گنجور

شمارهٔ ۳ - در مدح قاسم پرناک گوید

زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را
حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را
ابولمظفر منصور قاسم پرناک
که جرعه نوشی جامت نمیسزد جم را
غمی نماند جهان را بیمن دولت تو
شکست شادی فتح تو لشگر غم را
هنوز اینهمه آثار صبح دولت توست
تو آفتابی و خواهی گرفت عالم را
ببار گاه تو سر بر زمین نهد ورنه
چه جای بر سر کرسی است عرش اعظم را
دمیکه قهر کنی چون قضای کن فیکون
مجال نطق نماند مسیح مریم را
تو شیر معرکه و اژدهای رزم گهی
صلابت تو جگر پاره کرد آدم را
ز برق تیغ تو بگداخت لشگر دشمن
چو آفتاب برآید چه تاب شبنم را
محیط قهر تو جوشید و بیم طوفان شد
ز بسکه زلزله در دل فتاد زمزم را
حدیث رمح تو تا گفت باد در بیشه
گرفت لرزه چونی استخوان ضیغم را
مبارزان ترا روز جنگ و سرمستی
زره بس اینکه پریشان کنند پرچم را
مریض قهر تو جایی رسید تلخی او
که همچو شهد خورد زهر ناب ارقم را
بر.زگار تو ماتم نبود در عالم
بمرگ خویش عدو زنده کرد ماتم را
دل حسودترا زخم بهتر از رحم است
که مرده دل نشناسد ز نیش مرهم را
بدولت تو خلل کی رسد ز گریه خصم
بکوه و دشت خرابی نمیرسد نم را
اساس قهر ترا گوهر عدو بشکست (کذا)
زسنگ ژاله چه نقصان بنای محکم را
هر آن گدا که برد بهره یی ز نعمت تو
گدای خویش کند صد شه معظم را
قیاس قدر تو کردن چه کنه باری شد
که راه نیست در آن پرده هیچ محرم را
نگین ملک سلیمان نشان قدرت بس
گواه مهر نبوت بس است خاتم را
بظاهر ارچه در آیین عیش میکوشی
بباطن آیینه یی بایزید و ادهم را
سپهر مرتبتا، گوش کن غم اهلی
تو فهم اگر نکنی اینحدیث مبهم را
بخدمت از همه بیشم بقدر از همه پس
چرا زیاد بری خدمت مقدم را
اگر نه لطف تو باشد طمع ز کس نکنم
به نیم جو نخرم صد هزار حاتم را
همیشه تا چو رخ و موی نو خطای سنبل
نقاب لاله کند جعد زلف پر خم را
بهار عمر تو بادا شکفته تر هم دم
خزان غم نرسد این بهار خرم را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را
حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را
هوش مصنوعی: با دلیری و شجاعت، جهانیان را به یاد نبردی می‌اندازد که جان‌ها را از ظلم و ستم تازه می‌کند.
ابولمظفر منصور قاسم پرناک
که جرعه نوشی جامت نمیسزد جم را
هوش مصنوعی: ابولمظفر منصور قاسم پرناک کسی است که نوشیدن جام تو برایش مناسب نیست و او به مقام بالاتری نسبت به جم (شاهنشاه افسانه‌ای) دست یافته است.
غمی نماند جهان را بیمن دولت تو
شکست شادی فتح تو لشگر غم را
هوش مصنوعی: دیگر در جهان هیچ غمی باقی نمانده است، زیرا با حضور تو و خوشبختی‌ات، شادی پیروزی‌ات توانسته است سپاه غم را شکست دهد.
هنوز اینهمه آثار صبح دولت توست
تو آفتابی و خواهی گرفت عالم را
هوش مصنوعی: هنوز نشانه‌های بسیاری از آغاز موفقیت تو وجود دارد. تو همچون خورشیدی هستی که قرار است جهان را در بر بگیرد و روشن کند.
ببار گاه تو سر بر زمین نهد ورنه
چه جای بر سر کرسی است عرش اعظم را
هوش مصنوعی: باران ببار، زیرا اگر زمین را نپوشاند، دیگر جایگاهی برای قرار گرفتن بر سطح عرش بزرگ الهی نخواهد بود.
دمیکه قهر کنی چون قضای کن فیکون
مجال نطق نماند مسیح مریم را
هوش مصنوعی: زمانی که تو قهر می‌کنی و سرنوشت را رقم می‌زنی، دیگر فرصتی برای صحبت کردن باقی نمی‌ماند برای مریم، مادری که عیسی را به دنیا آورد.
تو شیر معرکه و اژدهای رزم گهی
صلابت تو جگر پاره کرد آدم را
هوش مصنوعی: تو در میدان نبرد به مانند شیر قوی و در مقابل دشمنان همچون اژدهای قدرتمندی. گاهی شدت شجاعت و قدرت تو باعث شده که دل‌ها را از ترس به درد بیاورد.
ز برق تیغ تو بگداخت لشگر دشمن
چو آفتاب برآید چه تاب شبنم را
هوش مصنوعی: برق تیغ تو مانند آفتابی است که درخشش آن دشمنان را محو می‌کند، همان‌طور که نور آفتاب توانایی تاباندن بر شبنم را دارد و آن را از بین می‌برد.
محیط قهر تو جوشید و بیم طوفان شد
ز بسکه زلزله در دل فتاد زمزم را
هوش مصنوعی: به خاطر قهر و غضب تو، محیط اطراف به شدت نگران و مضطرب شد و هرچقدر زلزله در دل‌ها ایجاد کرد، انگار که آب زلال و جاری هم دچار تلاطم و طغیان شده است.
حدیث رمح تو تا گفت باد در بیشه
گرفت لرزه چونی استخوان ضیغم را
هوش مصنوعی: وقتی که باد از تیغ تو صحبت کرد، زمین لرزید و این موضوع، باعث ترس و لرزش استخوان‌های شیر شد.
مبارزان ترا روز جنگ و سرمستی
زره بس اینکه پریشان کنند پرچم را
هوش مصنوعی: در روز جنگ و شادی، دلیران تو با زره‌ای که بر تن دارند، چنان قدرتی دارند که پرچم دشمن را به هم می‌زنند و آن را پراکنده می‌کنند.
مریض قهر تو جایی رسید تلخی او
که همچو شهد خورد زهر ناب ارقم را
هوش مصنوعی: بیمار قهر تو به مرحله‌ای از تلخی رسید که زهر ناب را مانند شهد می‌نوشد.
بر.زگار تو ماتم نبود در عالم
بمرگ خویش عدو زنده کرد ماتم را
هوش مصنوعی: در روزگار تو، هیچ سوگواری در جهان نبود، اما به خاطر مرگ خود، دشمن ماتم و غم را در اذهان زنده کرد.
دل حسودترا زخم بهتر از رحم است
که مرده دل نشناسد ز نیش مرهم را
هوش مصنوعی: دل حسود اگر زخمی شود، بهتر از این است که مورد رحمت قرار گیرد. زیرا کسی که دلش مرده است، نمی‌تواند تفاوت بین زخم و مرهم را تشخیص دهد.
بدولت تو خلل کی رسد ز گریه خصم
بکوه و دشت خرابی نمیرسد نم را
هوش مصنوعی: با وجود نعمت و رحمت تو، دشمن نمی‌تواند به ما آسیب برساند. گریه و اشک او در کوه و دشت نیز بر ما تأثیری نخواهد داشت و نمی‌تواند ما را تحت تأثیر قرار دهد.
اساس قهر ترا گوهر عدو بشکست (کذا)
زسنگ ژاله چه نقصان بنای محکم را
هوش مصنوعی: اگر دشمنی تو را از هم بپاشد، مانند این است که سنگی از ژاله (برف) به پایه یک بنا آسیب زده باشد. این نشان می‌دهد که حتی کوچک‌ترین و ظریف‌ترین چیزها می‌توانند به بنیان‌های محکم آسیب برسانند.
هر آن گدا که برد بهره یی ز نعمت تو
گدای خویش کند صد شه معظم را
هوش مصنوعی: هر کسی که از نعمت تو بهره‌ایی ببرد، خود را گدا و نیازمند تو می‌بیند و به همین خاطر همه پادشاهان و بزرگان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
قیاس قدر تو کردن چه کنه باری شد
که راه نیست در آن پرده هیچ محرم را
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این صورت است که هیچ‌کس نمی‌تواند ارزش تو را با معیارهای معمولی بسنجند، زیرا در این عالم هیچ کس به رازهای درونی تو دسترسی ندارد.
نگین ملک سلیمان نشان قدرت بس
گواه مهر نبوت بس است خاتم را
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح به قدرت و عظمت سلیمان اشاره دارد و بیان می‌کند که نشان و نماد سلطنت او (نگین) دلیلی بر قدرت و حکمتش است. همچنین به ارتباط او با نبوت و مقام معنوی‌اش اشاره می‌کند. خاتم در اینجا نماد از دستاوردهای اوست که تأثیر عمیق و معنوی در تاریخ و فرهنگ دارد.
بظاهر ارچه در آیین عیش میکوشی
بباطن آیینه یی بایزید و ادهم را
هوش مصنوعی: اگرچه در ظاهر سعی می‌کنی که در روش زندگی شاد و خوش بگذرانی، در باطن مثل یک آیینه‌ای هستی که نشان‌دهنده حقیقت بایزید و ادهم است.
سپهر مرتبتا، گوش کن غم اهلی
تو فهم اگر نکنی اینحدیث مبهم را
هوش مصنوعی: ای آسمان، توجه کن به درد و غم‌های مردم عادی. اگر نتوانی این داستان پیچیده را درک کنی، به بی‌معنایی‌اش نمی‌رسید.
بخدمت از همه بیشم بقدر از همه پس
چرا زیاد بری خدمت مقدم را
هوش مصنوعی: من به همه خدمت می‌کنم و به اندازه‌ای از همه چیز دارم، پس چرا باید برای خدمت پیشی بگیرم؟
اگر نه لطف تو باشد طمع ز کس نکنم
به نیم جو نخرم صد هزار حاتم را
هوش مصنوعی: اگر محبت تو نبود، هیچ‌گاه به کسی امیدی نخواهم داشت و حتی یک نیکوکار بزرگ را هم به هیچ قیمتی نمی‌خرم.
همیشه تا چو رخ و موی نو خطای سنبل
نقاب لاله کند جعد زلف پر خم را
هوش مصنوعی: هر زمان که چهره و موی تازه‌ای پیدا شود، زیبایی‌های سنبل باعث می‌شود که پیچش و زیبایی‌های زلف‌های پر خم مانند جعدی دلربا جلوه کنند.
بهار عمر تو بادا شکفته تر هم دم
خزان غم نرسد این بهار خرم را
هوش مصنوعی: بهار عمر تو باید با شکوفایی بیشتری سپری شود و هرگز غم پاییز به این بهار شاداب نرسد.