گنجور

بخش ۸۰ - پادشاهی هرمز

پس از وی جهان جوی هرمزد شاه
بر اورنگ شاهی نشست او به گاه
بدی مادرش دخت خاقان چین
که مهران ستا کرد او را گزین
جوانی بی آزرم و مغرور بود
ازو دانش فرهی دور بود
زتیبر که بد امپراطور روم
همی خواست کو را شود همچو موم
جهان جوی تیبر سپه برکشید
سوی شط بغداد لشکر کشید
سپهدار را بود موریس نام
در ایام هرمز بد او شادکام
هر آن دز که بگشود کسری زروم
دگر ره گرفت او زآباد بوم
آذرمان که سردار ایران بدی
به هر جا پناه دلیران بدی
به کالینیه خورد از وی شکست
همه موقع و در برفتش زدست
تهم خسرو آن نامدار گزین
به ابرو درآورد از خشم چین
شکست اندر آورد بر رومیان
ولی خویشتن کشته شد زآن میان
به نزد دز مارتیریوپولیس
به رزم اندرون کشته شد مهبدیس
دگر ره به نیزیب برخاست جنگ
فراهاد را کشت هرکل به سنگ
وز آن روی خاقان چین و تتار
بیاراست لشکر پی کارزار
دو ره صد هزار از سواران چین
گذر داد بر خاک ایران زمین
چو آمد به نزدیک بحر خزر
زایرانیان جست راه گذر
فرستاد هرمز به جنگش سپاه
ورارام چوبین بر او بست راه
ورارام بشکست ترکان همه
که او بود چون گرگ و ایشان رمه
همان ساوه را کشت هم چون چکاو
زخاقان بسی باژ بگرفت و ساو
فرستاد آن تاج و آن گوشوار
به نزدیک سالار ایران دیار
شه نامور گشت ازو سرفراز
به پیکار رومش فرستاد باز
به لازیک آمد ورارام گرد
که بر رومیان آورد دستبرد
چو آمد به نزدیک رود ارس
ابر رومیانش نبد دسترس
برو تاخت رومن سپهدار روم
مگر اخترش گشت در جنگ شوم
ازین گشت شاه جهان خشمگین
که رومن گشاده است بر وی کمین
فرستاد بهرش لباس زنان
ابا چند تن نای و بربط زنان
چنین گفت بهرام یل با سپاه
که خلعت بدین سان فرستاده شاه
ز تخت کیان بود شه ناامید
سیه روز او از من آمد سپید
به بهرام گفتند ایرانیان
که ما خود نبندیم ازین پس میان
چو ارج تو این است نزدیک شاه
نخواهیم هرمزد را پادشاه
جهان جوی را بد زنی چنگ زن
شد و مشورت خواست از رای زن
بدو گفت دیهیم ایران تراست
جهان از تو دارد همی پشت راست
دگرگونه شد حال آن نامور
منش دیگر و گفت و پاسخ دگر
بسر اوفتادش هوای مهی
بیاراست دیهیم و گاه شهی
مگر خان توران به شه نامه کرد
شکایت زبهرام خودکامه کرد
فرستاد سارام را پادشاه
که تا کار بهرام سازد تباه
سپهبد بگفتا که در پای پیل
بسایند او را چو دریای نیل
وزان پس به هرمز یکی نامه کرد
هم از نوک خنجر سر خامه کرد
یکی سله از خنجر انباشته
یکایک سر تیغ برکاشته
فرستاد از ایدر بر شهریار
پراکنده بر کرد هر سو سوار
بدان تاز شه نامه ای در نهان
نیاید به نزدیک کارآگهان
بفرمود پس چاره ی نو کنند
درم سکه بر نام خسرو کنند
همی خواست تا بر سر شهریار
سر آرد مگر بی گنه روزگار
خودآگاه نی خسرو از این خبر
چو بشنید بگریخت زآن تاجور
از آن سوی بهرام یل با سپاه
همی داشت آیین شاهی نگاه
همه لشکر شاه گردن فراز
که رفتند از ایران سوی روم باز
زهرقل چو گشتند ایشان ستوه
به بهرام پیوسته شد آن گروه
که از بیم هرمز نبدشان امان
مبادا سر آرد برایشان زمان
پس آنگاه آیین کشسب سوار
ابا لشکر آمد سوی کارزار
که بهرام را باز آرد به راه
ویا خود سرش را برد نزد شاه
شبانگه به لشکر گهش کشته شد
مگر اختر شاه برگشته شد
سپاهش به بندوی گشتند جفت
که او بد بگستهم یار نهفت
که این هر دو خالوی خسرو بدند
هوادار شه زاده نو بدند
زدیده بشستند آن هر دو شرم
سوی شاه رفتند با خون گرم
جهان جوی بندوی و دیگر سپاه
نکوهش گرفتند بر پادشاه
همان از سرش تاج برداشتند
ز تختش نگون سار برکاشتند
ابا آهن تافته چون چراغ
به چشمان هرمز نهادند داغ
وزآن پس ببردند پرویز را
نکو روی شاه دلاویز را
نشاندند او را به تخت مهی
برفتند پیشش بسان رهی
غمی بود خسرو زکار پدر
نهانش پر از درد و خسته جگر
می خوشگوارش فرستاد پیش
خورش های شیرین ز اندازه بیش
برنده همی برد و هرمز نخورد
زخسرو دلش بود پر باد سرد
بگفتند او را سران سپاه
پرستش نیاریم ما بر دو شاه
برفتند گستهم و بندوی نیز
بکشتند شه را به شمشیر تیز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس از وی جهان جوی هرمزد شاه
بر اورنگ شاهی نشست او به گاه
هوش مصنوعی: پس از او، جهان به فرمانروایی هرمزد شاه روی آورد و او بر تخت پادشاهی نشست.
بدی مادرش دخت خاقان چین
که مهران ستا کرد او را گزین
هوش مصنوعی: بدی‌های مادر دختر خاقان چین باعث شد که مهران، او را انتخاب کند.
جوانی بی آزرم و مغرور بود
ازو دانش فرهی دور بود
هوش مصنوعی: جوانی بی‌پروا و متکبر بود، اما از علم و آگاهی به دور بود.
زتیبر که بد امپراطور روم
همی خواست کو را شود همچو موم
هوش مصنوعی: از سوی دیگر، آن امپراتور رومی که به شدت خواهان قدرت و تسلط بود، به مانند موم نرم و قابل تغییر شده است.
جهان جوی تیبر سپه برکشید
سوی شط بغداد لشکر کشید
هوش مصنوعی: جهان تیبر، یعنی فرمانده بزرگ، نیروهای خود را به سوی رودخانه بغداد روانه کرد.
سپهدار را بود موریس نام
در ایام هرمز بد او شادکام
هوش مصنوعی: در روزگار هرمز، فرمانده‌ای به نام موریس وجود داشت که بسیار خوشبخت و سعادتمند بود.
هر آن دز که بگشود کسری زروم
دگر ره گرفت او زآباد بوم
هوش مصنوعی: هر بار که کسری در را گشود، دیگر کسی از این سرزمین خوشبخت خارج نشد.
آذرمان که سردار ایران بدی
به هر جا پناه دلیران بدی
هوش مصنوعی: آذرمان، که یکی از سرداران بزرگ ایران بود، در هر کجا پناهی برای دلیران فراهم می‌کرد.
به کالینیه خورد از وی شکست
همه موقع و در برفتش زدست
هوش مصنوعی: در یک موقعیت خاص، او از دست رفت و همه چیز را تحت تأثیر قرار داد.
تهم خسرو آن نامدار گزین
به ابرو درآورد از خشم چین
هوش مصنوعی: تهم خسرو، آن فرد نامور و مشهور، به خاطر خشمش ابرو را بالا کشید و چین و چروک روی پیشانی‌اش ایجاد شد.
شکست اندر آورد بر رومیان
ولی خویشتن کشته شد زآن میان
هوش مصنوعی: شکست در جنگ بر رومیان وارد کرد، اما در همین حین خود او نیز کشته شد.
به نزد دز مارتیریوپولیس
به رزم اندرون کشته شد مهبدیس
هوش مصنوعی: در نزد دز مارتیریوپولیس، مهبدیس در جنگ کشته شد.
دگر ره به نیزیب برخاست جنگ
فراهاد را کشت هرکل به سنگ
هوش مصنوعی: جنگی دیگر در نزدیک به‌وجود آمد که در آن فرهاد توسط هرک با سنگ کشته شد.
وز آن روی خاقان چین و تتار
بیاراست لشکر پی کارزار
هوش مصنوعی: و از آن طرف، پادشاه چین و مغول، لشکری را برای جنگ آماده کرده است.
دو ره صد هزار از سواران چین
گذر داد بر خاک ایران زمین
هوش مصنوعی: دو راه از سواران چین را به سمت خاک ایران هدایت کرد.
چو آمد به نزدیک بحر خزر
زایرانیان جست راه گذر
هوش مصنوعی: وقتی زائران به نزدیکی دریای خزر رسیدند، راه عبور را جستجو کردند.
فرستاد هرمز به جنگش سپاه
ورارام چوبین بر او بست راه
هوش مصنوعی: هرمز برای مقابله با دشمنان، نیروهای خود را به جنگ فرستاد و راه را بر آن‌ها با ترفندی چوبی مسدود کرد.
ورارام بشکست ترکان همه
که او بود چون گرگ و ایشان رمه
هوش مصنوعی: هر چه آرامش و امنیت بود، بر هم ریخت؛ چرا که او مانند گرگ در میان رمه‌ای از گوسفندان بود و آنها را به طور کامل در هم شکست.
همان ساوه را کشت هم چون چکاو
زخاقان بسی باژ بگرفت و ساو
هوش مصنوعی: بیتی که ذکر شده به توصیف اتفاقی می‌پردازد که در آن کسی به نام ساوه به طور مشابه به چکاو (پرنده‌ای با صدای زیبا و خاص) کشته می‌شود. به همین ترتیب، تعدادی از قوم زناپسران (خاقان) نیز باج و خراج زیادی از او می‌گیرند. این موضوع نشان‌دهنده‌ی قدرت و نفوذ قوم خاقان و وضعیت ساوه است.
فرستاد آن تاج و آن گوشوار
به نزدیک سالار ایران دیار
هوش مصنوعی: او آن تاج و گوشواره را نزد سرکرده ایران ارسال کرد.
شه نامور گشت ازو سرفراز
به پیکار رومش فرستاد باز
هوش مصنوعی: شهر معروف و برجسته‌ای به خاطر او به افتخار رسید و او را برای جنگ به روم فرستادند.
به لازیک آمد ورارام گرد
که بر رومیان آورد دستبرد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شخصی به دنبال آرامشی است که به او احساس قدرت و تسلط بدهد و در عین حال، از توانایی خود برای غافل‌گیر کردن دیگران، به ویژه رومیان، سخن می‌گوید. این شخص به نوعی به تاثیر و نفوذ خود بر دیگران اشاره کرده و می‌خواهد که بر آنها تسلط یابد.
چو آمد به نزدیک رود ارس
ابر رومیانش نبد دسترس
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی رود ارس رسید، ابرهای رومیان به او دسترسی نداشتند.
برو تاخت رومن سپهدار روم
مگر اخترش گشت در جنگ شوم
هوش مصنوعی: برو و با قدرت و سرعت به سمت رومیان حمله کن، شاید که سرنوشتش در این نبرد تغییر کند و به بدی تغییر یابد.
ازین گشت شاه جهان خشمگین
که رومن گشاده است بر وی کمین
هوش مصنوعی: شاه بزرگ که حاکم بر جهان است از این موضوع خشمگین شده است که دشمنانش کمین کرده‌اند و بر او زوایای پنهان را گشوده‌اند.
فرستاد بهرش لباس زنان
ابا چند تن نای و بربط زنان
هوش مصنوعی: او برایش لباس‌هایی از جنس زنان فرستاد و چند نفر با نای و بربط در کنار او بودند.
چنین گفت بهرام یل با سپاه
که خلعت بدین سان فرستاده شاه
هوش مصنوعی: بهرام یل با سپاهش گفت که شاه چنین لباس و پاداشی را فرستاده است.
ز تخت کیان بود شه ناامید
سیه روز او از من آمد سپید
هوش مصنوعی: پادشاهی از سلسله کیان دچار ناامیدی و روزهای تاریک شده است، اما از من نوری و امیدی به او رسیده است.
به بهرام گفتند ایرانیان
که ما خود نبندیم ازین پس میان
هوش مصنوعی: به بهرام گفتند ایرانیان که ما دیگر هیچ‌گاه خودمان را در میانه این امر محدود نخواهیم کرد.
چو ارج تو این است نزدیک شاه
نخواهیم هرمزد را پادشاه
هوش مصنوعی: اگر مقام تو نزد پادشاه چنین ارجمند است، پس ما هرگز هرمزد را پادشاه نخواهیم دانست.
جهان جوی را بد زنی چنگ زن
شد و مشورت خواست از رای زن
هوش مصنوعی: جهان‌جو به زنی بدخواه برخورد کرد و از او خواست که در مورد یک مسئله به او مشورت دهد.
بدو گفت دیهیم ایران تراست
جهان از تو دارد همی پشت راست
هوش مصنوعی: او به او گفت: «تاج من، ایران، متعلق به تو است. دنیا به خاطر تو به ایستادگی و استقامت ادامه می‌دهد.»
دگرگونه شد حال آن نامور
منش دیگر و گفت و پاسخ دگر
هوش مصنوعی: حال آن شخص مشهور تغییر کرد و او به گونه‌ای دیگر صحبت کرد و پاسخ داد.
بسر اوفتادش هوای مهی
بیاراست دیهیم و گاه شهی
هوش مصنوعی: او در دلش آرزوی شکوه و زیبایی را احساس کرد و به یاد تاج و تخت پادشاهی افتاد.
مگر خان توران به شه نامه کرد
شکایت زبهرام خودکامه کرد
هوش مصنوعی: خان توران شکایت کرد و نامه‌ای به پادشاه نوشت دربارهٔ بی‌رحمی و خودسری زبهرام.
فرستاد سارام را پادشاه
که تا کار بهرام سازد تباه
هوش مصنوعی: پادشاه شخصی به نام سارام را به سوی بهرام فرستاد تا او را در کارهایش دچار مشکل کند و خراب کند.
سپهبد بگفتا که در پای پیل
بسایند او را چو دریای نیل
هوش مصنوعی: سپهبد گفت که در زیر پای فیل، مانند دریاچه‌ای وسیع آن‌قدر فشار خواهند داد.
وزان پس به هرمز یکی نامه کرد
هم از نوک خنجر سر خامه کرد
هوش مصنوعی: سپس او نامه‌ای برای هرمز نوشت و آن را با نوک خنجر نوشت.
یکی سله از خنجر انباشته
یکایک سر تیغ برکاشته
هوش مصنوعی: یک سبد پر از خنجر جمع شده و هر کدام از تیغ‌های آن به سمت بالا ایستاده است.
فرستاد از ایدر بر شهریار
پراکنده بر کرد هر سو سوار
هوش مصنوعی: فرماندهی از ایدر به پادشاه ارسال کرد و سپاهیان را به سمت‌های مختلف گسیل داشت.
بدان تاز شه نامه ای در نهان
نیاید به نزدیک کارآگهان
هوش مصنوعی: بدان که نامه‌ای از طرف شاه به طور پنهانی به دست کاردانان و اهل فن نمی‌رسد.
بفرمود پس چاره ی نو کنند
درم سکه بر نام خسرو کنند
هوش مصنوعی: پس دستور دادند که تدبیری تازه بیندیشند و سکه‌ای را به نام پادشاه ضرب کنند.
همی خواست تا بر سر شهریار
سر آرد مگر بی گنه روزگار
هوش مصنوعی: او می‌خواست تا بر سر پادشاهی بگذارد، اما بی‌سبب و بی‌گناه در روزگار نگذرد.
خودآگاه نی خسرو از این خبر
چو بشنید بگریخت زآن تاجور
هوش مصنوعی: خسرو به محض شنیدن این خبر خود را نجات داد و از آن تاجور دور شد.
از آن سوی بهرام یل با سپاه
همی داشت آیین شاهی نگاه
هوش مصنوعی: بهرام، قهرمان بزرگ، با لشکری در آن طرف، مراسم شاهانه را برگزار می‌کرد و به نظارت بر اجرای آن مشغول بود.
همه لشکر شاه گردن فراز
که رفتند از ایران سوی روم باز
هوش مصنوعی: تمام سپاه شاه که در جنگ به سمت روم رفتند، از ایران دور شدند.
زهرقل چو گشتند ایشان ستوه
به بهرام پیوسته شد آن گروه
هوش مصنوعی: وقتی آن گروه به ستوه و خسته شدند، به بهرام پیوستند.
که از بیم هرمز نبدشان امان
مبادا سر آرد برایشان زمان
هوش مصنوعی: از ترس هرمز، آنان در امان نیستند و نکند زمان به ناگاه برایشان مشکل ایجاد کند.
پس آنگاه آیین کشسب سوار
ابا لشکر آمد سوی کارزار
هوش مصنوعی: پس از آن، آئین کشسب سوار با سپاه خود به سوی میدان نبرد آمد.
که بهرام را باز آرد به راه
ویا خود سرش را برد نزد شاه
هوش مصنوعی: بهرام را دوباره به مسیر صحیح هدایت کند یا اینکه خود او را به سوی شاه ببرد.
شبانگه به لشکر گهش کشته شد
مگر اختر شاه برگشته شد
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که لشکر به میدان نبرد رفته بود، به نظر می‌رسید که شانس و اقبال شاه تغییر کرده و به او پشت کرده است.
سپاهش به بندوی گشتند جفت
که او بد بگستهم یار نهفت
هوش مصنوعی: نیروهایش به دور او حلقه زدند، چون او دوست پنهانی داشت که دشمنی هایش را به شدت گسترش می‌داد.
که این هر دو خالوی خسرو بدند
هوادار شه زاده نو بدند
هوش مصنوعی: هر دو طرف، یعنی آن خال‌های خسرو، از هواداران و طرفداران این شاهزاده جدید هستند.
زدیده بشستند آن هر دو شرم
سوی شاه رفتند با خون گرم
هوش مصنوعی: آن دو با چشمانی اشک‌آلود و شرمگین، به سمت شاه رفتند و خونِ دل در دل داشتند.
جهان جوی بندوی و دیگر سپاه
نکوهش گرفتند بر پادشاه
هوش مصنوعی: جهان در جستجوی نیکی و عزت است و دیگران بر پادشاه به خاطر کارهایش انتقاد کردند.
همان از سرش تاج برداشتند
ز تختش نگون سار برکاشتند
هوش مصنوعی: او تاج را از سرش برداشتند و او را از تخت به پایین آوردند و به زمین انداختند.
ابا آهن تافته چون چراغ
به چشمان هرمز نهادند داغ
هوش مصنوعی: چشمان هرمز را با آهنی که به شکل چراغ گرم شده بود، سوزانیدند.
وزآن پس ببردند پرویز را
نکو روی شاه دلاویز را
هوش مصنوعی: سپس پرویز را با چهره‌ی زیبا و دلربا بردند.
نشاندند او را به تخت مهی
برفتند پیشش بسان رهی
هوش مصنوعی: او را بر تختی زیبا نشاندند و مردم به‌سوی او رفتند، مانند راهی که به طرف مقصدی می‌رود.
غمی بود خسرو زکار پدر
نهانش پر از درد و خسته جگر
هوش مصنوعی: خسرو از کارهای پدرش غمگین بود و این غم در دلش باعث درد و رنجش شده بود.
می خوشگوارش فرستاد پیش
خورش های شیرین ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: او را به مکانی خوشبو فرستاد، جایی که خوراکی‌های شیرین به قدری زیاد بود که قابل اندازه‌گیری نبودند.
برنده همی برد و هرمز نخورد
زخسرو دلش بود پر باد سرد
هوش مصنوعی: کسی که پیروز است، پیروزی را به دست می‌آورد و هرمز از این بابت خوشحال نیست، زیرا دلش پر از ناامیدی و یأس است.
بگفتند او را سران سپاه
پرستش نیاریم ما بر دو شاه
هوش مصنوعی: آن‌ها به او گفتند که ما برای دو شاه، سران سپاه را نمی‌پرستیم.
برفتند گستهم و بندوی نیز
بکشتند شه را به شمشیر تیز
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال قدرت و تسلط بودند، با حمله‌ای نابودگرانه، شاه را با شمشیری برنده و کشنده از بین بردند.