گنجور

بخش ۸۱ - پادشاهی خسرو پرویز

چو بر تخت بنشست پرویز شاه
بیاراست جشنی چو تابنده ماه
برویش ببخشید بسیار چیز
مهان را نوازش بسی کرد نیز
سران به مهمانی خویش خواند
همه بندیان را ز زندان رهاند
فرستاده اش نزد بهرام گرد
همه گونه تشریف شایسته برد
همی گفت گر باز آید به راه
نمایمش سالار ایران سپاه
سپهدار ایرانش خواهم بداد
نیارم ز کردار او هیچ یاد
فرستاده را گفت بهرام گرد
که سازم به خسرو یکی دستبرد
که از روسبی باشد او را نژاد
بر او روزگار بزرگی مباد
الان شاه چون شهریاری کند
که بر کشتن شاه یاری کند
منم شاه دین دار والا گهر
همان دشمن مرد بیدادگر
چو خسرو زبهرام پاسخ شنید
رخش گشت هم چون گل شنبلید
بدانست کان دو دکون دراز
نگردد بدین گفته از راه باز
به لشگر بسی داستان ها بخواند
وز آن پس سپه سوی نیزیب زاند
همی خواست خسرو شبیخون کند
جهان را به بهرام وارون کند
بر او تاخت آورد بهرام نیز
ندید ایچ چاره بغیر از گریز
تنی چند بودند همراه اوی
که خسرو سوی راه آورد روی
گذشت از بیابان شط فرات
به سیرسیزیوم آمد از آن فلات
پروتوس کو بد به دز کوتوال
پذیرفت شه را به فرخنده فال
دگر روز خسرو به درد و فسوس
یکی نامه بنوشت زی موریوس
که او بود قیصر در آن روزگار
ازو خواست یاری پی کارزار
بیاراست موریس یک انجمن
در آن کار شد با سران رای زن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو بر تخت بنشست پرویز شاه
بیاراست جشنی چو تابنده ماه
هوش مصنوعی: هنگامی که پرویز شاه بر تخت نشسته است، جشنی برپا کرده که درخشش آن مانند نور ماه است.
برویش ببخشید بسیار چیز
مهان را نوازش بسی کرد نیز
هوش مصنوعی: اگر به او بخشش بدهی، چیزهای بزرگ را هم با محبت و نرمی بسیار خواهی دید.
سران به مهمانی خویش خواند
همه بندیان را ز زندان رهاند
هوش مصنوعی: پادشاهان مهمانی بزرگی برپا کردند و همه زندانیان را آزاد کردند و به مهمانی دعوت کردند.
فرستاده اش نزد بهرام گرد
همه گونه تشریف شایسته برد
هوش مصنوعی: فرستاده او به نزد بهرام گرد، تمام تشریفات و احترام‌های مناسب را به همراه داشت.
همی گفت گر باز آید به راه
نمایمش سالار ایران سپاه
هوش مصنوعی: می‌گفت اگر او به راه بیفتد، من راه را به او نشان می‌دهم، ای فرمانده سپاه ایران.
سپهدار ایرانش خواهم بداد
نیارم ز کردار او هیچ یاد
هوش مصنوعی: من خواستم که فرمانده ایران را ببخشم و از رفتار او هیچ خاطره‌ای در ذهن نداشته باشم.
فرستاده را گفت بهرام گرد
که سازم به خسرو یکی دستبرد
هوش مصنوعی: بهرام گرد به فرستاده گفت که من قصد دارم برای خسرو یک اقدام ناگهانی انجام دهم.
که از روسبی باشد او را نژاد
بر او روزگار بزرگی مباد
هوش مصنوعی: کسی که از زنی بی‌عفت به دنیا آمده، شایستهٔ بزرگی و احترام نیست و نباید در زندگی‌اش به مقام و مرتبه‌ای بالا دست یابد.
الان شاه چون شهریاری کند
که بر کشتن شاه یاری کند
هوش مصنوعی: هنگامی که پادشاه به عنوان فرمانروا عمل کند، کسانی که به او کمک می‌کنند، در واقع به کشتن او کمک می‌کنند.
منم شاه دین دار والا گهر
همان دشمن مرد بیدادگر
هوش مصنوعی: من فرمانروای مذهب و دارای ارزش‌های بلند هستم و همان کسی هستم که با ستمگران دشمنی می‌کنم.
چو خسرو زبهرام پاسخ شنید
رخش گشت هم چون گل شنبلید
هوش مصنوعی: وقتی خسرو پاسخ بهرام را شنید، اسب او شاد و سرزنده شد، مانند گلی که در بهار شکفته است.
بدانست کان دو دکون دراز
نگردد بدین گفته از راه باز
هوش مصنوعی: بدان که دو دکان نمی‌تواند به طولانی بودن ادامه دهد، پس از این گفته مشخص است که از این مسیر ادامه نخواهد یافت.
به لشگر بسی داستان ها بخواند
وز آن پس سپه سوی نیزیب زاند
هوش مصنوعی: به سپاه داستان‌های زیادی را می‌خواند و بعد از آن، ارتش به سوی نیسب روانه می‌شود.
همی خواست خسرو شبیخون کند
جهان را به بهرام وارون کند
هوش مصنوعی: خسرو تصمیم گرفته بود که به جهان حمله کند و وضعیت را مانند زمان بهرام تغییر دهد.
بر او تاخت آورد بهرام نیز
ندید ایچ چاره بغیر از گریز
هوش مصنوعی: بهرام به دشمن حمله کرد، اما نتوانست هیچ راهی برای مقابله پیدا کند جز فرار.
تنی چند بودند همراه اوی
که خسرو سوی راه آورد روی
هوش مصنوعی: چند نفر همراه او بودند که خسرو را به سمت راه هدایت کردند.
گذشت از بیابان شط فرات
به سیرسیزیوم آمد از آن فلات
هوش مصنوعی: از بیابان و کنار رود فرات گذشت و به ناحیه سیرسیزیوم رسید که در منطقه‌ای مرتفع واقع شده است.
پروتوس کو بد به دز کوتوال
پذیرفت شه را به فرخنده فال
هوش مصنوعی: پروتوس که به او بدی گفتند، فرمانده دز را پذیرفت و به همراه او، شاه را با فال خوشی دید.
دگر روز خسرو به درد و فسوس
یکی نامه بنوشت زی موریوس
هوش مصنوعی: روز دیگری، خسرو نامه‌ای نوشت از روی اندوه و ناراحتی به موریوس.
که او بود قیصر در آن روزگار
ازو خواست یاری پی کارزار
هوش مصنوعی: در آن زمان قیصر وجود داشت و از او خواسته شد که در جنگ یاری کند.
بیاراست موریس یک انجمن
در آن کار شد با سران رای زن
هوش مصنوعی: موریس یک جمع را درست کرد و در آن جلسه، با مشاوران و تصمیم‌گیرندگان صحبت‌هایی شد.