گنجور

شمارهٔ ۴۰ - در مدح میر نجم الدین محمود گوید

چو قتل اهل دل از غمزه تیر یار کند
مرا هلاک به شمشیر انتظار کند
اگرچه خاک شدم چشم آن هنوزم هست
که سرو قد تو از چشم من گذار کند
تو آفتابی و گر من غبار ره گردم
هنوز میل تو هر ذره زان غبار کند
نه آنچنان بهلاک خود از غمم تشنه
که چاره ام بجز از تیغ آبدار کند
ز پاره های دل و قطره های خون جگر
کنار من همه دم دیده لاله زار کند
در آفتاب جمال تو تیز اگر بیند
سزای خویشتنم گریه در کنار کند
ز غم هر آبله خون که در جگر دارم
صبا ببوی تواش نافه تتار کند
چنین که زلف توام روزگار برهم زد
مگر که چاره من فخر روزگار کند
جهان لطف و کرم میر نجم دین محمود
که بر جهان کرم از لطف کردگار کند
ز کیمیای نظر سازدش عزیز چو زر
بخاک اگر نظر از چشم اعتبار کند
گر استقامت طبعش شود ممد حیات
بنای پر خلل عمر استوار کند
دهد خجالت دریا ز ابر رحمت بار
چو دیگ مطبخ انعام او بخار کند
اگر چو ابر به دریا دلی گشاید کف
حباب وار پر از در کف بحار کند
یگانه آ، تویی آن فخر روزگار امروز
که روزگار بذات تو افتخار کند
مراد شاه و گدا رنگ توامان گیرد
اگر عدالت طبع تو ضبط کار کند
غبار سوخته گر در تموز برخیزد
هوای لطف تواش ابر نوبهار کند
حرارت غضبت گر اثر کند در خصم
دلش پر آبله خون بسان نار کند
تو از جهان و جهان زیر منت تو که ابر
ز بحر خیزد و در بحر در نثار کند
صبا ز گلشن خلقت هزار نافه مشک
ز بهر عطر گریبان غنچه بار کند
تو شاهباز سفیدی و در شکار مراد
همای سدره نشین همتت شکار کند
چراغ راه اگر نور طاعت نبود
کسی ز ظلمت عصیان کجا گذار کند
گر این چمن نه به سوی تو میوه یی آرد
تگرگ حادثه آن میوه سنگسار کند
زمانه بی ادبی راکه باتو بد بیند
اگر ادب کند او بچوب دار کند
دلیل تافتن دوزخ است اینکه عدوت
اجل به مرکب چو بینه اش سوار کند
سپهر مرتبتا، مدحت توزان بیش است
که کلک بنده یکی شرحش از هزار کند
باهل بیت محمد که غیر تو اهلی
بلطف کس نکند فخر بلکه عار کند
رهین نعمت اینخاندان بود زانرو
بشعر و مدحت این خاندان شعار کند
بغیر بنده این حضرت خداوندی
کرا مجال که شعر تو بنده وار کند
نه من دوام حیاتت امیدوارم و بس
که این امید جهانی امیدوار کند
همیشه تاکه معطر دماغ غنچه و گل
بخور مجمر خورشید تابدار کند
بقای گلبن عمر تو باد چندانی
که عمر نوح مگر شمه یی شمار کند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو قتل اهل دل از غمزه تیر یار کند
مرا هلاک به شمشیر انتظار کند
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و زیبایی معشوق با یک نگاه می‌تواند دل عاشق را به آتش بکشد، من با انتظار دیدن او، به سوی هلاکت می‌روم.
اگرچه خاک شدم چشم آن هنوزم هست
که سرو قد تو از چشم من گذار کند
هوش مصنوعی: هرچند که به خاک تبدیل شده‌ام و از هستی رفته‌ام، اما هنوز چشمانم به یاد تو، بر درختی بلند و زیبا می‌نگرند که از مقابل چشمانم عبور می‌کند.
تو آفتابی و گر من غبار ره گردم
هنوز میل تو هر ذره زان غبار کند
هوش مصنوعی: تو همچون خورشیدی و اگرچه من مانند غباری در راه تو باشم، باز هم هر ذره از این غبار به سمت تو کشیده می‌شود.
نه آنچنان بهلاک خود از غمم تشنه
که چاره ام بجز از تیغ آبدار کند
هوش مصنوعی: من آنقدر از غم و اندوه خود غرق درد هستم که هیچ راهی برای نجاتم جز با تیغ تیز و آبدار ندارم.
ز پاره های دل و قطره های خون جگر
کنار من همه دم دیده لاله زار کند
هوش مصنوعی: از تکه‌های دل و قطره‌های خون جگر، در کنار من، همواره چشمانم شبیه دشت لاله‌ها می‌شود.
در آفتاب جمال تو تیز اگر بیند
سزای خویشتنم گریه در کنار کند
هوش مصنوعی: اگر کسی زیبایی تو را در آفتاب ببیند، به خاطر شایستگی خودم در کنارت گریه می‌کنم.
ز غم هر آبله خون که در جگر دارم
صبا ببوی تواش نافه تتار کند
هوش مصنوعی: از شدت غم و درد، خون جگرم را بهاء می‌دهم، ای نسیم صبح! بگذار بوی دل‌انگیز تو را به مشامم برساند.
چنین که زلف توام روزگار برهم زد
مگر که چاره من فخر روزگار کند
هوش مصنوعی: به این معناست که: روزگار مثل زلف تو به هم ریخته و بی‌نظم شده است، اما شاید راه حلی وجود داشته باشد که روزگار به زیبایی و شکوه تو دامن بزند.
جهان لطف و کرم میر نجم دین محمود
که بر جهان کرم از لطف کردگار کند
هوش مصنوعی: دنیا پر از محبت و رحمت است، بخصوص به خاطر وجود میر نجم دین محمود که بر زمین با بخشش‌هایش، رحمت ونعمت الهی را منتشر کرده است.
ز کیمیای نظر سازدش عزیز چو زر
بخاک اگر نظر از چشم اعتبار کند
هوش مصنوعی: اگر کسی با دیدی پر از احترام به دیگران نگاه کند، می‌تواند آن‌ها را به افراد ارزشمندی تبدیل کند، حتی اگر مانند خاک باشند. مانند زر که به دلیل توجه و ارزش‌گذاری خاص خودش، به گرانبها بودنش شناخته می‌شود.
گر استقامت طبعش شود ممد حیات
بنای پر خلل عمر استوار کند
هوش مصنوعی: اگر طبیعت انسان استقامت و پایداری داشته باشد، می‌تواند به زندگی‌اش کمک کند و پایه‌های عمرش را مستحکم کند، حتی اگر زندگی‌اش پر از نقص و کاستی باشد.
دهد خجالت دریا ز ابر رحمت بار
چو دیگ مطبخ انعام او بخار کند
هوش مصنوعی: دریا از باران ابر رحمت شرمنده است، مانند دیگ آشپزخانه که بخار می‌کند و نشان از برکت و نعمت دارد.
اگر چو ابر به دریا دلی گشاید کف
حباب وار پر از در کف بحار کند
هوش مصنوعی: اگر مانند ابر دلش را به دریا باز کند، به گونه‌ای که همچون حباب پر از شادی و احساس باشد، می‌تواند به دریاهای عمیق و وسیع برسد و از زیبایی‌های زندگی بهره‌مند گردد.
یگانه آ، تویی آن فخر روزگار امروز
که روزگار بذات تو افتخار کند
هوش مصنوعی: تو یگانه‌ای و تنها تویی که در این زمان، افتخار و بزرگی عصر را به دوش می‌کشی و به خود می‌بالد.
مراد شاه و گدا رنگ توامان گیرد
اگر عدالت طبع تو ضبط کار کند
هوش مصنوعی: اگر عدالت در ذات تو حاکم باشد، رنگ و چهرهٔ شاه و گدا یکسان خواهد شد.
غبار سوخته گر در تموز برخیزد
هوای لطف تواش ابر نوبهار کند
هوش مصنوعی: اگر غبار سوخته در گرمای تابستان به هوا بلند شود، هوای مهربانی تو می‌تواند بهار را بازگرداند.
حرارت غضبت گر اثر کند در خصم
دلش پر آبله خون بسان نار کند
هوش مصنوعی: اگر خشم تو تاثیر بگذارد، دشمنی که مقابل توست، به مانند یک میوه‌ی پخته و در حال سوختن خواهد شد و دلش پر از درد و تب خواهد شد.
تو از جهان و جهان زیر منت تو که ابر
ز بحر خیزد و در بحر در نثار کند
هوش مصنوعی: تو از جهان و تمام آنچه در آن است بزرگ‌تر و باارزش‌تر هستی، مانند ابری که از دریا برمی‌خیزد و باران خود را بر روی دریا می‌بارد.
صبا ز گلشن خلقت هزار نافه مشک
ز بهر عطر گریبان غنچه بار کند
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی از گلستان آفرینش، هزاران خوشبو را به سمت گل‌های جوان می‌فرستد تا عطر خود را به آنها هدیه کند.
تو شاهباز سفیدی و در شکار مراد
همای سدره نشین همتت شکار کند
هوش مصنوعی: تو همچون پرنده‌ای بزرگ و زیبا هستی که در جستجوی این هستی و آرزوهایت، حتی بلندپروازترین و بهترین‌ها را به چنگ می‌آوری.
چراغ راه اگر نور طاعت نبود
کسی ز ظلمت عصیان کجا گذار کند
هوش مصنوعی: اگر چراغی از نور فرمان‌برداری نباشد، هیچ‌کسی نمی‌تواند از تاریکی نافرمانی عبور کند.
گر این چمن نه به سوی تو میوه یی آرد
تگرگ حادثه آن میوه سنگسار کند
هوش مصنوعی: اگر این چمن (دنیای ما) ثمره‌ای به سوی تو (خداوند) نیاورد، طوفان حوادث آن میوه را نابود خواهد کرد.
زمانه بی ادبی راکه باتو بد بیند
اگر ادب کند او بچوب دار کند
هوش مصنوعی: اگر زمانه با تو بد رفتار کند و بی‌ادب باشد، او باید ادب را یاد بگیرد و در غیر این صورت، به تنبیه دچار خواهد شد.
دلیل تافتن دوزخ است اینکه عدوت
اجل به مرکب چو بینه اش سوار کند
هوش مصنوعی: چون دشمن مهلت زندگی انسان را با خود به دوش می‌کشد و به سمت مرگ می‌برد، بنابراین جهنم و سختی‌های آن نمایان می‌شود.
سپهر مرتبتا، مدحت توزان بیش است
که کلک بنده یکی شرحش از هزار کند
هوش مصنوعی: عظمت و مقام تو به قدری است که حتی قلم بنده نیز نمی‌تواند به خوبی وصف و بیان آن را در هزار کلمه بگنجاند.
باهل بیت محمد که غیر تو اهلی
بلطف کس نکند فخر بلکه عار کند
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به جایگاه والای اهل بیت پیامبر محمد (ص) اشاره می‌کند و می‌گوید که هیچ کس نمی‌تواند به کیفیتی که آن‌ها دارند، افتخار کند. بلکه اگر کسی به این مقام‌ها نرسد، تنها به خود عار می‌زند و از افتخار دور می‌شود. در واقع، اشاره به این دارد که فخر و افتخار واقعی در محبت و ارادت به اهل بیت است و نه در چیز دیگری.
رهین نعمت اینخاندان بود زانرو
بشعر و مدحت این خاندان شعار کند
هوش مصنوعی: منبع ثروت و نعمت این خانواده است، به همین دلیل شعر و ستایش این خاندان را به عنوان سرلوحه خود قرار می‌دهد.
بغیر بنده این حضرت خداوندی
کرا مجال که شعر تو بنده وار کند
هوش مصنوعی: جز بنده، هیچ‌کس صلاحیت اینکه شعر تو را مثل بنده‌ای در برابر خداوند به‌طور شایسته و درست بیان کند، ندارد.
نه من دوام حیاتت امیدوارم و بس
که این امید جهانی امیدوار کند
هوش مصنوعی: من فقط به وجود تو امیدوارم و هیچ چیز دیگری. این امید می‌تواند جهان را پر از امید کند.
همیشه تاکه معطر دماغ غنچه و گل
بخور مجمر خورشید تابدار کند
هوش مصنوعی: همیشه بگذار عطر گل و غنچه در مشام تو باشد، تا خورشید درخشان بر تو تابش کند.
بقای گلبن عمر تو باد چندانی
که عمر نوح مگر شمه یی شمار کند
هوش مصنوعی: عمر تو مانند عمر نوح باشد و همچنان که عمر نوح طولانی و بی‌نهایت است، امیدوارم که عمر تو نیز دوام زیادی داشته باشد.