گنجور

شمارهٔ ۱۶ - ایضا در مدح یعقوب خان گوید

خط تو چون بردمید رونق عنبر شکست
سرو تو چون قد کشید قدر صنوبر شکست
طره پرچین چرا مالش گوش تو داد
نسترنت از چه رو برگ گل تر شکست
آه که تا دم زدم سنبل مشکین او
موی بمو جعد یافت خم بخم اندر شکست
اینهمه شبنم چراست در رهت ای گل مگر
چشم گهربار من حقه گوهر شکست
باد صبا کز رهت برد گران گل فشاند
عاشق دیوانه را خار ببستر شکست
عشوه شیرین تو لب چو سوی من گزید
آه که در چشم من رونق شکر شکست
آب رخ کاه من اشک صراحی بریخت
شیشه ناموس من خنده ساغر شکست
بسکه ضعیفم بخواب شب چو شدی همبرم
دست خیالت مرا پهلوی لاغر شکست
دور شه متقی است نرگس مستت چرا
میکده پرشور ساخت صومعه را در شکست
سایه لطف خدا حضرت یعقوب خان
آنکه سلیمان صفت قدر سکندر شکست
حامی دین نبی آنکه بعهدش صبا
شیشه و جام شراب بر سر عبهر شکست
باد چو با لاله گفت قصه پرهیز او
ساغر خود را بسنگ با می احمر شکست
نیست عجب گر شود تازه ز انفاس او
خشک گلی کش ورق در ته دفتر شکست
تاجوری را که نیتس داغ غلامی ز وی
دست قضا لاله وار بر سرش افسر شکست
هرکه نه بر نام او سکه زد آن زر بسوخت
هرکه نه زو خطبه خواند پایه منبر شکست
بسکه بخلق و کرم گوهر و زر پخش کرد
قیمت گوهر نماند مرتبه زر شکست
شوکت بختش ببزم حشمت جم پست ساخت
رایت فتحش برزم سنجق سنجر شکست
زهره شیر فلک صولت خیلش درید
مهره گاو زمین انبه لشکر شکست
غیرت دین خلیل دارد از آن هر کجا
معنی او جلوه کرد صورت آزر شکست
ایکه برد زنگ دل روشنی روی تو
جام جم رای تو آینه خور شکست
روی زمین بخت تو از کرم حق گرفت
پشت عدو تیغ تو از دم حیدر شکست
سنگی اگر روزرزم از سم رخش تو جست
از سر خاقان گذشت افسر قیصر شکست
تیغ چو آبت بجنگ بسکه قیامت کند
آتش دوزخ نشاند صولت محشر شکست
گرچه عنان گیریت آرزوی باد بود
رخش تو این آرزو در دل صرصر شکست
تیر تو مانند کاف سینه گردون شکافت
تیغ تو چون لاله الف قد دو پیکر شکست
چتر مه از بسکه دید سرزنش از چتر تو
چون مه نو آخرش حلقه چنبر شکست
نقش نگین ترا مه بحلیل بر گرفت
مهر از آن غیرتش مهر مزور شکست
حاکم عدلت بلطف دست ستمکش گرفت
شحنه امرت بقهر فرق ستمگر شکست
لطف تو بحری کزو یافته ماهی قرار
قهر تو برقی کزان قلب سمندر شکست
دشمن خارت چو گل با همه خفتان چو لعل
ژاله قهرش بفرق غنچه مغفر شکست
برق قضا گرم شد دشمن بی نفع سوخت
باد اجل تند گشت گلبن بی بر شکست
خصم تو در روز جنگ زه ز کمانش گسست
دست چو بر تیغ زد دسته خنجر شکست
گلشن قدرت ندید گلبن جاهت نیافت
مرغ دلم کاینهمه بال زد و پر شکست
باز شنو اینغزل کز شکرستان طبع
طوطی شکر شکن شکر دیگر شکست
دست و دل دشمنم دوش بهم بر شکست
همت ما عاقبت این در خیبر شکست
تا دگر آن مست ناز قصد که دارد که باز
بند قبا چست کرد طرف کله برشکست
بختم ازین بیشتر ره بوصالت نداد
خار رهم زان بپا اینهمه نشتر شکست
آه، که بنیاد زهد عشوه شوخت بکند
وای که ناموس دین غمزه کافر شکست
من بجفای توام شاد که لیلی بلطف
گرهمه را داد دل دلشده را سر شکست
بخت نگر کآخرم آن لب جانبخش کشت
جام حیات مرا چشمه کوثر شکست
دل ز تو آباد بود گشت خراب از تو باز
کشور ما را بنا بانی کشور شکست
روی تو ژولیده مو موی تو آشفته رو
با سپه روم و زنگ شاه مظفر شکست
جم صفتا، روشنست پیش تو چون آفتاب
کاین گهر افلاک را زینت و زیور شکست
در خور سلمان نبود پیروی انوری
کز گذر قافیه قافله را برشکست
من چو برابر زدم رایت خورشید نظم
کوکبه انوری چون مه انور شکست
قیمت اهلی مگر از تو فزاید که دهر
رونق دانش ببرد قدر سخنور شکست
تا نه مکرر شود قصه دعایت کنم
گرچه ازین شکرم قند مکرر شکست
تا رخ هر روزه دار در هوس شام عید
روز بروز از گداز هست چو مه بر شکست
روزه و عید تو باد فرخ و در کار تو
یکسر مو ناورد گردش اختر شکست

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خط تو چون بردمید رونق عنبر شکست
سرو تو چون قد کشید قدر صنوبر شکست
هوش مصنوعی: وقتی که خط زیبایت را دیدم، زیبایی و رونق مانند عطر عنبر را از دست داد. و وقتی که قامت بلند تو را مشاهده کردم، زیبایی و قدر نشأت گرفته از درخت صنوبر به فراموشی سپرده شد.
طره پرچین چرا مالش گوش تو داد
نسترنت از چه رو برگ گل تر شکست
هوش مصنوعی: چرا موهای پرچین تو به گوش تو نچسبید؟ نسترن، چرا گل تازه‌ات شکست؟
آه که تا دم زدم سنبل مشکین او
موی بمو جعد یافت خم بخم اندر شکست
هوش مصنوعی: ای کاش که تا دم زدم، سنبل سیاه او، به حالت جعد و تابی در آمد و موی او همچون خم‌های زیبا، در هم شکست و پیچ خورد.
اینهمه شبنم چراست در رهت ای گل مگر
چشم گهربار من حقه گوهر شکست
هوش مصنوعی: چرا این همه شبنم در راهت دیده می‌شود ای گل؟ آیا این به خاطر این نیست که چشمان باارزش من بیهوده و به طرز فریبنده‌ای در حال اشک ریختن هستند؟
باد صبا کز رهت برد گران گل فشاند
عاشق دیوانه را خار ببستر شکست
هوش مصنوعی: باد صبا که از راه تو می‌آید، گل‌های سنگین را پراکنده می‌کند و خاری می‌شود برای عاشق دیوانه که بر بسترش نشسته است.
عشوه شیرین تو لب چو سوی من گزید
آه که در چشم من رونق شکر شکست
هوش مصنوعی: حالت دلبرانه و شیرین تو چنان مرا مجذوب کرده که لب‌های تو به سمت من آمده است. آه، چه خوب که در چشمان من زیبایی و طراوت شکر نمایان شده است.
آب رخ کاه من اشک صراحی بریخت
شیشه ناموس من خنده ساغر شکست
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و شفاف من مانند آبی است که از صراحی می‌ریزد و شیشه‌ی ناموس من از خنده‌ی چنگال شکسته شده است.
بسکه ضعیفم بخواب شب چو شدی همبرم
دست خیالت مرا پهلوی لاغر شکست
هوش مصنوعی: من به قدری ضعیف هستم که شب هنگام وقتی به خواب می‌رفتم، خواب خیال تو به سراغم می‌آمد و دستت که در خواب به من می‌رسید، نازک و لاغر بودنم را می‌شکند.
دور شه متقی است نرگس مستت چرا
میکده پرشور ساخت صومعه را در شکست
هوش مصنوعی: در اطرافِ معشوق، فضایی پر از پرهیزکاری و تقوا وجود دارد، اما تو که چشم‌های زیبایت همچون نرگس است، چرا با حالتی مست و شاداب، مکان عبادت را به محلی شاد و شلوغ تبدیل کرده‌ای؟
سایه لطف خدا حضرت یعقوب خان
آنکه سلیمان صفت قدر سکندر شکست
هوش مصنوعی: خوشی و رحمت خداوند بر یعقوب خان نازل شده که همچون سلیمان با قدرتی همچون اسکندر، بر مشکلات فائق آمده است.
حامی دین نبی آنکه بعهدش صبا
شیشه و جام شراب بر سر عبهر شکست
هوش مصنوعی: حامی دین پیامبر کسی است که با نیکویی و محبت، سوزانده‌های شراب و شیشه را بر سر رودخانه می‌گذارد و عهدی را که با او بسته، ارج می‌نهد.
باد چو با لاله گفت قصه پرهیز او
ساغر خود را بسنگ با می احمر شکست
هوش مصنوعی: باد به لاله گفت که باید از چیزهایی دوری کنی؛ اما لاله به این نصیحت توجه نکرد و در نهایت با تمام وجودش دچار درد و آسیب شد.
نیست عجب گر شود تازه ز انفاس او
خشک گلی کش ورق در ته دفتر شکست
هوش مصنوعی: عجبی ندارد اگر با نفس‌های او، گلی خشک دوباره جوان شود، چون اگر برگی از دفتر بشکند، طراوت آن نیز ممکن است زنده شود.
تاجوری را که نیتس داغ غلامی ز وی
دست قضا لاله وار بر سرش افسر شکست
هوش مصنوعی: تاجوری که عشق و محبتش مانند یک زخم عمیق بر جان من نشسته، در دست سرنوشت مانند گل لاله در حال تلاشی و افتادن است.
هرکه نه بر نام او سکه زد آن زر بسوخت
هرکه نه زو خطبه خواند پایه منبر شکست
هوش مصنوعی: هر کسی که نام او را روی سکه نزنند، آن سکه بی‌ارزش می‌شود و هر کسی که به او نپردازد، پای منبرش خراب می‌شود.
بسکه بخلق و کرم گوهر و زر پخش کرد
قیمت گوهر نماند مرتبه زر شکست
هوش مصنوعی: بسیار بخشندگی و خوبی باعث شده که ارزش جواهر و طلا کاهش یابد و دیگر چیزی از ارزش طلا باقی نمانده است.
شوکت بختش ببزم حشمت جم پست ساخت
رایت فتحش برزم سنجق سنجر شکست
هوش مصنوعی: بخت او در اوج خود است و عظمت پادشاهی جم را به چالش کشیده و پرچم پیروزی‌اش را بر افراشته و سپاه سنجر را شکست داده است.
زهره شیر فلک صولت خیلش درید
مهره گاو زمین انبه لشکر شکست
هوش مصنوعی: زهره، ستاره‌ای در آسمان که نورش شبیه به شیر است، با قدرت خود صفوف دشمنان را پاره کرد و مهره‌های زمین را شکست.
غیرت دین خلیل دارد از آن هر کجا
معنی او جلوه کرد صورت آزر شکست
هوش مصنوعی: غیرت دینی که خلیل (ابراهیم) دارد، نشان‌دهنده قدرت و عظمت ایمان اوست. هر جا که حقیقت و معنای این دین خود را نشان دهد، نماد و نشانه‌های نادرستی که به آزر (پدر ابراهیم) مربوط می‌شود، مورد تخریب و نقد قرار می‌گیرد.
ایکه برد زنگ دل روشنی روی تو
جام جم رای تو آینه خور شکست
هوش مصنوعی: دل من به نور چهره‌ات روشن است و همچون جام جم که نمایشگر زیبایی‌هاست، دل من هم در آینه تو شکسته و عاشقانه می‌درخشد.
روی زمین بخت تو از کرم حق گرفت
پشت عدو تیغ تو از دم حیدر شکست
هوش مصنوعی: خوشبختی تو بر روی زمین به خاطر لطف خداوند به دست آمده است و نیروی تو در برابر دشمنان به برکت حیدر (علی) نیرومند است.
سنگی اگر روزرزم از سم رخش تو جست
از سر خاقان گذشت افسر قیصر شکست
هوش مصنوعی: اگر روزی سنگی از پای اسب تو پرتاب شود و بر سر پادشاهی بیفتد، تاج امپراتور هم خواهد شکست.
تیغ چو آبت بجنگ بسکه قیامت کند
آتش دوزخ نشاند صولت محشر شکست
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر چون آب به میدان جنگ جاری شود، به قدری که روز قیامت آتش دوزخ را به وجود می‌آورد و شور و قدرت محشر را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
گرچه عنان گیریت آرزوی باد بود
رخش تو این آرزو در دل صرصر شکست
هوش مصنوعی: هرچند که کنترل تو به آرزوی بادها بستگی دارد، اما اسب تو این آرزو را در دل طوفان شکست.
تیر تو مانند کاف سینه گردون شکافت
تیغ تو چون لاله الف قد دو پیکر شکست
هوش مصنوعی: تیر تو همانند حرف کاف، آسمان را می‌شکافد و شمشیر تو مانند لاله، بدن دو معشوق را به دو نیم می‌کند.
چتر مه از بسکه دید سرزنش از چتر تو
چون مه نو آخرش حلقه چنبر شکست
هوش مصنوعی: چتر مه به دلیل سرزنش‌هایی که از چتر تو دریافت کرده، در نهایت مثل ماه نو، حلقه‌اش را شکست.
نقش نگین ترا مه بحلیل بر گرفت
مهر از آن غیرتش مهر مزور شکست
هوش مصنوعی: نقش نگینی که تو داری، مانند ماهی است که با زیبایی‌اش نور را جذب می‌کند. مهر و دوستی آن کسی که غیرت دارد، به راحتی شکسته می‌شود.
حاکم عدلت بلطف دست ستمکش گرفت
شحنه امرت بقهر فرق ستمگر شکست
هوش مصنوعی: حاکم با عدالت و محبت خود، دست ستمکش را گرفت و با قاطعیت، بی‌عدالتی‌ها را کنار زد و ستمگر را شکست.
لطف تو بحری کزو یافته ماهی قرار
قهر تو برقی کزان قلب سمندر شکست
هوش مصنوعی: نعمت و محبت تو به حدی وسیع و عمیق است که مانند دریا به شمار می‌آید، و ماهی‌های آن، نشانه آرامش و امنیت در آن هستند. از سوی دیگر، خشم و قهر تو به قدری پرتوان و قوی است که می‌تواند حتی قلبی را که از سختی و استقامت مانند سمندر است، بشکند.
دشمن خارت چو گل با همه خفتان چو لعل
ژاله قهرش بفرق غنچه مغفر شکست
هوش مصنوعی: دشمن تو را مانند گلی شکست خورده می‌بیند، در حالی که تمام زشتي‌ها و مشکلات او مانند دانه‌های درشت و زیبای شبنم است، و خشم او همانند ضربه‌ای است که به روی سر غنچه‌ای سرخ می‌زند و آن را می‌شکند.
برق قضا گرم شد دشمن بی نفع سوخت
باد اجل تند گشت گلبن بی بر شکست
هوش مصنوعی: توفانی ناگهانی بر دشمن ضربه زد و او را بی‌فایده از بین برد. بگذرد زمانی سریع که به خاطر آن باغ‌ها و گل‌ها بی‌ثمر و آسیب‌پذیر خواهند شد.
خصم تو در روز جنگ زه ز کمانش گسست
دست چو بر تیغ زد دسته خنجر شکست
هوش مصنوعی: در روز نبرد، دشمن تو با تیرش توانست تا دستش را به تیغ بزند و در نتیجه دسته خنجرش شکست.
گلشن قدرت ندید گلبن جاهت نیافت
مرغ دلم کاینهمه بال زد و پر شکست
هوش مصنوعی: باغ قدرت زیبایی‌هایی را ندید و به‌دنبال مقام و موقعیتی نرفت. پرنده‌ی جانم با وجود اینکه تلاش زیادی کرد، اما نتوانست به آرزوهایش برسد و در نهایت با شکست مواجه شد.
باز شنو اینغزل کز شکرستان طبع
طوطی شکر شکن شکر دیگر شکست
هوش مصنوعی: به زودی این شعر را دوباره بشنو که از دنیای شیرین خلاقیت طوطی، طعم شکرین دیگری به وجود آمده است.
دست و دل دشمنم دوش بهم بر شکست
همت ما عاقبت این در خیبر شکست
هوش مصنوعی: دشمنانم دیروز با تمام توان و دل و دستشان به من آسیب زدند، اما من با تلاش و اراده‌ام در نهایت بر آن‌ها غلبه کردم و پیروز شدم.
تا دگر آن مست ناز قصد که دارد که باز
بند قبا چست کرد طرف کله برشکست
هوش مصنوعی: تا آنجایی که آن شخص مست و دلربا قصد دارد، با شتاب خود را مرتب کرده و تلاش می‌کند که بر روی سرش کلاهی بیندازد.
بختم ازین بیشتر ره بوصالت نداد
خار رهم زان بپا اینهمه نشتر شکست
هوش مصنوعی: بخت من بیشتر از این نیست که به وصال تو برسم. در مسیر عشق، خار و خاشاک زیادی وجود دارد و تمام این دردهایی که تحمل کرده‌ام، باعث شده است که زخم‌هایم زیاد شود.
آه، که بنیاد زهد عشوه شوخت بکند
وای که ناموس دین غمزه کافر شکست
هوش مصنوعی: آه، پایه و اساس زهد و پرهیزکاری با زیبایی‌های فریبنده و ناز و عشوه از بین رفته است. وای بر ما که اصول دین و اعتقادات پاک به خاطر نیرنگ‌ها و جلوه‌های دنیا دچار آسیب و شکست شده‌اند.
من بجفای توام شاد که لیلی بلطف
گرهمه را داد دل دلشده را سر شکست
هوش مصنوعی: من از بدی‌ها و بی‌مهری‌های تو خوشحالم، زیرا لیلی با محبت خود به همه دل‌های دلباخته، دل‌های شکسته را می‌دهد و آن‌ها را تسلی می‌بخشد.
بخت نگر کآخرم آن لب جانبخش کشت
جام حیات مرا چشمه کوثر شکست
هوش مصنوعی: نگاه کن که در نهایت، آن لب شیرین و دلربا زندگی‌ام را به کام مرگ کشید و آبی که منبع حیات بود را همچون چشمه کوثر، از من گرفت.
دل ز تو آباد بود گشت خراب از تو باز
کشور ما را بنا بانی کشور شکست
هوش مصنوعی: دل ما از عشق تو شکوفا و آباد بود، اما اکنون خراب شده است. تو، ای بنیان‌گذار، کشور ما را ویران کردی.
روی تو ژولیده مو موی تو آشفته رو
با سپه روم و زنگ شاه مظفر شکست
هوش مصنوعی: تویی که با موهای ژولیده و آشفته‌ات، قلب و دل مرا به زانو درآورده‌ای. مانند سپاهیان شکست‌خورده‌ای که در برابر زنگ و صدای پادشاه مظفر ایستاده‌اند.
جم صفتا، روشنست پیش تو چون آفتاب
کاین گهر افلاک را زینت و زیور شکست
هوش مصنوعی: این جواهر همانند آفتاب در برابر تو روشن است، زیرا آن زیبایی که به آسمان‌ها می‌بخشد، از ارزش و زیبایی خاصی برخوردار است.
در خور سلمان نبود پیروی انوری
کز گذر قافیه قافله را برشکست
هوش مصنوعی: سلمان نمی‌تواند از انوری پیروی کند، چرا که انوری با بازی با قافیه، مسیر را به هم می‌ریزد و نظم را لبریز می‌سازد.
من چو برابر زدم رایت خورشید نظم
کوکبه انوری چون مه انور شکست
هوش مصنوعی: من زمانی که پرچم خورشید را برافراشتم، نظم و زیبایی کوکبه انوری مانند مهی درخشان در هم شکست.
قیمت اهلی مگر از تو فزاید که دهر
رونق دانش ببرد قدر سخنور شکست
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو برتری و ارزش اهلی را بالا ببری، زمانه دانش و هنر بیان را تحت تاثیر قرار می‌دهد و به سخن‌وری آسیب می‌زند.
تا نه مکرر شود قصه دعایت کنم
گرچه ازین شکرم قند مکرر شکست
هوش مصنوعی: اگر داستان دعایت دوباره تکرار نشود، من دعا می‌کنم، حتی اگر شکرگزاری من باعث شود قند بارها و بارها بشکند.
تا رخ هر روزه دار در هوس شام عید
روز بروز از گداز هست چو مه بر شکست
هوش مصنوعی: هر روز از زیبایی و جذابیت رخ تو، مانند شمعی در آتش، مشتاق دیدار و عطر شامت هستم و لحظه به لحظه این اشتیاق بیشتر می‌شود، مانند ماهی که در آسمان غروب می‌زند.
روزه و عید تو باد فرخ و در کار تو
یکسر مو ناورد گردش اختر شکست
هوش مصنوعی: روز تو مبارک باشد و در کارهایت همه چیز به خوبی پیش برود و هیچ مانعی در راهت وجود نداشته باشد.