش مصنوعی: اگر به روی تو در مقابل آفتاب نگاه کنم، مانند آن است که تمام آینه را به صورت مه گداخته و درخشان می‌بینم.
در یا دلا گداخته شد گوهر دلم
تا ساخام ز بهر تو از گوهر آینه
هوش مصنوعی: دل من به شدت برای تو داغ و آکنده از احساسات شده است تا اینکه برای تو از زیبایی‌های درونم چیزی بسازم، مانند نوری که از آینه می‌تابد.
ز آیینه پرس صورت حالم که روشن است
گرچه چو نامه نیست سخن گستر آینه
هوش مصنوعی: از آینه بپرس چطور به نظر می‌رسم، چون وضعیت من مشخص است. هرچند که نمی‌توانم احساساتم را به خوبی بیان کنم، اما آینه به وضوح نشان می‌دهد که چه حالتی دارم.
از گوهرست آینه بکر شعر من
کس را نداد دست ازین خوشتر آینه
هوش مصنوعی: شعر من مانند آینه‌ای است که از جواهر ساخته شده و هیچ‌کس جز خود من به آن دسترسی ندارد. این آینه زیباتر از هر چیزی است.
آیینه رو سفید ازین شعر گشت و کس
چون من سفید رو نکند دیگر آینه
هوش مصنوعی: آیینه به واسطه‌ی این شعر، به شکلی زیبا و درخشان شده است و هیچ‌کس دیگری مانند من نمی‌تواند چنین درخشان و روشنایی ببخشد به آیینه.
خصم این سواد شعر نیارد بچشم از آن
کش میخ دیده هاست درویکسر آینه
هوش مصنوعی: دشمن نمی‌تواند این شعر را با چشمانش ببیند، زیرا در آن نقش و اثر عجیبی وجود دارد که بر دل می‌نشیند.
اهلی که شعر روشنش آیینه دل است
شد بر دعای جان توانش رهبر آینه
هوش مصنوعی: شاعرانی که شعر روشنی دارند، دل‌های روشنی نیز دارند و در پی دعای زندگی، می‌توانند به منبع الهام و هدایت تبدیل شوند.
تا نو عروس مهر بود بر کنار چرخ
تا چرخ را بود زمه انوار آینه
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه جدید در آسمان وجود دارد و نورها را به دور خود می‌تاباند، چرخ (به معنای آسمان یا جهان) از زیبایی و درخشش این نورها بهره‌مند خواهد بود.
یا رب که باد در کف مشاطه قضا
از آفتاب ذات تو تا محشر آینه
هوش مصنوعی: ای پروردگار، آیا می‌توان این باد را که در دست آرایشگر قضاست، به آینه‌ای تشبیه کرد که از نور ذات تو تا روز قیامت بازتاب می‌دهد؟