گنجور

شمارهٔ ۲۰ - در ماتم و عزای حسین (ع) گوید

چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت
خون حسین تازه شد و دامنش گرفت
گردون که سوخت ز آتش لب تشنگی حسین
آن آتش بلاست که پیرامنش گرفت
بود از خطای چرخ که آهوی مشگبار
در صیدگاه عمر سگ دشمنش گرفت
باد اجل بکشت چراغی که بر فلک
قندیل مهر و مه ز دل روشنش گرفت
شب در عزای اوست سیه پوش صبحدم
گویی که در گلو نفس از شیونش گرفت
در خون نشست ساکن نه مسکن فلک
از رستخیز گریه که در مسکنش گرفت
از داغ لاله بسوخت چنان لاله زین عزا
کاتش ز داغ سینه به پیراهنش گرفت
یکقطره آب ابر بر آن تشنگان نریخت
زان بر زبان طعنه زدن سوسنش گرفت
روزم شب از عزای حسین است و روزگار
زان است تیره روز که آه منش گرفت
آهم بسوخت خانه دل وین گواه بس
دود سواد دیده که در روزنش گرفت
پر شد ز خون دیده من آنچنان فلک
کز خون هزار چشمه چو پرویزنش گرفت
بر اهل بیت و آل علی مرحمت نکرد
شمر لعین که لعنت مرد و زنش گرفت
سگ در قلاده شمر لعین است در جهان
وین طوق لعنت است که در گردنش گرفت
از تاب برق قهر تن شمر کی رهد
گر همچو نقش آینه در آهش گرفت
ای وای او که آتش خشم خدا چو شمع
از پای تا بسر همه جان و تنش گرفت
بد بخت هر دو کون شد از کودنی یزید
کاین راه ناصواب دل کودنش گرفت
زیر زمین ز مکمن غیبش عذابهاست
تنه نه دست مرگ درین مکمنش گرفت
همسایه هم ز پهلوی او سوخت زیر خاک
زان آتش عذاب که در مدفنش گرفت
خون حسین آنکه پی لعل و در بریخت
آن لعل و در شد آتش و در مخزنش گرفت
آن کو امان نداد بخون حسین و آل
فریاد الامان همه در مامنش گرفت
این نور چشم شاهسواریست کآسمان
کحل نظر ز گرد سم توسنش گرفت
شاهی که خرمن فلکش در کرم جوی
ارزنده نیست بلکه کم از ارزنش گرفت
جای یزید در چه ویل است یا علی
کافراسیاب خشم تو چون بیژنش گرفت
هرگز نخفت خون شهدان کربلا
پرویز خون کوهکن جان کش گرفت
تن پیش تیر مرگ نهنگان بجان نهد
ماهی جگر نداشت که در جوشنش گرفت
او مرغ سدره بود نکرد التفات هیچ
بر گلشن جهان و کم از گلخنش گرفت
دنیا بهر صفت که بود آخرش فناست
خوش آنکه چون حسن صفت احسنش گرفت
اهلی طمع بخرمن گردون چه میکنی
بی خون دل دو دانه که از خرمنش گرفت
دل از متاع دهر ببر گر مجردی
عیسی شنیده یی که بیک سوزنش گرفت
بشناس خویش را که بری ره بسوی دوست
هرکس که در شناخت ره معدنش گرفت
یارب تو دستگیر که شخص ضعیف ما
شیطان نفس در نفس مردنش گرفت
فریادرس تو باش که گر فتنه ره زند
کی ره توان برستم و رویین تنش گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت
خون حسین تازه شد و دامنش گرفت
هوش مصنوعی: طلوع سپیده‌دم به خاطر حادثه‌ای که در واقعه عاشورا رخ داد، مانند صاعقه‌ای به دل‌ها و قلب‌های مردم اثر گذاشت و حرارتی تازه و زنده به یاد حسین بن علی بخشید؛ این یاد و خاطرۀ او به دامن تاریخ متصل شد.
گردون که سوخت ز آتش لب تشنگی حسین
آن آتش بلاست که پیرامنش گرفت
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر آتش عطش حسین سوخت و آن آتش بلا به دور او را فراگرفت.
بود از خطای چرخ که آهوی مشگبار
در صیدگاه عمر سگ دشمنش گرفت
هوش مصنوعی: به خاطر اشتباهات تقدیر، آهوئی خوشبو در دام دشمنش گرفتار شد.
باد اجل بکشت چراغی که بر فلک
قندیل مهر و مه ز دل روشنش گرفت
هوش مصنوعی: باد مرگ، چراغی را خاموش کرد که نورش از دل آسمان، مانند قندیل‌هایی که ماه و خورشید ایجاد می‌کنند، می‌درخشید.
شب در عزای اوست سیه پوش صبحدم
گویی که در گلو نفس از شیونش گرفت
هوش مصنوعی: شبانگاه به خاطر غم او، دنیا سیاه پوش شده است و در سپیده‌دم، به نظر می‌رسد که نفس شیونش در گلو مانده و کسی نمی‌تواند نفس بکشد.
در خون نشست ساکن نه مسکن فلک
از رستخیز گریه که در مسکنش گرفت
هوش مصنوعی: در آسمان به خاطر زلزله‌ای بزرگ و وحشتناک، گریه و شیون زیاد شده و آرامش آن به هم خورده است. به همین دلیل، ساکنان زمین هم در عذاب و رنج به سر می‌برند.
از داغ لاله بسوخت چنان لاله زین عزا
کاتش ز داغ سینه به پیراهنش گرفت
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی و غم، مانند لاله‌ای که در اثر عزاداری می‌سوزد، دلش به آتش می‌آید و این آتش از دردش به لباسش منتقل می‌شود.
یکقطره آب ابر بر آن تشنگان نریخت
زان بر زبان طعنه زدن سوسنش گرفت
هوش مصنوعی: یک قطره آب از ابر بر آن تشنه‌ها نریخت، به همین خاطر سوسن به طعنه به زبان آمد.
روزم شب از عزای حسین است و روزگار
زان است تیره روز که آه منش گرفت
هوش مصنوعی: روزها برای من مانند شب است و زندگی‌ام به خاطر غم حسین تاریک و غم‌انگیز است، به اندازه‌ای که حسرت و اندوه من عمیق است.
آهم بسوخت خانه دل وین گواه بس
دود سواد دیده که در روزنش گرفت
هوش مصنوعی: آهی که کشیدم، قلبم را سوزانده و این دودی که از چشمانم بیرون آمده، نشانه‌ای است از غم و گرم شدن دل در روز روشن.
پر شد ز خون دیده من آنچنان فلک
کز خون هزار چشمه چو پرویزنش گرفت
هوش مصنوعی: چشمان من به اندازه‌ای از اشک پر شده که انگار آسمان هم از خون هزار چشمه پر شده و به اندازه‌ای غمگین است که گویی به خاطر آن پرویز، در غم فرورفته است.
بر اهل بیت و آل علی مرحمت نکرد
شمر لعین که لعنت مرد و زنش گرفت
هوش مصنوعی: شمر بدخلق بر اهل بیت و فرزندان علی رحم نکرد و این باعث لعنت بر خودش و همسرش شد.
سگ در قلاده شمر لعین است در جهان
وین طوق لعنت است که در گردنش گرفت
هوش مصنوعی: در دنیا، سگ شمر لعنتی در قلاده‌ای است که به گردنش افتاده و این طوق، نماد لعنت و نفرینی است که به او چسبیده.
از تاب برق قهر تن شمر کی رهد
گر همچو نقش آینه در آهش گرفت
هوش مصنوعی: از شدت خشم و غضب او، آیا کسی می‌تواند نجات یابد؟ اگر او به شدت ناراحت شود، مانند تصویری که در آینه منعکس شده است، در اثر آه و ناله‌اش به زانو درمی‌آید.
ای وای او که آتش خشم خدا چو شمع
از پای تا بسر همه جان و تنش گرفت
هوش مصنوعی: آه! بدیشان که خشم خدا مانند آتش، تمام وجودشان را در بر گرفته و آن‌ها را به تلی از خاکستر تبدیل کرده است.
بد بخت هر دو کون شد از کودنی یزید
کاین راه ناصواب دل کودنش گرفت
هوش مصنوعی: هر دو طرف در این وضعیت ناهنجار گرفتار شدند به دلیل نادانی یزید، زیرا این مسیر غلط دل کودک را تسخیر کرده است.
زیر زمین ز مکمن غیبش عذابهاست
تنه نه دست مرگ درین مکمنش گرفت
هوش مصنوعی: در زیر زمین، از جایی ناشناخته، عذاب‌ها وجود دارد و تنها دست مرگ است که در این مکان او را در دست گرفته است.
همسایه هم ز پهلوی او سوخت زیر خاک
زان آتش عذاب که در مدفنش گرفت
هوش مصنوعی: همسایه نیز از عذاب و آتش که در کنار او وجود داشت، آسیب دید و به زیر خاک رفت.
خون حسین آنکه پی لعل و در بریخت
آن لعل و در شد آتش و در مخزنش گرفت
هوش مصنوعی: خون حسین که به خاطر عشق و محبت به یار ریخته شد، باعث شعله‌ور شدن آتش عشق در دل‌ها گردید و آن عشق به عنوان گنجینه‌ای در دل‌ها باقی ماند.
آن کو امان نداد بخون حسین و آل
فریاد الامان همه در مامنش گرفت
هوش مصنوعی: آن کسی که به قتل حسین و خانواده‌اش اجازه نداد، همه جا فریادها و درخواست‌های کمک را در پناه خود گرفت.
این نور چشم شاهسواریست کآسمان
کحل نظر ز گرد سم توسنش گرفت
هوش مصنوعی: این نور، چشم شاهسواری است که آسمان، به خاطر گرد و خاک سم اسب او، چشمانش را تیره کرده است.
شاهی که خرمن فلکش در کرم جوی
ارزنده نیست بلکه کم از ارزنش گرفت
هوش مصنوعی: شاهی که زیر سلطه‌اش، سعادت مردم و دنیا در خطر باشد، ارزشش کمتر از دانه‌ای ارزن است.
جای یزید در چه ویل است یا علی
کافراسیاب خشم تو چون بیژنش گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به این اشاره دارد که جای یزید، که نماد ظلم و ستم است، در کجاست. همچنین به خشم علی‌ بن‌ ابی‌طالب اشاره می‌کند که چگونه می‌تواند با قدرت خود کسانی چون یزید را سرنگون کند. در واقع، این اظهار نظر بیانگر این است که اگر علی عصبانی شود، می‌تواند به راحتی با ظلم و فساد مقابله کند.
هرگز نخفت خون شهدان کربلا
پرویز خون کوهکن جان کش گرفت
هوش مصنوعی: هرگز خواب عمیق شهدای کربلا از یاد نمی‌رود، همچنان که خون کوهکن جانش را فدای مردم کرد.
تن پیش تیر مرگ نهنگان بجان نهد
ماهی جگر نداشت که در جوشنش گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن تلاش و مقاومت موجودات دریایی، به ویژه ماهی‌ها و نهنگ‌ها، در مواجهه با خطرات زندگی و مرگ است. در آن، نهنگی که در خطر تیر مرگ قرار گرفته، به جان و تن خود پناه می‌برد. اما ماهی، به دلیل نداشتن جگر و قدرت، نمی‌تواند خود را در لباس زرهی نجات دهد. اینجا اشاره به ناتوانی و نداشتن امکانات برای دفاع در برابر تهدیدات است.
او مرغ سدره بود نکرد التفات هیچ
بر گلشن جهان و کم از گلخنش گرفت
هوش مصنوعی: او مانند پرنده‌ای است که در درخت سدره زندگی می‌کند و هیچ توجهی به باغ و گلشن دنیا ندارد و از گلستان خود چیزی کم ندارد.
دنیا بهر صفت که بود آخرش فناست
خوش آنکه چون حسن صفت احسنش گرفت
هوش مصنوعی: دنیا هر چند که زیبا و با صفات مختلفی باشد، در انتها به زوال و فنا می‌رسد. اما خوشا به حال کسی که در این دنیا، زیبایی‌ها و خوبی‌هایش را در زندگی خود بگنجاند و در نهایت، به کمال و زیبایی حقیقی دست یابد.
اهلی طمع بخرمن گردون چه میکنی
بی خون دل دو دانه که از خرمنش گرفت
هوش مصنوعی: به دنیای پر از نعمت و امکانات طمع نکن، چرا که برای به دست آوردن حتی دو دانه از آن، باید زحمات و تلاش‌های زیادی را تحمل کنی.
دل از متاع دهر ببر گر مجردی
عیسی شنیده یی که بیک سوزنش گرفت
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زندگی روحانی و معنوی هستی، خود را از دنیای مادی جدا کن. زیرا مانند عیسی که در ملایمت و سادگی زندگی می‌کرد، نباید به مال و متاع این دنیا وابسته باشی.
بشناس خویش را که بری ره بسوی دوست
هرکس که در شناخت ره معدنش گرفت
هوش مصنوعی: خودت را بشناس تا بتوانی راهی به سوی دوست پیدا کنی، چون هر کسی که به شناخت دست یابد، می‌تواند به مبدأ واقعی خود برسد.
یارب تو دستگیر که شخص ضعیف ما
شیطان نفس در نفس مردنش گرفت
هوش مصنوعی: خدایا به ما کمک کن، زیرا شخص ناتوان ما در مواجهه با وسوسه‌های نفس خود در حال نابودی است.
فریادرس تو باش که گر فتنه ره زند
کی ره توان برستم و رویین تنش گرفت
هوش مصنوعی: کمک‌خواه من باش، چرا که اگر فتنه‌ای به وجود بیاید، دیگر نمی‌توانم راهی برای فرار پیدا کنم و به آن راه بیفتم.