گنجور

شمارهٔ ۱۵ - در مدح یعقوب خان گوید

باز جا بر تخت عزت خسرو دانا گرفت
فتنه گو بنشین که حق بر مرکز خود جاگرفت
پایه تخت شهی زین سلطنت معراج یافت
بلکه کار سلطنت هم اینزمان بالا گرفت
گر کلید ملک دزدیدند مشتی شبروان
تیغ زد خورشید دولت روز روشن را گرفت
حلیه روباهان کنند ای من سگ شیری که او
دشمن خود را بمری در صف هیجا گرفت
نو عروش ملکرا کابین بجز شمشیر نیست
زشت باشد گر کسی تنواندش زیبا گرفت
گر نمک پرورده یی بر تافت روی از آنجناب
شد گرفتار آخر و حق نمک او را گرفت
سر بقانون اجل آخر نهاد از دست شه
دشمن نادان که خود را بوعلی سینا گرفت
شهر ایمن شد ز شر فتنه کاخر شهریار
از سر دشمن سرای فتنه را درها گرفت
کوکب اوج شرف یعقوبخان کز ظل حق
پایه معراج «سبحان الذی اسری» گرفت
روشن است آثار لطفش وانکه انکار آورد
منکری دانش که حجت برید بیضا گرفت
برق تیغش چون درخشانشد بکین ناکسان
سوخت مشتی خار و آتش در دل خارا گرفت
در هژبران اژدهای تیغ او آتش فکند
زان نهنگ از بیم او جا در دل دریا گرفت
گر وزد بر چرخ خاک قهر او ریزد بخاک
خوشه پروین که جا در خرمن جوزا گرفت
فیض ابر رحمتش هر گه که در دریا رسید
در صدف هر قطه شکل لولو لالا گرفت
دست زرپاشش بیکدم بر فقیران بخش کرد
گنج افریدون که باج از قیصر و دارا گرفت
نامه شاهنشهی چون ختم بر توقیع اوست
همچو مهدی دامن آخر زمان عمدا گرفت
هر کجا شکرفشان شد نطق او در نظم و نثر
صد هزاران نکته بر طوطی شکر خا گرفت
این همان بزم است کزوی بر نمیآمد نفس
باز از آن عیسی نفس در گفتگو غوغا گرفت
کلک او چون نو خطان هر گه رقم ز دبر بیاض
خط مشکینش من در عنبر سارا گرفت
ای سلیمان فر تو آنی کز شرف زیر نگین
قاف تا قاف جهان مهر تو مهر آسا گرفت
تا سر ظالم فکندی هر دو سر زان تو شد
آنجها نگیر یکه تیغت هر دو عالم را گرفت
مطرب بزمت بچرخ آرد فلک را زانکه او
نغمه عشرت ز ساز زهره زهرا گرفت
هر که یکرنگ تو آمد چون سمن شد رو سفید
برق غیرت از دورنگ در گل رعنا گرفت
تا بد شواری دهد جان خصمت از بخت سیاه
روز همر کوتهش رنگ شب یلدا گرفت
جهد کن در دین که هر کو تیغ زد در راه حق
هم نعیم جنت م هو نعمت دنیا گرفت
تا نهال فتنه نو خیزست باید کندنش
مشکلست از بیخ بر کندن چوپا بر جا گرفت
زیر فرمانت کسی گر زانکه آید کج نهاد
ای با ماری که آخر گرد ما را فسا گرفت
بد سرشت آخر جفا جویی کند از روی بترس
کی تواند گرگ ترک ملت آبا گرفت
جزو کل محتاج هم شد بارعیت خوش بر آی
مظهر کل فیض جمعیت هم از اجزا گرفت
کامکارا، گوش کن بر گوهر نظمم که باز
مرغ طبع از نو هوای مطلع غرا گرفت
آتش عشق تو اول در من شیدا گرفت
هر کجا زد برق عشق آتش نخست از ما گرفت
چون گذشتی از چمن سرو از هوای قد تو
بر زمین افتاده بود از سجده خود را وا گرفت
لاف اگر با آهوی چشم تو زد نرگس مرنج
نیست بینایی درو نبود به نابینا گرفت
چشم آهو گرچه سحری میکند در دلبری
بایدش تعلیمها زان نرگس شهلا گرفت
نافه با زلف تو دارد گر خیالی زو مرنج
کز خیال کج دماغ نافه را سودا گرفت
عاقل از کوی سلامت یکقدم بیرون نرفت
عاقبت راه ملامت عاشق رسوا گرفت
عالمی امروز شاد از رحمت ساقی همه
زاهد از کم نعمتی او را غم فردا گرفت
دست کوته کن ز جانم ورنه از بیداد تو
دامن شه خواهم ای سرو سهی بالا گرفت
درد سر اهلی مده ختم سخن کن بر دعا
خاطر شه نازک است از گفتگو گویا گرفت
تا درین فیروزه گلشن مرغ زرین بال مهر
میتواند جافراز گنبد اعلا گرفت
گلبن عمرت بود کز سایه آن نخل مراد
سر بسر عالم چو خورشید جهان آرا گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز جا بر تخت عزت خسرو دانا گرفت
فتنه گو بنشین که حق بر مرکز خود جاگرفت
هوش مصنوعی: خسرو دانا بر تخت عزت خود نشسته است، پس ای فتنه‌جو، آرام بگیر که حقیقت در جای خود قرار گرفته و ثابت است.
پایه تخت شهی زین سلطنت معراج یافت
بلکه کار سلطنت هم اینزمان بالا گرفت
هوش مصنوعی: تخت پادشاهی به عرش و مقام بلندی رسید و این نشان از اوج گرفتن کارهای سلطنت در این زمان دارد.
گر کلید ملک دزدیدند مشتی شبروان
تیغ زد خورشید دولت روز روشن را گرفت
هوش مصنوعی: اگر گروهی از دزدان کلید قدرت را به سرقت ببرند، به‌طور حتم می‌توانند حکومت را تحت کنترل خود درآورند و نور و روشنی را از بین ببرند.
حلیه روباهان کنند ای من سگ شیری که او
دشمن خود را بمری در صف هیجا گرفت
هوش مصنوعی: روباهان در تظاهر و نیرنگ ماهرند، اما من مانند یک سگ قوی و شجاع هستم که می‌توانم دشمنانم را در میانه‌ی خطر به چالش بکشم.
نو عروش ملکرا کابین بجز شمشیر نیست
زشت باشد گر کسی تنواندش زیبا گرفت
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که قدرت و اعتبار یک ملک (شاه) به جز قدرت شمشیر و نیروی نظامی‌اش به چیز دیگری وابسته نیست. اگر کسی نتواند این نیروی نظامی را به خوبی مدیریت کند، در واقع زشت و ناپسند خواهد بود.
گر نمک پرورده یی بر تافت روی از آنجناب
شد گرفتار آخر و حق نمک او را گرفت
هوش مصنوعی: اگر کسی که نمک‌پرورده است، از روی لطف و محبت به کسی رویگردان شود، در نهایت گرفتار عواقب کارش خواهد شد و حق او را باید ادا کند.
سر بقانون اجل آخر نهاد از دست شه
دشمن نادان که خود را بوعلی سینا گرفت
هوش مصنوعی: سر قانون مرگ، سرنوشت را رقم زد. دشمن نادان، که خود را به بزرگی بوعلی سینا می‌زند، این کار را انجام داد.
شهر ایمن شد ز شر فتنه کاخر شهریار
از سر دشمن سرای فتنه را درها گرفت
هوش مصنوعی: شهر دیگر از خطر و آشوب در امان شد، زیرا فرمانروا با قدرت و تدبیر، درهای محل وقوع شر و فتنه را بست و دشمنان را مهار کرد.
کوکب اوج شرف یعقوبخان کز ظل حق
پایه معراج «سبحان الذی اسری» گرفت
هوش مصنوعی: ستاره‌ای از مقام و شرافت یعقوب‌خان که از سایه‌ی حق، پایه‌های عرش را به دست آورد.
روشن است آثار لطفش وانکه انکار آورد
منکری دانش که حجت برید بیضا گرفت
هوش مصنوعی: روشنی آثار نعمت و لطف او کاملاً واضح است، و کسانی که سعی در انکار آن دارند، در حقیقت نادانی خود را نشان می‌دهند. آنجا که دلایل و نشانه‌ها واضح و روشن است، هیچ دلیلی برای انکار باقی نمی‌ماند.
برق تیغش چون درخشانشد بکین ناکسان
سوخت مشتی خار و آتش در دل خارا گرفت
هوش مصنوعی: درخشش تیغش مانند برق است و زمانی که به سمت ناکسان می‌تابد، تعدادی خارو آتش در دل سنگی به جان می‌آورد.
در هژبران اژدهای تیغ او آتش فکند
زان نهنگ از بیم او جا در دل دریا گرفت
هوش مصنوعی: در دل دریا، نهنگی به خاطر ترس از اژدهای تیغ‌زنی، جا گرفته و آتش را در بالای آن می‌افکند.
گر وزد بر چرخ خاک قهر او ریزد بخاک
خوشه پروین که جا در خرمن جوزا گرفت
هوش مصنوعی: اگر باد قهرآلودی بر آسمان وزد، خوشه‌های ستاره پروین به زمین می‌ریزند و در خرمن جوزا قرار می‌گیرند.
فیض ابر رحمتش هر گه که در دریا رسید
در صدف هر قطه شکل لولو لالا گرفت
هوش مصنوعی: هر زمان که بارش رحمت آسمانی به دریا می‌رسد، در صدف هر قطره آب، شکل گرانبهای مروارید را به خود می‌گیرد.
دست زرپاشش بیکدم بر فقیران بخش کرد
گنج افریدون که باج از قیصر و دارا گرفت
هوش مصنوعی: دست بخشنده‌اش به سرعت بر فقیران نعمت تقسیم کرد، همانطور که افریدون برای به دست آوردن باج از قیصر و دارا، گنج‌هایش را خرج می‌کرد.
نامه شاهنشهی چون ختم بر توقیع اوست
همچو مهدی دامن آخر زمان عمدا گرفت
هوش مصنوعی: نامه‌ای که از سوی پادشاه صادر شده، در واقع حکم و امضای او را به همراه دارد. مانند اینکه مهدی در آخر الزمان به عمد و قصد، دامن خود را گرفته تا نشان از توجه و اهمیت او باشد.
هر کجا شکرفشان شد نطق او در نظم و نثر
صد هزاران نکته بر طوطی شکر خا گرفت
هوش مصنوعی: هر جا سخن او به زیبایی و شیرینی بیان می‌شود، در نظم و نثرش نکات و زیبایی‌های زیادی وجود دارد که حتی طوطی‌های شکرین هم از او تأثیر می‌گیرند.
این همان بزم است کزوی بر نمیآمد نفس
باز از آن عیسی نفس در گفتگو غوغا گرفت
هوش مصنوعی: این همان محفل است که عیسی از آنجا به کار سخن پرداخته و در آن، شور و شوق زیادی ایجاد کرده است.
کلک او چون نو خطان هر گه رقم ز دبر بیاض
خط مشکینش من در عنبر سارا گرفت
هوش مصنوعی: خط زیبای او همانند نویسی‌های تازه است که هر بار بر روی کاغذ سفیدی با حروف مشکی نوشته می‌شود. من در باغ عطر آگینش گرفتار شدم.
ای سلیمان فر تو آنی کز شرف زیر نگین
قاف تا قاف جهان مهر تو مهر آسا گرفت
هوش مصنوعی: ای سلیمان، تو در حقیقت آن کسی هستی که از عظمت و مقام خود، تا دورترین نقاط زمین تأثیر می‌گذاری و این تأثیر همچون مهر، به همه جا گسترده شده است.
تا سر ظالم فکندی هر دو سر زان تو شد
آنجها نگیر یکه تیغت هر دو عالم را گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که ظلم و ستمی به سراغت می‌آید، باید به یاد داشته باشی که قدرت تو می‌تواند هر دو جهان را تحت تأثیر قرار دهد. اگر یک تیغ برش بزنید، می‌توانید بر تمام مشکلات و چالش‌ها غلبه کنید.
مطرب بزمت بچرخ آرد فلک را زانکه او
نغمه عشرت ز ساز زهره زهرا گرفت
هوش مصنوعی: بیا و از زندگی لذت ببر، زیرا زمان با نغمه‌های شاداب و شیرین خود ما را محاصره کرده و این نغمه‌ها از ساز زهره و زیبایی‌هایش نشأت می‌گیرد.
هر که یکرنگ تو آمد چون سمن شد رو سفید
برق غیرت از دورنگ در گل رعنا گرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که با صداقت و یکرنگی به تو نزدیک شد، مانند گل سمن (گل خوشبو) سفید و نورانی می‌شود. از آن طرف، افرادی که رنگین و دورنگ هستند، در زیبایی و شکوفایی در مراقبت از گل و زیباییت ناتوان می‌مانند.
تا بد شواری دهد جان خصمت از بخت سیاه
روز همر کوتهش رنگ شب یلدا گرفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که روزهای سخت و مشکلات باعث ناراحتی و پریشانی تو شوند، از شانس بدی که داری، به یاد شب یلدا خواهی افتاد، شبی که طولانی‌ترین شب سال است و تاریکی آن به دل تو سنگینی می‌کند.
جهد کن در دین که هر کو تیغ زد در راه حق
هم نعیم جنت م هو نعمت دنیا گرفت
هوش مصنوعی: در تلاش باش تا دین خود را حق بشناسی، زیرا هر کس که در مسیر حق تلاش کند و با چالش‌ها روبرو شود، به بهشت و نعمت‌های آسمانی نائل می‌شود و کسانی که صرفاً به دنبال خوشی‌های دنیوی هستند، به جای آن پاداشی نمی‌گیرند.
تا نهال فتنه نو خیزست باید کندنش
مشکلست از بیخ بر کندن چوپا بر جا گرفت
هوش مصنوعی: اگر درخت فتنه تازه روییده باشد، کندن آن کار سختی است. اگر بخواهی آن را از ریشه بکنید، باید مراقب باشی که پای چوپانت هم در همان جا محکم است.
زیر فرمانت کسی گر زانکه آید کج نهاد
ای با ماری که آخر گرد ما را فسا گرفت
هوش مصنوعی: هر که به تو فرمان می‌برد، اگر با نیت نادرستی بیاید، ای کسی که در نهایت ما را گرفتار کرده‌ای.
بد سرشت آخر جفا جویی کند از روی بترس
کی تواند گرگ ترک ملت آبا گرفت
هوش مصنوعی: کسی که نیت بدی در دل دارد، در نهایت به خیانت و آسیب زدن متوسل می‌شود. از او بترس که نمی‌تواند از روی ترس و ادب، از رفتارهای زشت خود دست بردارد. با اینکه وی در ظاهر شاید ملاحظه‌کار باشد، اما به خاطر خیانت به اصول و ارزش‌های اولیه‌اش، نمی‌تواند به ریشه‌ها و میراث‌اش وفادار بماند.
جزو کل محتاج هم شد بارعیت خوش بر آی
مظهر کل فیض جمعیت هم از اجزا گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی جزئیات و افراد نیز در نهایت به کل وابسته‌اند و به هم پیوسته‌اند. انسان‌ها باید به وجود یکدیگر و به هم پیوستگی خود توجه کنند زیرا این اتحاد و جمعیت است که کمال و فایده را به ارمغان می‌آورد. در واقع، هر کدام از ما در کنار یکدیگر توانمندی‌ها و برکت‌های بیشتری را شکل می‌دهیم.
کامکارا، گوش کن بر گوهر نظمم که باز
مرغ طبع از نو هوای مطلع غرا گرفت
هوش مصنوعی: با دقت گوش کن به زیبایی نظم من، که اینک دوباره روح خلاقیت به سوی آغاز باشکوهی روی آورده است.
آتش عشق تو اول در من شیدا گرفت
هر کجا زد برق عشق آتش نخست از ما گرفت
هوش مصنوعی: آتش عشق تو ابتدا در وجود من شعله‌ور شد و هر جا که شوق عشق را احساس کردم، این آتش از وجود من برخاست.
چون گذشتی از چمن سرو از هوای قد تو
بر زمین افتاده بود از سجده خود را وا گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که تو از بین گل‌ها گذشتی، سروها به خاطر قد و زیبایی‌ات بر زمین افتادند و از مقام خود در سجده بیرون آمدند.
لاف اگر با آهوی چشم تو زد نرگس مرنج
نیست بینایی درو نبود به نابینا گرفت
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر زیبایی و جذابیت چشمان تو خود را به قهر و لاف بزند، نگران نباش؛ زیرا در این لاف زدن، بینایی وجود ندارد و این را تنها فردی که قادر به دیدن نیست می‌تواند درک کند.
چشم آهو گرچه سحری میکند در دلبری
بایدش تعلیمها زان نرگس شهلا گرفت
هوش مصنوعی: چشم آهو به رغم اینکه جادو و سحری در دل‌ربایی دارد، اما باید نکات و اصولی را از نرگس زیبا بیاموزد.
نافه با زلف تو دارد گر خیالی زو مرنج
کز خیال کج دماغ نافه را سودا گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دل‌انگیزی زلف معشوق اشاره دارد و به معنای این است که اگر خیال و افکاری از زلف معشوق به ذهنت خطور کند، نگران نباش. زیرا این خیالات، دلی پر از آرزو و عشق را به وجود می‌آورند و نافه (عطر) معشوق نیز تحت تأثیر این خیال‌ها، دچار احساساتی خاص می‌شود. به عبارت دیگر، زیبایی و جذابیت زلف معشوق سبب می‌شود که انسان در دنیای خیال غرق شود و این خیال‌ها ملهم از عشق و زیبایی هستند.
عاقل از کوی سلامت یکقدم بیرون نرفت
عاقبت راه ملامت عاشق رسوا گرفت
هوش مصنوعی: عاقل هرگز از مسیر درست و امن دور نشد، اما در نهایت عاشق، به خاطر عشق خود دچار سرزنش و رسوایی شد.
عالمی امروز شاد از رحمت ساقی همه
زاهد از کم نعمتی او را غم فردا گرفت
هوش مصنوعی: امروز عالمی به خاطر رحمت ساقی شاد است، اما همه زاهدان به خاطر کمبود نعمت او نگران روزهای آینده هستند.
دست کوته کن ز جانم ورنه از بیداد تو
دامن شه خواهم ای سرو سهی بالا گرفت
هوش مصنوعی: اگر دستت را از جان من کوتاه نکنی، به خاطر ستمت دامن شاه را خواهم گرفت. ای سرو بلند!
درد سر اهلی مده ختم سخن کن بر دعا
خاطر شه نازک است از گفتگو گویا گرفت
هوش مصنوعی: دردسر نده و اختتام سخن را با دعا بگذار، زیرا دل شاه حساس است و از صحبت‌ها آزرده می‌شود.
تا درین فیروزه گلشن مرغ زرین بال مهر
میتواند جافراز گنبد اعلا گرفت
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا و دلنشین، پرنده‌ای با بال‌های طلایی عشق می‌تواند به اوج آسمان پرواز کند و به قله‌های بلند دست یابد.
گلبن عمرت بود کز سایه آن نخل مراد
سر بسر عالم چو خورشید جهان آرا گرفت
هوش مصنوعی: بهار زندگی‌ات مانند گلستانی است که در سایه نخل آرزوهایت، تمام دنیا همچون خورشید زیبا و درخشان شده است.