گنجور

بخش ۷۸ - پادشاهی قباد بار دوم

چو آمد به تخت کیی بر نشست
مهان جمله گشتند خسرو پرست
مغان را بپرسید و بنواختشان
به نزدیک خود جایگه ساختشان
فرستاد جاماسب را سوی دز
گونشتاد را کشت مانند بز
که او کشتن شاه همی خواستی
به گاهی که مجلس بیاراستی
به جایش یکی را برافراخت کام
که آذر کود و نباد بودیش نام
برآورد نام سیوسس به ماه
سپاهی و کشور بدو داد شاه
قباد اندر ایران چو شد کدخدا
همی راند کار جهان سوخرا
به شهنامه از گفته ی باستان
دگرگونه راند همی داستان
که در قید هیتالیان بد قباد
رهانید پس سوخرایش بداد
بیاورد و بر تخت بنشاندش
به ایوان یکی شاه نو خواندش
همه کارها با سوخرا راندی
کسی را بر شاه نفشاندی
ازو گشت بد دل جهان جو قباد
به گفتار شاپور مهرک نژاد
به بندش درآورد و زندان نمود
وزان پس ورا زود بی جان نمود
ازو هر کسی را دل آمد به درد
برآشفت ایران و برخاست گرد
دو پایش به آهن ببستند سخت
نشاندند جاماسب را روی تخت
سپردند شه را به زرمهر شیر
که بد زاده سوخرای دلیر
که آن نامور کینه سوخرای
بخواهد بدرد جهان کدخدای
ولیکن بی آزار زرمهر راد
پرستش همی کرد پیش قباد
همان بند را برگرفتش زپای
به سوی فتالیت کردند رای
دگر ره به تخت کیی برنشست
ورا گشت جاماسب مهتر پرست
همه کار آن پادشاهی خویش
به زرمهر بسپرد از کم و بیش
وز آن پس بیاورد لشکر به روم
جهان گشت او را چو یک مهره موم
به قیصر یکی رستخیزی نمود
همان شهر آمید را برگشود
قلون را در آن دز نگهدار کرد
میافارقین را یک ایلغار کرد
آناستاز آمد به جنگش دمان
ولیکن ازو جست آخر امان
سپس سوی تاتار آهنگ کرد
هم از جان ایشان برآورد گرد
سه پور گزین داشت آن تاجور
مگربود کااوزسش مه پسر
دوم زامس نامدار جوان
سوم بود کسرای نوشیروان
همی خواست آن نامور پادشاه
که خسرو پس از وی نشیند به گاه
به ژوستن که بد امپراطور روم
یکی نامه بنوشت با مهر و موم
فرستاده بد مهبد و سوخرای
پر از مهر آن نامه جان فزای
همی خواست از قیصر نامور
که کسراش باشد به جای پدر
نپذیرفت ازو قیصر نامدار
که ترسید خسرو شود تاج دار
بیندازد او دست بر خاک روم
بگیرد همه ملک آباد و بوم
زقیصر چو نومید گردید شاه
یکی نامه بنوشت با سوز و آه
که هر کس ببیند خطی از قباد
زمهر و دلیریم آرید یاد
چو خواهید کایران شود نیک بخت
به کسری سپارید دیهیم و تخت
که یزدان ازین پور خشنود باد
دل بدسگالش پر از دود باد
زمانه جوان گردد از بخت اوی
شوند این جهان بنده تخت اوی
پس از شاه مهبود خسروپرست
بیامد همان نامه شه به دست
ابر موبدان خواند در پیشگاه
همه یاد کردند از فر شاه
نشاندند کسری به گاه مهی
ازو تازه شد فر شاهنشهی
به هشتاد شد سالیان قباد
همان روز پیری بد از مرگ شاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آمد به تخت کیی بر نشست
مهان جمله گشتند خسرو پرست
هوش مصنوعی: وقتی کیانی بر تخت نشست، همه بزرگان و مهمانان گرد او جمع شدند و او را به عنوان پادشاه خود پرستش کردند.
مغان را بپرسید و بنواختشان
به نزدیک خود جایگه ساختشان
هوش مصنوعی: از مَغان بپرسید و با محبت با آن‌ها برخورد کرد و برایشان در نزدیکی خود مکانی فراهم کرد.
فرستاد جاماسب را سوی دز
گونشتاد را کشت مانند بز
هوش مصنوعی: جاماسب را به دز گونشتاد فرستادند و او را مانند بز کشتند.
که او کشتن شاه همی خواستی
به گاهی که مجلس بیاراستی
هوش مصنوعی: تو آرزو داشتی که شاه را در زمانی که مجلس را زینت کرده‌ای، به قتل برسانی.
به جایش یکی را برافراخت کام
که آذر کود و نباد بودیش نام
هوش مصنوعی: به جای او، شخص دیگری را غالب کرد که او سپاس‌گزار و پرآتش‌نیا بود.
برآورد نام سیوسس به ماه
سپاهی و کشور بدو داد شاه
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که نام سیوسس به عنوان یک فرمانده و شخصیتی برجسته در تاریخ شناخته شده است و پادشاه سرزمین را به او سپرده است.
قباد اندر ایران چو شد کدخدا
همی راند کار جهان سوخرا
هوش مصنوعی: قباد که یکی از پادشاهان ایران بود، به عنوان رئیس و فرمانده مردم، به اداره و مدیریت امور کشور پرداخت و هدایت امور جهان را در دست گرفت.
به شهنامه از گفته ی باستان
دگرگونه راند همی داستان
هوش مصنوعی: در کتاب بزرگ تاریخ ایران، داستان‌هایی از گذشته به شکل دیگری نقل شده است.
که در قید هیتالیان بد قباد
رهانید پس سوخرایش بداد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که تحت تاثیر فشار و سختی از سوی هیتالیان قرار گرفته بود، توانست خود را از آن شرایط رهانیده و از چنگال دشواری‌ها نجات یابد. در واقع، این فرد به کمک و یاری نیاز داشته و در نهایت به او کمک شده است.
بیاورد و بر تخت بنشاندش
به ایوان یکی شاه نو خواندش
هوش مصنوعی: به سرزمین جدیدی قدم گذار و او را بر تخت سلطنت بنشان، چون یک شاه تازه‌کار پذیرفته شده.
همه کارها با سوخرا راندی
کسی را بر شاه نفشاندی
هوش مصنوعی: تو با هوش و تدبیر خود، تمام مسائل و کارها را به خوبی مدیریت کردی، اما هیچ کسی را به مقام و قدرت بالایی نرساندی.
ازو گشت بد دل جهان جو قباد
به گفتار شاپور مهرک نژاد
هوش مصنوعی: جهان از او بد دل شد و به دنبال قباد رفت و شاپور، پسر مهرک، این را گفت.
به بندش درآورد و زندان نمود
وزان پس ورا زود بی جان نمود
هوش مصنوعی: او را به اسارت گرفت و به زندان انداخت و سپس به زودی او را به حالت بی‌جان درآورد.
ازو هر کسی را دل آمد به درد
برآشفت ایران و برخاست گرد
هوش مصنوعی: از او هر کسی دلی پر درد و ناراحتی پیدا کرد و ایران به لرزه درآمد و به پا خواست.
دو پایش به آهن ببستند سخت
نشاندند جاماسب را روی تخت
هوش مصنوعی: دو پاهای جاماسب را به زنجیر آهنی بستند و او را به سختی بر روی تخت نشاندند.
سپردند شه را به زرمهر شیر
که بد زاده سوخرای دلیر
هوش مصنوعی: شاه را به زرمهر شیر سپردند، زیرا او از پدر خود سوخرای دلیر را به ارث برده بود.
که آن نامور کینه سوخرای
بخواهد بدرد جهان کدخدای
هوش مصنوعی: آن شخص معروف که با کینه و دشمنی بزرگ به سراغ کلیددار دنیا می‌آید.
ولیکن بی آزار زرمهر راد
پرستش همی کرد پیش قباد
هوش مصنوعی: اما بدون آسیب و ضرر، زرمهر به پرستش قباد ادامه می‌داد.
همان بند را برگرفتش زپای
به سوی فتالیت کردند رای
هوش مصنوعی: آن بند را از پای او برداشتند و به سوی فحسبش کشاندند.
دگر ره به تخت کیی برنشست
ورا گشت جاماسب مهتر پرست
هوش مصنوعی: بیتی به ما می‌گوید که شخصی دیگر به تخت سلطنت نشسته و به او مانند جاماسب، که شخصیتی محترم و بزرگ است، احترام گذاشته می‌شود. این بیان به انتقال قدرت و احترام به شخصیت‌های بزرگ اشاره دارد.
همه کار آن پادشاهی خویش
به زرمهر بسپرد از کم و بیش
هوش مصنوعی: تمام امور و کارهای آن پادشاه را به تدبیر و عقل زرمهر سپرد و به او اعتماد کرد، بدون در نظر گرفتن اینکه در این کارها چه کم و کاستی وجود دارد.
وز آن پس بیاورد لشکر به روم
جهان گشت او را چو یک مهره موم
هوش مصنوعی: پس از آن، سپاه را به روم آورد و جهان برای او مانند یک مهره نرم و انعطاف‌پذیر شد.
به قیصر یکی رستخیزی نمود
همان شهر آمید را برگشود
هوش مصنوعی: شخصی به قیصر (امپراتور) درخواست کمک یا اعتراضی کرد و نتیجه‌اش این شد که همان شهر آمید (در تاریخ و جغرافیای منطقه) آزاد شد و در اختیار او قرار گرفت.
قلون را در آن دز نگهدار کرد
میافارقین را یک ایلغار کرد
هوش مصنوعی: در آن دز، نگهبانی از قلعه قرار داده شد و افراد غیر محلی را به طرز ناگهانی و بی‌خبر مورد حمله قرار داد.
آناستاز آمد به جنگش دمان
ولیکن ازو جست آخر امان
هوش مصنوعی: آناستاز به مبارزه آمد، اما در نهایت از او فرار کرد و جان خود را نجات داد.
سپس سوی تاتار آهنگ کرد
هم از جان ایشان برآورد گرد
هوش مصنوعی: سپس به سمت تاتارها رفت و از دل آنها غم و اندوه را برآورد.
سه پور گزین داشت آن تاجور
مگربود کااوزسش مه پسر
هوش مصنوعی: آن پادشاه سه پسر داشت و جز یکی از آن‌ها، هیچ‌کدام شایسته نبودند.
دوم زامس نامدار جوان
سوم بود کسرای نوشیروان
هوش مصنوعی: دوم زامس، جوانی معروف و شناخته‌شده بود که سومین پادشاه از سلسله کسرای نوشیروان به شمار می‌رفت.
همی خواست آن نامور پادشاه
که خسرو پس از وی نشیند به گاه
هوش مصنوعی: آن پادشاه مشهور می‌خواست که پس از او، خسرو به عنوان پادشاه بر تخت نشیند و فرمانروایی کند.
به ژوستن که بد امپراطور روم
یکی نامه بنوشت با مهر و موم
هوش مصنوعی: امپراتور روم، ژوستن، نامه‌ای را با مهر و موم خاصی نوشت.
فرستاده بد مهبد و سوخرای
پر از مهر آن نامه جان فزای
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای از سوی مهبد با دل‌گرمی و محبت، نامه‌ای جان‌بخش آورده است.
همی خواست از قیصر نامور
که کسراش باشد به جای پدر
هوش مصنوعی: او می‌خواست از پادشاه معروف بپرسد که آیا کسری، جانشینی باشد برای پدرش.
نپذیرفت ازو قیصر نامدار
که ترسید خسرو شود تاج دار
هوش مصنوعی: قیصر نام‌آور از پذیرش او خودداری کرد، زیرا نگران بود که خسرو به پادشاهی برسد و تاج پادشاهی را بر سر نهد.
بیندازد او دست بر خاک روم
بگیرد همه ملک آباد و بوم
هوش مصنوعی: اگر کسی دستش را بر روی خاک بگذارد، می‌تواند تمام سرزمین‌ها و مکان‌های آباد را به تصرف خود درآورد.
زقیصر چو نومید گردید شاه
یکی نامه بنوشت با سوز و آه
هوش مصنوعی: وقتی شاه از قیصر ناامید شد، نامه‌ای نوشت که پر از احساس و اندوه بود.
که هر کس ببیند خطی از قباد
زمهر و دلیریم آرید یاد
هوش مصنوعی: هر کس که نگاهی به آثار قباد و دلیری من بیندازد، به یاد من خواهد افتاد.
چو خواهید کایران شود نیک بخت
به کسری سپارید دیهیم و تخت
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهید که ایران به روزگار خوشی دست یابد، تاج و تخت را به کسری بسپارید.
که یزدان ازین پور خشنود باد
دل بدسگالش پر از دود باد
هوش مصنوعی: خداوند از این پسر خوشنود باشد و دل دشمن او پر از غم و اندوه باشد.
زمانه جوان گردد از بخت اوی
شوند این جهان بنده تخت اوی
هوش مصنوعی: جهان به خاطر سرنوشت او جوان و شاداب می‌شود و همه چیز در این دنیا به خدمت مقام او درمی‌آید.
پس از شاه مهبود خسروپرست
بیامد همان نامه شه به دست
هوش مصنوعی: پس از آنکه شاه بزرگ و محبوبی که مورد پرستش همگان بود، به دنیا آمد، همان نامه‌ای که از سوی او صادر شده بود، به دست او رسید.
ابر موبدان خواند در پیشگاه
همه یاد کردند از فر شاه
هوش مصنوعی: ابر موبدان در حضور همه جمعیت طعنه به یاد فر شاه زدند.
نشاندند کسری به گاه مهی
ازو تازه شد فر شاهنشهی
هوش مصنوعی: کسری را در زمانی خاص و دلپذیر به تخت نشاندند، و از آن زمان، این جشن و میمنت به شکوهمندی سلطنت او افزود.
به هشتاد شد سالیان قباد
همان روز پیری بد از مرگ شاد
هوش مصنوعی: قباد در هشتاد سالگی به پیری رسید و همان روزی که به سن پیری پا گذاشت، از مرگ شادمان بود.