شمارهٔ ۵۵ - در مدح قاضی القضاه رکن الدین مسعود گوید
در خاک و خونم از غم چون لاله داغ بردل
دستم بگیر پایم بر آر از گل
خالت میان ابرو هندوی مست کرده
دستی بدوش ترکی از هر طرف حمایل
سرو تو میخرامد چون لعبت بهشتی
وز سدره شاخ طوبی در سجده تو مایل
شیرین کجا که یوسف در خواب هم نبیند
آن حسن و آن لطافت آن شکل و آنشمایل
آن کز بتان بلا شد حسن است یا ملاحت
وان هردو معنی آمد بر صورت تو شامل
در اشک من نگنجد کشتی نوح ای مه
طوفان گریه ام بین در سینه ساز منزل
بی خال تو چو موران در خاک هم نگنجم
کز خرمن حیاتم یکدانه نیست حاصل
ای آب زندگانی ما را دمیست باقی
زنهار تا توانی از ما مباش غافل
شوقم چو پرده در شد عیبم مکن بمستی
ای جرم پوش دامن بر عیب ما فروهل
هوشم ربود چشمت ترسم نگیردم دست
قاضی قضات عالم سرچشمه فضایل
رکن سعادت و دین مسعود آنکه گویی
کز غایت سعادت اقبال ازوست مقبل
سر سبزیی ز باغش فیروزی اکابر
در یوزه یی ز فضلش مجموعه افاضل
از هشت خلد بروی حور و قصور ظاهر
با آنکه در میان نه پرده است حایل
طرح بنای قدرش دست قدرت افکند
آنجا اساس کعبه گرد آمد از فواصل
چندان نکرد لیلی رحمت باشک مجنون
کش ساربان دیده در آب راند محمل
از سنگ کودکانم دیوانه در ره تو
مجنون که شد بصحرا دیوانه ایست عاقل
در مکتب علومش چرخ است ساده لوحی
خیل ملک چو طفلان خوانند رب سهل
او چون مگس مقید در شهد لعل شیرین
وارستگی چه جویی دست از حیات بگسل
با اشتران خیلش در روز عرض شوکت
نه چرخ و طمطراقش یک چنبر جلاجل
گر لنگری ز حملش با موج فتنه نبود
کی نوح ز آب طوفان کشتی برد بساحل
گر آتشی زخشمش بر ابروی مه افتد
از دود دل بر ارد هر ژاله رنگ فلفل
در نخل موم گیتی صد مسیله است پنهان
خورشید فهم تیزش حل سازد این مسایل
صد ساله دخل عالم یکروزه خرج خوانش
باقی ز فضل و رحمت بر کاینات فاضل
بس کز خواص جودش دارد اثر طبایع
چون ابر گوهر افشان مشرف شدست مدخل
ای از جمال رویت آرایش مجالس
وی از کمال خلقت آسایش محافل
زان حلقه ها که کردی در گوش ظالمانرا
زنجیر عدل بسته نو شیروان عادل
بی مهر خاتم تو صد بار مهر گردون
مه را سجل دریده کاین حجتی است باطل
خط تو بر سفیدی نورست و دست موسی
کلک تو در سیاهی هاروت و چاه بابل
چوبک زن سرایت بر پاسبان گردون
در مهر چرخ خرواند یا ایها المزمل
نوریست در دو محمل انسان عین با تو
احول دو دیده بیند این را دو بود محمل
چون خشم تو بجنبد چون فرش گل نلرزد
کافتد بلرزه ماهی در آب از آن زلازل
تا از سموم قهرت خصم تو شربتی خورد
پیوند استخوانش وارست از مفاصل
در زحمتیست خصمت جانش چو رشته در خار
کز وی گسسته دق کرده علت سل
مرغی که آشیانش بام تو شد هما شد
سلطان وقت گردد بر هر که افکند ظل
زر پاش آنچنان شد دستت که همچو قارون
پایش بگل فروشد از بار سیم سایل
در طور همت توصد مشعل است روشن
و انجا درختایمن جو بیست زان مشاعل
باز این غزلسرایی بشنو ز مزغ کلکم
کز شوق او بر آید فریاد از عنادل
ای بسته لب بعاشق مشکلتر از در دل
حرفی بگو و بگشا در یکنفس دو مشکل
تا سوی گشت باغت ساغر شود وسیله
انگیخت لاله در سنگ در راه تو وسایل
عشرت بگلستان کن از جام لاله و می
وز شاخ ارغوان زن برسیخ مرغ بسمل
بستان ز سبزه و گل دیبای رومی افکند
کز سنبل و بفشه آمد ز چین قوافل
بادش دلیل عیسی کو مرده زنده سازد
نخلش گواه مریم کز باد گشت حامل
در سایه درختان گل گل فتاره خورشید
چون شامی و عراقی طرحی نهرمنداخل
گر صد دلیل خوبی گوید نسیم بر گل
در مبحث جمالت نسخ است این دلایل
دیوانه وار چون من سرو از پیت دویدی
گر پای او نبودی از آب دز سلاسل
در راه عشقبازی صد مرحله است ایدل
در کعبه مراد آی بگذر ازین مراحل
ای آفتاب چون مه آسان نرفتم این ره
تافرق سود پایم در قطع این منازل
مهجز نماست اهلی در شعر و از کمالش
نازل مبین که دوری این آیتی است نازل
او مرغ گلشنی شد کز آفتاب رحمت
در سایه کمالش صد ناقص است کامل
تادر بنای گیتی آب بقاست باقی
تا برمدار گردون حکم قضاست عامل
از ابر رحمت تو گیتی مباد خالی
در شغل خدمت تو گردون مباد عاطل
شمارهٔ ۵۴ - در مدح شیخ نجم الدین مسعود گوید: الله الله مگر اینواقعه خواب است و خیالشمارهٔ ۵۶ - در مدح قاضی شاه ملا گوید: منت ایزد را که بنمود از فلک دیگر هلال
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در خاک و خونم از غم چون لاله داغ بردل
دستم بگیر پایم بر آر از گل
هوش مصنوعی: در فضای غم و اندوهی که با خون و خاک آمیخته شده، مانند لالهای که داغ بر دلش سنگینی میکند، از تو میخواهم که دستم را بگیری و پایم را از میان گلها بلند کنی.
خالت میان ابرو هندوی مست کرده
دستی بدوش ترکی از هر طرف حمایل
هوش مصنوعی: در این تصویر، زنی با ابروان زیبا و گوشیهایی با گیسوان بلند در حال چرخیدن است، در حالی که به طرز دلانگیزی به دست ترکی که دستانش را بر دوش او گذاشته، تکیه کرده است. این صحنه به زیبایی و جاذبهی خاص این زن اشاره دارد.
سرو تو میخرامد چون لعبت بهشتی
وز سدره شاخ طوبی در سجده تو مایل
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو مانند جفتی از بهشت است که همه را به خود جلب میکند و درخت طوبی که نماد بهشت است، به خاطر تو در حالت احترام و سجده قرار گرفته است.
شیرین کجا که یوسف در خواب هم نبیند
آن حسن و آن لطافت آن شکل و آنشمایل
هوش مصنوعی: شیرین کجا میتواند باشد؟ وقتی یوسف حتی در خواب هم نمیتواند آن زیبایی و لطافت، آن ظاهر و ویژگیهای خاص را ببیند.
آن کز بتان بلا شد حسن است یا ملاحت
وان هردو معنی آمد بر صورت تو شامل
هوش مصنوعی: آن که زیبایی و فریباییاش از دلربایی بتهاست، آیا حسن و زیباییاش است یا لطف و ملاحت؟ هر دو مفهوم در وجود تو جمع شده است.
در اشک من نگنجد کشتی نوح ای مه
طوفان گریه ام بین در سینه ساز منزل
هوش مصنوعی: در اشکهای من آنچنان افسردگی و غم وجود دارد که حتی کشتی نوح هم نمیتواند آن را در خود جای دهد. ای ماه، به طوفان گریهام نگاه کن و ببین چگونه دلم به خاطر غمهایم در حال نواختن است.
بی خال تو چو موران در خاک هم نگنجم
کز خرمن حیاتم یکدانه نیست حاصل
هوش مصنوعی: من بدون وجود تو مانند مورانی در زمین هستم که حتی جایی برای زندگی ندارد. چون در زندگیام هیچ دستاوردی جز آرزوی تو ندارم.
ای آب زندگانی ما را دمیست باقی
زنهار تا توانی از ما مباش غافل
هوش مصنوعی: ای آب حیات، لحظهای برای ما باقی نگذار، خواهش میکنم تا میتوانی از ما غافل نباش.
شوقم چو پرده در شد عیبم مکن بمستی
ای جرم پوش دامن بر عیب ما فروهل
هوش مصنوعی: وقتی شوق و علاقهام به دنیا بیشتر میشود، دیگر عیبهایم را نپوشان. ای کسی که اشتباهات را میپوشانی، دامن خود را بر عیبهایم بینداز.
هوشم ربود چشمت ترسم نگیردم دست
قاضی قضات عالم سرچشمه فضایل
هوش مصنوعی: نگاه تو مرا فریب میدهد و میترسم که در این میان، دست قاضیان و داوران عالم را از فضایل خود کوتاه کنم.
رکن سعادت و دین مسعود آنکه گویی
کز غایت سعادت اقبال ازوست مقبل
هوش مصنوعی: بنیاد خوشبختی و دین صحیح این است که کسی بگوید خوشبختی و موفقیت از او سرچشمه میگیرد و او مورد توجه و رحمت خداوند است.
سر سبزیی ز باغش فیروزی اکابر
در یوزه یی ز فضلش مجموعه افاضل
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف باغی میپردازد که در آن سرسبزی و زیبایی وجود دارد و از فضل و دانش بزرگان پر شده است. به عبارت دیگر، باغی نمادین است که در آن شخصیتهای برجسته و عالم گرد هم آمدهاند و از فضیلت و دانش یکدیگر بهرهمند میشوند.
از هشت خلد بروی حور و قصور ظاهر
با آنکه در میان نه پرده است حایل
هوش مصنوعی: در بهشت، با وجود زیباییهای زنده و کاخهای باشکوه، هنوز هم موانع و پردههایی وجود دارد که از دید کامل آنها جلوگیری میکند.
طرح بنای قدرش دست قدرت افکند
آنجا اساس کعبه گرد آمد از فواصل
هوش مصنوعی: در آن مکان، نیرویی بزرگ باعث شکلگیری بنیاد ارزشمندی شد و کعبه به عنوان یک نقطه مرکزی و مهم تأسیس گردید.
چندان نکرد لیلی رحمت باشک مجنون
کش ساربان دیده در آب راند محمل
هوش مصنوعی: لیلی به مجنون بیرحمی کرد و دل او را شکسته و بینوا گذاشت، در حالی که ساربان در آب به دنبال جلب توجه او بود.
از سنگ کودکانم دیوانه در ره تو
مجنون که شد بصحرا دیوانه ایست عاقل
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به حالتی از عشق و شیدایی اشاره میکند که فردی به خاطر معشوقش دیوانه و سرگشته شده است. او به گونهای رفتار میکند که گویی در میان بیابانها و دشتها سرگردان است. اما در عین حال، این دیوانگی نوعی عاقلانه است، زیرا عاشق به رفتار و آرمانهای خود پایبند است. عشق او را به مرحلهای از فهم و درک عمیقتر میرساند، که در عین سرگشتگی، از عقل و خرد فاصله نمیگیرد.
در مکتب علومش چرخ است ساده لوحی
خیل ملک چو طفلان خوانند رب سهل
هوش مصنوعی: در مدرسهٔ دانش، انسانهای نادان را مانند کودکان مینامند و این مسأله برای فرشتگان آسان است.
او چون مگس مقید در شهد لعل شیرین
وارستگی چه جویی دست از حیات بگسل
هوش مصنوعی: او مانند مگسی که در عسل قرمزرنگ در دام افتاده است، آزادگی و رهایی را چه جستوجو میکند؟ از زندگی دست بردار.
با اشتران خیلش در روز عرض شوکت
نه چرخ و طمطراقش یک چنبر جلاجل
هوش مصنوعی: در روزی که شکوه و عظمتش نمایان است، با شتران بسیارش به میدان میآید و نه تنها چرخها و تشریفاتش را بلکه با شکوه همه چیزش را به نمایش میگذارد.
گر لنگری ز حملش با موج فتنه نبود
کی نوح ز آب طوفان کشتی برد بساحل
هوش مصنوعی: اگر نبودند مشکلات و فتنهها، نوح نمیتوانست کشتیاش را از آبهای طوفانی به ساحل برساند.
گر آتشی زخشمش بر ابروی مه افتد
از دود دل بر ارد هر ژاله رنگ فلفل
هوش مصنوعی: اگر آتشی بر ابروی زیبای او بیفتد، بخار دل به رنگ فلفل بر هر قطره باران مینشیند.
در نخل موم گیتی صد مسیله است پنهان
خورشید فهم تیزش حل سازد این مسایل
هوش مصنوعی: در دنیا مانند نخل، مسائل بسیاری وجود دارد که در دل آن پنهان است. تنها درک عمیق و هوشمندانه میتواند این مسائل را حل کند.
صد ساله دخل عالم یکروزه خرج خوانش
باقی ز فضل و رحمت بر کاینات فاضل
هوش مصنوعی: عمر یکصد ساله دانشمند تنها در یک روز مصرف میشود، اما باقیماندهاش به خاطر فضل و رحمت الهی بر تمام موجودات باقی میماند.
بس کز خواص جودش دارد اثر طبایع
چون ابر گوهر افشان مشرف شدست مدخل
هوش مصنوعی: به خاطر ویژگیهای خاص بخشندگی او، تأثیر زیادی بر روحیات افراد گذاشته است، همانطور که ابرها که جواهرات را بر زمین میبارند، فضای ورود به این موضوع را نمایان کردهاند.
ای از جمال رویت آرایش مجالس
وی از کمال خلقت آسایش محافل
هوش مصنوعی: ای زیبایی چهرهات، زینتبخش محافل است و کمال آفرینشت، مایه آرامش مجالس.
زان حلقه ها که کردی در گوش ظالمانرا
زنجیر عدل بسته نو شیروان عادل
هوش مصنوعی: از زنجیرهایی که بر گوش ستمگران کردی، زنجیر عدالت به نو شیروان عادل بسته شده است.
بی مهر خاتم تو صد بار مهر گردون
مه را سجل دریده کاین حجتی است باطل
هوش مصنوعی: اگر محبت تو نباشد، مهر و محبتی که در آسمان وجود دارد، بیفایده است. درست مانند گواهی که نادرست است و هیچ اعتباری ندارد.
خط تو بر سفیدی نورست و دست موسی
کلک تو در سیاهی هاروت و چاه بابل
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زیبایی و خاص بودن خط نوشته شخصی دارد. ترکهای زیبای خط او مانند نور در پسزمینهای سفید میدرخشند، در حالی که دست موسی به رسم الهی، مانند هنری زیبا در دل تاریکی یا دشواریها قرار دارد. همچنین، نوعی ارتباط با مفاهیم عرفانی و پیچیدگیهای زندگی و حتی مشکلاتی چون چاه بابل مطرح میشود که به تضاد بین زیبایی و سیاهی اشاره دارد.
چوبک زن سرایت بر پاسبان گردون
در مهر چرخ خرواند یا ایها المزمل
هوش مصنوعی: چوبکی که بر سر پاسبان آسمان میزند، در عشق و محبت در چرخ زمان طنینانداز است. ای کسی که در خواب غفلت فرو رفتهای!
نوریست در دو محمل انسان عین با تو
احول دو دیده بیند این را دو بود محمل
هوش مصنوعی: در وجود انسان، نوری وجود دارد که با دو چشم قادر به دیدن آن هستیم. این نور در دو محمل یا وسیله مختلف به ما نشان داده میشود و به همین دلیل وجود دو دیدگاه یا دو حالت در درک ما پدید میآید.
چون خشم تو بجنبد چون فرش گل نلرزد
کافتد بلرزه ماهی در آب از آن زلازل
هوش مصنوعی: زمانی که خشم تو به جنبش درآید، مانند فرشی که از گل تهیه شده نمیلرزد و تنها ماهی در آب به خاطر آن تکان میخورد.
تا از سموم قهرت خصم تو شربتی خورد
پیوند استخوانش وارست از مفاصل
هوش مصنوعی: تا از زهر خشم تو، دشمن تو جرعهای بنوشد، پیوند استخوانش از مفاصل جدا خواهد شد.
در زحمتیست خصمت جانش چو رشته در خار
کز وی گسسته دق کرده علت سل
هوش مصنوعی: دشمن تو در درد و رنج است، مانند رشتهای که در خارها گیر کرده و به خاطر آن دچار بیماری و گرفتاری شده است.
مرغی که آشیانش بام تو شد هما شد
سلطان وقت گردد بر هر که افکند ظل
هوش مصنوعی: پرندهای که خانهاش بر بام تو قرار گرفت، به مقام و منزلتی دست پیدا میکند و بر هر کسی که سایهاش بیفتد، تاثیر میگذارد.
زر پاش آنچنان شد دستت که همچو قارون
پایش بگل فروشد از بار سیم سایل
هوش مصنوعی: دست تو آنقدر پر از طلا و ثروت شده که میتوانی مانند قارون با پای خود بر روی گل راه بروی و از باران نقرههایت فرو بریزی.
در طور همت توصد مشعل است روشن
و انجا درختایمن جو بیست زان مشاعل
هوش مصنوعی: در تلاش و اراده تو صدها چراغ روشن است و در آنجا درختی وجود دارد که از نور این چراغها بهرهمند میشود.
باز این غزلسرایی بشنو ز مزغ کلکم
کز شوق او بر آید فریاد از عنادل
هوش مصنوعی: باز هم این شعر را بشنو که از شوق او، فریاد و نغمهها از دل عاشقان برمیخیزد.
ای بسته لب بعاشق مشکلتر از در دل
حرفی بگو و بگشا در یکنفس دو مشکل
هوش مصنوعی: ای کسی که زبانت بسته است، به عاشق بگو که از دلش چه دردی دارد. در یک لحظه، دو مشکل را حل کن و این مانع را بشکن.
تا سوی گشت باغت ساغر شود وسیله
انگیخت لاله در سنگ در راه تو وسایل
هوش مصنوعی: تا وقتی که به سمت باغت میروم، پیشرفت و تحول من تحت تأثیر زیباییهای طبیعت و گلهای لالهای است که حتی از سنگها هم روییدهاند تا برای تو راهی را هموار کنند.
عشرت بگلستان کن از جام لاله و می
وز شاخ ارغوان زن برسیخ مرغ بسمل
هوش مصنوعی: از گلستان لذت ببر و با نوشیدن از جامهای زیبای لاله، شادی را تجربه کن. همچنین از شاخههای ارغوان، بر روی زمین بزن تا حال و هوای مرغی را که در حال پرواز است، زنده کنی.
بستان ز سبزه و گل دیبای رومی افکند
کز سنبل و بفشه آمد ز چین قوافل
هوش مصنوعی: باغ را با سبزه و گل فرش کردند و پارچهای از رومیان بر روی آن انداختند، زیرا از ترکیب سنبل و بنفشه، خوشبوترین عطرها به وجود میآید.
بادش دلیل عیسی کو مرده زنده سازد
نخلش گواه مریم کز باد گشت حامل
هوش مصنوعی: باد، نشانه و دلیلی است که عیسی (ع) میتواند مردهها را زنده کند، و نخلش، گواه مریم (ع) است که از باد، حامل (مفهوم) زایش شده است.
در سایه درختان گل گل فتاره خورشید
چون شامی و عراقی طرحی نهرمنداخل
هوش مصنوعی: در زیر سایه درختان، گلها به زیبایی میدرخشند و نور خورشید به شکلی شگفتانگیز مانند شیرینیهای شام و عراق بر گردام میآید و چون نهرهایی در داخل زمین جریان دارد.
گر صد دلیل خوبی گوید نسیم بر گل
در مبحث جمالت نسخ است این دلایل
هوش مصنوعی: اگر نسیم صد دلیل از زیبایی گل بگوید، این دلایل در مورد زیبایی تو بیفایده است.
دیوانه وار چون من سرو از پیت دویدی
گر پای او نبودی از آب دز سلاسل
هوش مصنوعی: اگر او پاهایش به زنجیر نمیبود، دیوانهوار مانند من از آب جاری فرار نمیکرد.
در راه عشقبازی صد مرحله است ایدل
در کعبه مراد آی بگذر ازین مراحل
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و وابستگی، مراحل زیادی وجود دارد. ای محبوب، به جای اینکه در این مراحل توقف کنی، به سمت کعبهی آرزوها حرکت کن و از این مراحل عبور کن.
ای آفتاب چون مه آسان نرفتم این ره
تافرق سود پایم در قطع این منازل
هوش مصنوعی: ای خورشید، تو مثل ماه هستی که به راحتی از این مسیر نرفتهام؛ تا زمانی که از پای خود فاصله نگذارم، نمیتوانم این مراحل را پشت سر بگذارم.
مهجز نماست اهلی در شعر و از کمالش
نازل مبین که دوری این آیتی است نازل
هوش مصنوعی: شاعر در این بیت به زیبایی و توانایی بیان احساست انسانی در شعر اشاره میکند و تأکید میکند که نباید از کمال و هنر او کاسته شود. دوری و فاصلهای که وجود دارد، به نوعی نشانهای از افتخاری خاص و ویژگیهای برجسته است.
او مرغ گلشنی شد کز آفتاب رحمت
در سایه کمالش صد ناقص است کامل
هوش مصنوعی: او مانند پرندهای در گلستان شده که به خاطر نور محبت و رحمت الهی در زیر سایه کمال و تمامیتش، به رشد و تکامل رسیده است. اینجا نشان میدهد که هر ناقصی در کنار او به کمال میرسد.
تادر بنای گیتی آب بقاست باقی
تا برمدار گردون حکم قضاست عامل
هوش مصنوعی: تا زمانی که حیات در این جهان برقرار است، سرنوشت و تقدیر بر همه چیز حاکم است.
از ابر رحمت تو گیتی مباد خالی
در شغل خدمت تو گردون مباد عاطل
هوش مصنوعی: نمیخواهیم جهان از نعمتهای رحمت تو خالی بماند و در کار خدمت به تو، آسمان نیز بیعمل و بیفایده نگردد.