گنجور

بخش ۷۹ - شاهنشاهی کسری ملقب به نوشیروان

چو کسری نشست از بر تخت عاج
ز روم و ز چینش بیامد خراج
فرستاده آمد از ژوستی نین
که روفین بدی نام آن نازنین
بسی هدیه آورد از بهر شاه
ره آشتی جست آن نیکخواه
از آن رو که در جنگ بد مهرویس
گشاید مگر مارتیریوپولیس
شهنشه پذیرفتش از مردمی
نیاوردش اندر نوازش کمی
به روفین چنین گفت پس بی‌درنگ
مرا آشتی خوش‌تر آید که جنگ
فرستاده بوسید روی زمین
ابر شاه نو برگرفت آفرین
هم از چین و هندش گرامی سران
رسیدند با هدیه‌های گران
به گیتی درون نامداری نماند
که منشور تیغ ورا برنخواند
جهاندار کسری چو تابنده ماه
به آیین همی داشت گیتی نگاه
به مردم بخستی فزونی بسی
همی مردمی کرد با هر کسی
به مزدک بفرمود که آزاد باش
در اجرای آیین خود شاد باش
مغان را بد آمد مگر زین سخن
که برگشت خسرو ز دین کهن
یکی انجمن ساختند آن گروه
که هستیم از جور کسری ستوه
نزیبد ورا تاج و گاه مهی
که برگشته ایدون ز کیش بهی
نشانیم زامس ابر تختگاه
که آیین زردشت دارد نگاه
ازین آگهی یافت شاه جهان
به بند اندر آورد یکسر مهان
وز آن پس به هر جای بد مزدکی
بنگذاشت زنده از ایشان یکی
مغان را یکایک اَبَردار کرد
سر موبدان را نگونسار کرد
هم آذرکودونبادین را بکشت
که گفتی به خسرو سخن‌ها درشت
وز آن پس یکی خوی سرکش گرفت
چنو آب بدخوی آتش گرفت
ز نیرنگ زروان مرد یهود
به نزد سه پایه بشد ماهبود
به خواری بکشت آن گران مایه مرد
ز ایوان او اندر آورد گرد
دگر ره چو آگه شد از کم و بیش
پشیمانیش آمد از کار خویش
روانش ز مهبود بریان شدی
شب تیره تا روز گریان شدی
به داور یکی سخت پیمان ببست
کزان پس نیارد به بیداد دست
چو شاهی ایران بر او گشت راست
جز از نوشه و آفرینش نخاست
ز هر دانشی موبدان خواستی
جهان را به دانش بیاراستی
چو از سوخرا خاطرش بود شاد
ز فرزانه فرزندش آورد یاد
میان مهان بخت بوذرجمهر
چو خورشید تابنده شد بر سپهر
هم از فیلسوفان به دانش گذشت
به راز ستاره جهان درنوشت
فرستاد برزوی را سوی هند
که آرد یکی نامه سودمند
که اکنون کلیله است نامش بویر
به پهلو زبان آوریدش دبیر
به داد و بزرگی و فرهنگ و رای
همی داشتی کار ایران به پای
ز هفتاد شاه از نژاد کیان
که بستند بر تخت ایران میان
چو کسری نیامد شهی نامور
نبیند چنو شاه گیتی دگر
فزون بد ز اسکندر و داریوش
بدو نازش آرد روان خروش
پیمبر همی کرد نازش بدوی
که دادش فزون بود رایش نکوی
به داد و به دانش به آیین و راه
چنو شاه ننشست بر روی گاه
نیامد به گیتی چو نوشیروان
که هم پادشه بود و هم پهلوان
هم او بود جنگی و هم موبد او
هم او هیربد هم سپهبد بد او
به هر جای کار آگهان داشتی
جهان را به دستور نگذاشتی
ز دادش به هر جای دستان بسی است
پر از مهر نوشیروان هر کسی است
به خشمند ازو نامداران روم
که ویران ازو شد بسی مرز و بوم
بسی ره به رومی شکست آورید
همه نام قیصر به پست آورید
همه مردم روم را کرد اسیر
زن و کودک و مرد و برنا و پیر
بینداخت آتش در آباد بوم
ز انتاکیه تاخت تا شهر روم
ستانید او را به جور و ستم
به شکستن عهد و پیوند هم
ولیکن چو نیکو کنی داوری
نکوهش همه سوی قیصر بری
که او عهد نوشیروان را شکست
ابر ملک ایران بیازید دست
ازو منذر تازی آمد به جان
که بشتافت نزدیک شاه جهان
نه کسری چنان جنگ خودکامه کرد
که اول به قیصر یکی نامه کرد
چو قیصر نپذرفت و تندی گرفت
نباید ز کسری شد اندر شگفت
که آشفت از او نامبردار شاه
برآراست بر جنگ قیصر سپاه
همه شهر سورا و کالینیوس
ز نیروی او داد بر خاک بوس
به انطاکیه درنماند ایچ دست
همه شهر را کرد با خاک پست
یک انطاکیه ساخت از نو به داد
همان نام او زیب خسرو نهاد
اسیران رومی همه برگشاد
در آن شهر نوشادمان جای داد
ببخشید بر هر کسی خواسته
زمین چون بهشتی شد آراسته
چو قیصر شد از جان خود ناامید
به زر آشتی را ز خسرو خرید
فرستاد با باژ و ساو گران
گروگان ز خویشان و کندآوران
که شاها همه باژدار توایم
پرستار و در زینهار توایم
ترا روم ایران و ایران چو روم
جدایی چرا باید این مرز و بوم
ببستند پیمان ابا شهریار
به هر سال دیبای رومی هزار
ز دینار پر کرده سی چرم گاو
به ایران دهند از در باژ و ساو
به گاه وی ایران زمین سر به سر
چنان شد توانگر به سیم و به زر
که هشتاد ملیون زر نیم روز
به سالار شه داد یک موزه دوز
هم از جنگ جویی به جائی شدند
که ده تن به صد کس برابر بدند
بدان سان که اندر دز انکلون
ز روما یکی لشکر آمد زبون
به شهر ملی‌تین همان ژوستین
شکسته شد از شاه ایران چنین
چو شد بخت ایران ز رایش جوان
ورا نام کردند نوشین روان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو کسری نشست از بر تخت عاج
ز روم و ز چینش بیامد خراج
هوش مصنوعی: چون کسری بر تخت زرین خود نشسته بود، خراج و مالیات از سرزمین‌هایش به سوی او روانه می‌شد.
فرستاده آمد از ژوستی نین
که روفین بدی نام آن نازنین
هوش مصنوعی: پیام‌آوری از ژوستینی آمده که نام آن دختر نازنین روفین است.
بسی هدیه آورد از بهر شاه
ره آشتی جست آن نیکخواه
هوش مصنوعی: بسیاری از هدیه‌ها برای شاه آوردند، زیرا آن نیکوکار در پی آشتی و صلح بود.
از آن رو که در جنگ بد مهرویس
گشاید مگر مارتیریوپولیس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زمان جنگ و ناعدالتی، تنها یک مکان یا نقطه خاص می‌تواند نجات‌دهنده باشد و با وجود دشواری‌های ناشی از آن وضعیت، امیدی به رستگاری وجود دارد. در واقع، در شرایط سخت، ممکن است یک منطقه یا شخص خاص، چراغ امیدی باشد که مردم را به سوی بهبود هدایت کند.
شهنشه پذیرفتش از مردمی
نیاوردش اندر نوازش کمی
هوش مصنوعی: پادشاه او را از میان مردم پذیرفت و نشان داد که نوازش و محبت اندکی به او دارد.
به روفین چنین گفت پس بی‌درنگ
مرا آشتی خوش‌تر آید که جنگ
هوش مصنوعی: پس او به روفین گفت که بهتر است آشتی کنیم تا اینکه وارد جنگ شویم.
فرستاده بوسید روی زمین
ابر شاه نو برگرفت آفرین
هوش مصنوعی: فرستاده بر زمین بوسه زد و ابر شاه نو را گرفت و به آن درود فرستاد.
هم از چین و هندش گرامی سران
رسیدند با هدیه‌های گران
هوش مصنوعی: فرستادگان از چین و هند با هدایای ارزشمندی به اینجا آمده‌اند.
به گیتی درون نامداری نماند
که منشور تیغ ورا برنخواند
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ نامی از بزرگی باقی نمانده است که تیغ و قدرت او را نادیده بگیرند.
جهاندار کسری چو تابنده ماه
به آیین همی داشت گیتی نگاه
هوش مصنوعی: جهان به مانند سرویست که درخشش و زیبایی ماه را دارد و به شیوه‌ای خاص به گیتی نگاه می‌کند.
به مردم بخستی فزونی بسی
همی مردمی کرد با هر کسی
هوش مصنوعی: به مردم بخشش و generosity زیادی کردی، و این کار باعث شد که هر کسی را به خود جذب کنی و به جمع مردمان نزدیک‌تر شوی.
به مزدک بفرمود که آزاد باش
در اجرای آیین خود شاد باش
هوش مصنوعی: به مزدک دستور داده شد که در پیاده‌سازی باورهای خود آزاد باشد و با خوشحالی این کار را انجام دهد.
مغان را بد آمد مگر زین سخن
که برگشت خسرو ز دین کهن
هوش مصنوعی: مغان از این سخن ناراحت شدند و به خاطر آن، خسرو از پذیرش آنچه که گفته شد، منصرف شد.
یکی انجمن ساختند آن گروه
که هستیم از جور کسری ستوه
هوش مصنوعی: گروهی که ما در آن هستیم، به دلیل ظلم و ستم کسری، دور هم جمع شده‌اند و انجمنی را تشکیل داده‌اند.
نزیبد ورا تاج و گاه مهی
که برگشته ایدون ز کیش بهی
هوش مصنوعی: او را تاج و جایگاه ماه نیکو نمی‌شود، زیرا او از جایی که باید، بی‌خبر و دور افتاده است.
نشانیم زامس ابر تختگاه
که آیین زردشت دارد نگاه
هوش مصنوعی: ما نشانه‌ای از قدرت و عظمت می‌گذاریم که به اصول و آیین زردشت توجه دارد.
ازین آگهی یافت شاه جهان
به بند اندر آورد یکسر مهان
هوش مصنوعی: شاه جهان از این خبر متوجه شد که باید تمام بزرگان و مشهوران را به بند بکشاند.
وز آن پس به هر جای بد مزدکی
بنگذاشت زنده از ایشان یکی
هوش مصنوعی: پس از آن، به جای هر بدی، یک مزدکی را فرستاد که یکی از آن‌ها زنده ماند.
مغان را یکایک اَبَردار کرد
سر موبدان را نگونسار کرد
هوش مصنوعی: مغان را یکی یکی با ابری از غم و اندوه فراگرفت و سر موبدان را به زمین انداخت.
هم آذرکودونبادین را بکشت
که گفتی به خسرو سخن‌ها درشت
هوش مصنوعی: آذرکودونبادین به خاطر سخنان تند و تیزی که درباره خسرو گفته بود، کشته شد.
وز آن پس یکی خوی سرکش گرفت
چنو آب بدخوی آتش گرفت
هوش مصنوعی: پس از آن، شخصی که طبیعت سرکشی دارد، به گناه یا رفتار ناپسندی روی آورد و مانند آب آلوده‌ای که به آتش می‌زند، وضعیتش خطرناک شد.
ز نیرنگ زروان مرد یهود
به نزد سه پایه بشد ماهبود
هوش مصنوعی: مرد یهودی با لباس‌هایی رنگارنگ به نزد سه پایه رفت و در آنجا به تماشای ماه بود.
به خواری بکشت آن گران مایه مرد
ز ایوان او اندر آورد گرد
هوش مصنوعی: مرد با ارزش و بزرگ از زایوان به زندگی معمولی و پایین کشیده شد و به خوبی و افتخار او پایان داده شد.
دگر ره چو آگه شد از کم و بیش
پشیمانیش آمد از کار خویش
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به حقایق و نکات یادگیری خود آگاه شود، به خاطر اشتباهاتش احساس پشیمانی می‌کند.
روانش ز مهبود بریان شدی
شب تیره تا روز گریان شدی
هوش مصنوعی: روح او از یاد خوبان به آتش درآمد و در شب تاریک، مثل روزی که در حال گریه است، آشکار شد.
به داور یکی سخت پیمان ببست
کزان پس نیارد به بیداد دست
هوش مصنوعی: کسی با قاطعیت و جدیت با داور و قاضی پیمان می‌بندد، به طوری که پس از این، دیگر نخواهد توانست به ظلم و بی‌عدالتی دست بزند.
چو شاهی ایران بر او گشت راست
جز از نوشه و آفرینش نخاست
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه ایران بر او توجه کرد، او هیچ چیزی جز ستایش و حمد از خود نشان نداد.
ز هر دانشی موبدان خواستی
جهان را به دانش بیاراستی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به دانشی که حکیمان دارند نزدیک شوی، باید بدانید که آنها با دانش خود، جهان را زینت داده‌اند.
چو از سوخرا خاطرش بود شاد
ز فرزانه فرزندش آورد یاد
هوش مصنوعی: زمانی که دلش از نگرانی و غم دور شود، یاد پسر دانایش به او شادی می‌بخشد.
میان مهان بخت بوذرجمهر
چو خورشید تابنده شد بر سپهر
هوش مصنوعی: در میان بزرگان و شخصیت‌های مهم، بوذرجمهر همچون خورشید در آسمان درخشان و پرنور شد.
هم از فیلسوفان به دانش گذشت
به راز ستاره جهان درنوشت
هوش مصنوعی: او از فیلسوفان آموخت و راز ستاره‌ها را به نگارش درآورد.
فرستاد برزوی را سوی هند
که آرد یکی نامه سودمند
هوش مصنوعی: برزوی را به سرزمین هند فرستادند تا نامه‌ای سودمند بیاورد.
که اکنون کلیله است نامش بویر
به پهلو زبان آوریدش دبیر
هوش مصنوعی: اکنون نامش کلیله است و بویر به پهلو دارد و می‌توان آن را با نام دبیر نیز یاد کرد.
به داد و بزرگی و فرهنگ و رای
همی داشتی کار ایران به پای
هوش مصنوعی: اگر به انسانیت، بزرگ‌منشی، فرهنگ و خرد اهمیت می‌دادی، کار ایران همواره در راه درست پیش می‌رفت.
ز هفتاد شاه از نژاد کیان
که بستند بر تخت ایران میان
هوش مصنوعی: از هفتاد پادشاه از نسل کیانیان که بر تخت ایران نشسته‌اند.
چو کسری نیامد شهی نامور
نبیند چنو شاه گیتی دگر
هوش مصنوعی: وقتی کسری (یک شاه بزرگ) نیاید، هیچ پادشاه معروف دیگری را نخواهی دید که مانند او باشد. در حقیقت، دیگر هیچ پادشاهی در دنیا به عظمت او نخواهد بود.
فزون بد ز اسکندر و داریوش
بدو نازش آرد روان خروش
هوش مصنوعی: بیش از آن که اسکندر و داریوش قدرت داشته باشند، جان انسان باید به خاطر آنچه که می‌خواهد به خروش بیفتد و فریاد کند.
پیمبر همی کرد نازش بدوی
که دادش فزون بود رایش نکوی
هوش مصنوعی: پیمبر با مهربانی و ظرافت رفتار می‌کرد، زیرا او زیادترین مقام و منزلت را داشت و سخنانش نیکو بود.
به داد و به دانش به آیین و راه
چنو شاه ننشست بر روی گاه
هوش مصنوعی: با داد و دانش و راه درست، هیچ شاهی بر تخت سلطنت نمی‌نشیند.
نیامد به گیتی چو نوشیروان
که هم پادشه بود و هم پهلوان
هوش مصنوعی: در تاریخ بشریت، کسی همچون نوشیروان وجود نداشته است که هم به عنوان پادشاه باشد و هم دلاوری قهرمان.
هم او بود جنگی و هم موبد او
هم او هیربد هم سپهبد بد او
هوش مصنوعی: او هم جنگجو بود و هم مقدس، او هم قهرمان و هم فرماندهی که بدی در او وجود داشت.
به هر جای کار آگهان داشتی
جهان را به دستور نگذاشتی
هوش مصنوعی: هر کجا که از کار و زندگی آگاهی داشتی، به این دنیا نپرداختی که بر طبق دستورات و قوانین آن حرکت کنی.
ز دادش به هر جای دستان بسی است
پر از مهر نوشیروان هر کسی است
هوش مصنوعی: مهر نوشیروان در دل هر کسی جای دارد و او به خاطر خوبی‌هایش، دست‌هایش پر از محبت و دوستی است.
به خشمند ازو نامداران روم
که ویران ازو شد بسی مرز و بوم
هوش مصنوعی: نامداران روم از او خشمگین هستند زیرا او باعث ویرانی بسیاری از سرزمین‌ها و قلمروها شده است.
بسی ره به رومی شکست آورید
همه نام قیصر به پست آورید
هوش مصنوعی: بسیاری از راه‌ها را به روم شکست می‌دهید و همه نام قیصر را به زباله می‌ریزید.
همه مردم روم را کرد اسیر
زن و کودک و مرد و برنا و پیر
هوش مصنوعی: تمامی مردم روم را اسیر کرد، چه زن و چه کودک و چه مرد، چه جوان و چه پیر.
بینداخت آتش در آباد بوم
ز انتاکیه تاخت تا شهر روم
هوش مصنوعی: آتش را در سرزمین آباد زانتاکیه انداخت و به سمت شهر روم لشکرکشی کرد.
ستانید او را به جور و ستم
به شکستن عهد و پیوند هم
هوش مصنوعی: او را با زور و ستم به فساد و شکستن پیمان و ارتباطش مجبور کردند.
ولیکن چو نیکو کنی داوری
نکوهش همه سوی قیصر بری
هوش مصنوعی: اما اگر قضاوت خوبی انجام دهی، انتقادها و نکوهش‌ها به سوی قیصر (امپراتور) خواهد رفت.
که او عهد نوشیروان را شکست
ابر ملک ایران بیازید دست
هوش مصنوعی: کسی که پیمان نوشیروان را زیر پا گذاشت، باید به دست ابرمردان ایران گرفتار شود.
ازو منذر تازی آمد به جان
که بشتافت نزدیک شاه جهان
هوش مصنوعی: از طرف منذر، شخصی عرب به سوی شاه جهان آمد و به سرعت به نزد او رفت.
نه کسری چنان جنگ خودکامه کرد
که اول به قیصر یکی نامه کرد
هوش مصنوعی: کسری، پادشاه مقتدر ایران، هرگز به اندازه‌ای که قیصر (پادشاه روم) را به جنگ فرا خواند، قدمی رو به جلو برنداشت.
چو قیصر نپذرفت و تندی گرفت
نباید ز کسری شد اندر شگفت
هوش مصنوعی: وقتی قیصر درخواست را نپذیرفت و عصبانی شد، نباید از کسری تعجب کرد.
که آشفت از او نامبردار شاه
برآراست بر جنگ قیصر سپاه
هوش مصنوعی: آن که به خاطر او، شاه نامدار، سپاه جنگی را برای نبرد با قیصر آماده کرده است، در حال ناامیدی و آشفتگی به سر می‌برد.
همه شهر سورا و کالینیوس
ز نیروی او داد بر خاک بوس
هوش مصنوعی: تمام شهر سورا و کالینیوس، به عشق او، بر زمین بوسه می‌زنند.
به انطاکیه درنماند ایچ دست
همه شهر را کرد با خاک پست
هوش مصنوعی: در انطاکیه چیزی باقی نماند و تمام شهر به خاک تیره تبدیل شد.
یک انطاکیه ساخت از نو به داد
همان نام او زیب خسرو نهاد
هوش مصنوعی: او شهری به نام انطاکیه دوباره بنا کرد و به آن نامی زیبا و شایسته برای خسرو داد.
اسیران رومی همه برگشاد
در آن شهر نوشادمان جای داد
هوش مصنوعی: در آن شهر نوشاد، همه اسیران رومی آزاد شدند و جا گرفتند.
ببخشید بر هر کسی خواسته
زمین چون بهشتی شد آراسته
هوش مصنوعی: از هر کسی که خواسته‌ای داری، ناامید مشو، زیرا زمین بهشتی شده و زیبا شده است.
چو قیصر شد از جان خود ناامید
به زر آشتی را ز خسرو خرید
هوش مصنوعی: زمانی که قیصر از جان خود ناامید شد، به خاطر طلا و ثروت، با خسرو صلح کرد.
فرستاد با باژ و ساو گران
گروگان ز خویشان و کندآوران
هوش مصنوعی: با هدایای باارزش و افراد مهم، گروگان‌هایی از خانواده‌های خود فرستادند و آنها را به گروگان نگه داشتند.
که شاها همه باژدار توایم
پرستار و در زینهار توایم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، ما همیشه برای تو آماده‌ایم و از تو دفاع می‌کنیم.
ترا روم ایران و ایران چو روم
جدایی چرا باید این مرز و بوم
هوش مصنوعی: چرا باید بین تو و سرزمین من، که یکی هستیم، این مرز و فاصله وجود داشته باشد؟ روم و ایران هر دو برای من عزیزند و هیچ نیازی به جدایی نیست.
ببستند پیمان ابا شهریار
به هر سال دیبای رومی هزار
هوش مصنوعی: پیمان بسته شد که هر سال هزار دُردی با لباس رومی به شهریار تقدیم شود.
ز دینار پر کرده سی چرم گاو
به ایران دهند از در باژ و ساو
هوش مصنوعی: با سرمایه‌ای که از سکه‌ها و پول‌های خود جمع کرده‌اند، چرم گاو را تولید کرده و به ایران تقدیم می‌کنند و در عوض از مردم مالیات و عوارض دریافت می‌کنند.
به گاه وی ایران زمین سر به سر
چنان شد توانگر به سیم و به زر
هوش مصنوعی: در آن زمان، ایران به قدری ثروتمند و مرفه شد که تمام سرزمینش پر از نقره و طلا گردید.
که هشتاد ملیون زر نیم روز
به سالار شه داد یک موزه دوز
هوش مصنوعی: هشتاد میلیون زر (قیمت) را در نیم‌روز به سالار شه پرداختند تا یک موزه بسازد.
هم از جنگ جویی به جائی شدند
که ده تن به صد کس برابر بدند
هوش مصنوعی: به خاطر مبارزات و جنگ‌ها، گروهی به مرحله‌ای رسیدند که ده نفر از آن‌ها معادل صد نفر دیگر به حساب می‌آمدند.
بدان سان که اندر دز انکلون
ز روما یکی لشکر آمد زبون
هوش مصنوعی: همچنان که در دز انکلون زروما، گروهی از سربازان به زبونی و افلاس به سرآمدند.
به شهر ملی‌تین همان ژوستین
شکسته شد از شاه ایران چنین
هوش مصنوعی: در شهر ملی تین، همان جایی که ژوستین به زمین افتاد، از سوی شاه ایران آسیبی به آن وارد شد.
چو شد بخت ایران ز رایش جوان
ورا نام کردند نوشین روان
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت ایران به جوانی خوشبختی رسید، او را به نام "نوشین روان" نامیدند.