گنجور

شمارهٔ ۴۱ - در مدح شاه قلی بیک گوید

المنه لله که شب هجر سر آمد
خورشید من از مشرق مقصود برآمد
ای بلبل مهجور چو گل باش شکفته
کاینک گل خندان تو باز از سفر آمد
ای باد بیعقوب بگو چشم تو روشن
کز یوسف گمگشته بکنعان خبر آمد
منت برم از دیده که از آب دو چشمم
یکبار دگر نخل مرادم به بر آمد
مجنون صفت آشفته آنشاهسوارم
کر شهر او ماه نوم در نظر آمد
بر وزن امید بسی مردم چشمم
بنشست که تا گردی از آنرهگذر آمد
ساقی تو کجایی که شد ایام غم هجر
وقت طرب و موسم شادی دگر آمد
خورشید سعادت مه منزلگه خود شد
یعنی ز سفر سرور عالی گهر آمد
بحر کرم و گنج سخا شاه قلی بیک
آنکس که درش قبله اهل نظر آمد
آن حاکم با داد که حکمش ز سر قدر
فرمانده دیوان قضا و قدر آمد
گر ملک شود ملک جهان جمله ببخشد
وین نیز بر همت او مختصر آمد
درگلشن اقبال و شرف بخت بلندش
نخلی است که او را همه دولت ثمر آمد
مثلش دگر از مادر ایام نزاید
کز لطف و کرم خلق جهانرا پدر آمد
ای طایر فرخنده که اقبال تو باشد
مرغی که همای فلکش زیر پر آمد
آنی که گه لطف و کرم نه طبق چرخ
از مطبخ انعام تو یک ماحضر آمد
بگشود در فتح و ظفر عزم تو گویا
تیغ تو کلید در فتح و ظفر آمد
خورشید صفت لعل بسی خونجگر خورد
کز بهر غلامان تو قرص کمر آمد
آن سر کشی طبع که در آتش و پنبه است
از پر تو عدل تو چو شیر و شکر آمد
تعریف کمال و صفت خلق جمیلت
چندانکه کسی بیش کند بیشتر آمد
و آنکس که چو اشک از نظر لطف تو افتاد
هر جا که شد از بد گهری در بدر آمد
هر کسکه چو صاحبنظران خاک رهت نیست
گر روشنی دیده بود بی بصر آمد
شد تنگ چنان سینه خصمت که دل او
بیرون ز ره دیده بخون جگر آمد
فریاد رس اهلی درمانده شو از لطف
کورانه برو نشد بود اکنون نه در آمد
بیچاره همیسوزد ازینغصه که چونشمع
عمرش همه در آتش محنت بسر آمد
نقد سخنش گرچه روان است ولیکن
مس بود باکسیر قبول تو زر آمد
من هیچ نیم در سخن و لطف تو شد یار
تا از من بیقدر و هنر اینقدر آمد
تا دارد ازین بحر فلک زورق خورشید
هر شام فرو رفتن و هر صبح برآمد
ذات تو بود پاک که سنگ ادب تو
دندان شکن فتنه دور قمر آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

المنه لله که شب هجر سر آمد
خورشید من از مشرق مقصود برآمد
هوش مصنوعی: سپاسگزارم که شب جدایی به پایان رسید و خورشید من از سمت شرق مقصود طلوع کرده است.
ای بلبل مهجور چو گل باش شکفته
کاینک گل خندان تو باز از سفر آمد
هوش مصنوعی: ای بلبل غمگین، همانند گل بشکف و شاداب باش، زیرا که گل خندان تو اکنون از سفر برگشته است.
ای باد بیعقوب بگو چشم تو روشن
کز یوسف گمگشته بکنعان خبر آمد
هوش مصنوعی: ای باد، به یعقوب بگو که چشمت روشن باد، چرا که از یوسف گم‌شده در کنعان خبر خوشی آمده است.
منت برم از دیده که از آب دو چشمم
یکبار دگر نخل مرادم به بر آمد
هوش مصنوعی: من از نگاه تو سپاسگزارم که باعث شد یک بار دیگر آرزوی دلم به ثمر بنشیند.
مجنون صفت آشفته آنشاهسوارم
کر شهر او ماه نوم در نظر آمد
هوش مصنوعی: من دیوانه‌ای هستم که ویژگی‌های آشفته و پریشانی دارم، و آن شاه سوار (محبوب من) برایم همچون ماهی نوپیدا در میان شهرش به نظر می‌رسد.
بر وزن امید بسی مردم چشمم
بنشست که تا گردی از آنرهگذر آمد
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به امید در کنار من نشسته‌اند تا شاید گرد و غباری از آن راه بگذرد و بر آن‌ها بیفتد.
ساقی تو کجایی که شد ایام غم هجر
وقت طرب و موسم شادی دگر آمد
هوش مصنوعی: ساقی، تو کجا هستی؟ اینجا زمان غم و دوری فرا رسیده و اکنون وقت خوشی و جشن دوباره است.
خورشید سعادت مه منزلگه خود شد
یعنی ز سفر سرور عالی گهر آمد
هوش مصنوعی: خورشید خوشبختی به مکانی که باید برود، رسید؛ به این معنی که پس از سفری شاد و پرخاطره، شخص با ارزش و عزیز به خانه بازگشت.
بحر کرم و گنج سخا شاه قلی بیک
آنکس که درش قبله اهل نظر آمد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی می‌پردازد که دارای سخاوت و generosity فوق‌العاده‌ای است. او مانند دریا پر از کرم و شایستگی است و تمام اهل نظر و خرد به سوی او روی می‌آورند و او را به عنوان قبله و مرجع خود انتخاب می‌کنند. شخصیت مورد اشاره به گونه‌ای است که دیگران به او اعتماد می‌کنند و از فضائل و صفات نیکوی او بهره‌مند می‌شوند.
آن حاکم با داد که حکمش ز سر قدر
فرمانده دیوان قضا و قدر آمد
هوش مصنوعی: آن حاکم با عدالت و انصاف تصمیماتی را می‌گرفت که بر اساس قدرت و تدبیر او در اختیار دیوان قضا و سرنوشت بود.
گر ملک شود ملک جهان جمله ببخشد
وین نیز بر همت او مختصر آمد
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا به کسی داده شود، این موضوع برای او جز یک کار کوچک و ناچیز نخواهد بود.
درگلشن اقبال و شرف بخت بلندش
نخلی است که او را همه دولت ثمر آمد
هوش مصنوعی: در باغ خوشبختی و سرزمین عزت، درختی وجود دارد که به خاطر نعمت‌هایش، همه چیز را برای خود به ارمغان آورده است.
مثلش دگر از مادر ایام نزاید
کز لطف و کرم خلق جهانرا پدر آمد
هوش مصنوعی: هیچ موجودی همانند او از روزگار زاده نمی‌شود، زیرا به خاطر محبت و generosity او، جهان به وجود آمده است.
ای طایر فرخنده که اقبال تو باشد
مرغی که همای فلکش زیر پر آمد
هوش مصنوعی: ای پرنده خوشبختی، تو آن پرنده‌ای هستی که سرنوشتت در دستان خودت است و شانس و کامیابی در زندگی‌ات مانند پرنده‌ای بزرگ از آسمان به تو هدیه داده شده است.
آنی که گه لطف و کرم نه طبق چرخ
از مطبخ انعام تو یک ماحضر آمد
هوش مصنوعی: لحظه‌ای که لطف و بخشندگی تو از آسمان بر من نازل می‌شود، مانند غذایی که از آشپزخانه تهیه می‌شود و به سفره می‌آید، بر من جاری است.
بگشود در فتح و ظفر عزم تو گویا
تیغ تو کلید در فتح و ظفر آمد
هوش مصنوعی: در پیروزی و موفقیت، اراده تو نمایان است، گویی که شمشیر تو، به عنوان کلیدی برای دست‌یابی به فتح و پیروزی عمل کرده است.
خورشید صفت لعل بسی خونجگر خورد
کز بهر غلامان تو قرص کمر آمد
هوش مصنوعی: خورشید به قدری زیبا و درخشان است که به خاطر خدمت به غلامان تو، عزم جدی و استواری به خود گرفته است.
آن سر کشی طبع که در آتش و پنبه است
از پر تو عدل تو چو شیر و شکر آمد
هوش مصنوعی: طبیعت سرکش من که به آتش و پنبه شبیه است، با عدالت تو به شکل شیر و شکر در آمده است.
تعریف کمال و صفت خلق جمیلت
چندانکه کسی بیش کند بیشتر آمد
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر درباره کمال و ویژگی‌های زیبای تو صحبت شود، این اوصاف و ویژگی‌ها بیشتر و بیشتر نمایان می‌شوند.
و آنکس که چو اشک از نظر لطف تو افتاد
هر جا که شد از بد گهری در بدر آمد
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند اشک به خاطر محبت تو از چشمش افتاده است، هر جا که باشد، از مشکلات و سختی‌های زندگی رهایی می‌یابد.
هر کسکه چو صاحبنظران خاک رهت نیست
گر روشنی دیده بود بی بصر آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند دانشمندان و صاحب‌نظران در مسیر تو نیست، اگر هم بینایی داشته باشد، در حقیقت نابینا است.
شد تنگ چنان سینه خصمت که دل او
بیرون ز ره دیده بخون جگر آمد
هوش مصنوعی: دل خصم چنان تنگ و کوچک شده که برای بیرون آوردن آن از سینه‌اش، به خون جگر نیاز دارد.
فریاد رس اهلی درمانده شو از لطف
کورانه برو نشد بود اکنون نه در آمد
هوش مصنوعی: برای کسی که در شرایط سختی قرار دارد، کمک و یاری می‌طلبم. در گذشته، دردی وجود داشت که درمان نمی‌شد، اما اکنون اوضاع تغییر کرده و امیدوارم بهبود یابد.
بیچاره همیسوزد ازینغصه که چونشمع
عمرش همه در آتش محنت بسر آمد
هوش مصنوعی: این فرد بیچاره از این غم در درون خود می‌سوزد که مانند شمع، عمرش تماماً در آتش درد و رنج گذشته است.
نقد سخنش گرچه روان است ولیکن
مس بود باکسیر قبول تو زر آمد
هوش مصنوعی: اگرچه حرف‌های او به آسانی بیان می‌شود، اما ارزش واقعی آن کم است؛ در مقابل، سخن تو مانند طلاست و بسیار با ارزش.
من هیچ نیم در سخن و لطف تو شد یار
تا از من بیقدر و هنر اینقدر آمد
هوش مصنوعی: من هیچ چیز در سخن و زیبایی تو نیستم، اما تو با مهربانی‌ات از من بی‌ارزش و بی‌هنر اینقدر استقبال کردی.
تا دارد ازین بحر فلک زورق خورشید
هر شام فرو رفتن و هر صبح برآمد
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این آسمان، قایق خورشید هر غروب غروب کند و هر صبح برآید، موجودیت و حرکت دنیا ادامه دارد.
ذات تو بود پاک که سنگ ادب تو
دندان شکن فتنه دور قمر آمد
هوش مصنوعی: لایق و شایستهٔ تو چنان است که در برابر سختی‌ها و مشکلات، استحکام و قوتی نشان می‌دهی که حتی دشمنان و فتنه‌گران نیز نمی‌توانند به تو آسیب برسانند. تو به قدری در کمال و نجابت هستی که مانند سنگی استوار در برابر ناملایمات ایستادگی می‌کنی.