گنجور

بخش ۷۰ - تاختن بهرام بر لشکر خاقان

یکی لشکری کرد خاقان گزین
زتوران بیامد به ایران زمین
چو او با سپاه اندر آمد به مرو
همه روی کشور چونان پر تذرو
به زنهار رفتند ایرانیان
ببستند مر بندگی را میان
دل شاه بهرام بیدار بود
از آن آگهی پر زتیمار بود
دو ره شش هزار آزموده سوار
زلشکر گزین کرد آن شهریار
همی تاختی لشکر اندر نهان
ندانست کس رازش اندر جهان
بیاورد لشکر چو آذر گشسب
همی بی بنه هر یکی با دو اسب
به امل گذشت از ره اردبیل
به گرگان بیامد چو دریای نیل
به کوه و بیابان و بی راه رفت
چنین تا به مرو اندر آمد شگفت
یکی طبل کوچک بکرد او درست
ابر گردن تازی اسبان ببست
شب تیره از کوه آمد به زیر
جهان شد پر از نعره دار و گیر
بدرید زآواز گوش هژبر
تو گفتی همی ژاله بارد زابر
همه دشت شد همچو دریای خون
سر بخت ترکان درآمد نگون
گرفتار شد خان توران زمین
بزرگان به شه خواندند آفرین
وزآن پس بپاشید هر سو درم
زبخشش نبد شاه روزی دژم
سدیر و خورنق ازو شد سمر
که بود از سنمار رومی اثر
بود هفت گنبد ازو یادگار
به گیتی نیامد چون او شهریار
به نخجیر و بازی جهان بگذراند
چنین تا به آباده روزی براند
میان ره پارس و اسبهان
یکی دره در وی چمن ها نهان
همه چشمه ها بد پر از لای و گل
بماننده ی مرغزار چگل
همی تاخت شبرنگ شاه دلیر
به ناگه به چاهی درافتاد زیر
بمرد و خبر نامد از وی درست
کسی پیکرش را زآن جا نجست
ورا رو ستم شاه خواندی وزیر
که بشکافتی کوه آهن به تیر
دریغا چنان شاه و آن داد اوی
مبادا که گیری به بد یاد اوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی لشکری کرد خاقان گزین
زتوران بیامد به ایران زمین
هوش مصنوعی: یک فرمانده لشکری را انتخاب کرد و از توران به سوی سرزمین ایران آمد.
چو او با سپاه اندر آمد به مرو
همه روی کشور چونان پر تذرو
هوش مصنوعی: وقتی او با سپاهش به مرو وارد شد، تمام کشور مانند پرنده‌ای پرپُشت و محکم به نظر می‌رسید.
به زنهار رفتند ایرانیان
ببستند مر بندگی را میان
هوش مصنوعی: ایرانیان برای حفظ خود به دور از آزار و ستم، به سرعت و با احتیاط اقدام کردند و به آزادی خود بها دادند.
دل شاه بهرام بیدار بود
از آن آگهی پر زتیمار بود
هوش مصنوعی: دل شاه بهرام به دلیل آن خبر، پر از نگرانی و درد بود.
دو ره شش هزار آزموده سوار
زلشکر گزین کرد آن شهریار
هوش مصنوعی: آن پادشاه، شش هزار سوار آزموده و باتجربه را از میان لشکر خود انتخاب کرد.
همی تاختی لشکر اندر نهان
ندانست کس رازش اندر جهان
هوش مصنوعی: لشکری در حال تاخت و تاز بود که هیچ‌کس از راز و رمز آن خبر نداشت.
بیاورد لشکر چو آذر گشسب
همی بی بنه هر یکی با دو اسب
هوش مصنوعی: به دنبال آتش و جنگ، لشکری را به همراه دارد که هر جنگجو دو اسب دارد و آماده نبرد است.
به امل گذشت از ره اردبیل
به گرگان بیامد چو دریای نیل
هوش مصنوعی: از مسیر اردبیل به گرگان عبور کرد و به مانند دریای نیل، درخشان و پر از استقامت به نظر می‌رسید.
به کوه و بیابان و بی راه رفت
چنین تا به مرو اندر آمد شگفت
هوش مصنوعی: به بیابان و کوه‌ها و راه‌های نادرست برو تا به مرو برسی، که آنجا شگفتی‌ها زیاد است.
یکی طبل کوچک بکرد او درست
ابر گردن تازی اسبان ببست
هوش مصنوعی: یک طبل کوچک درست کرد که صدای آن به شکلی مشابه ابر، گردن‌های اسبان را محاصره می‌کند.
شب تیره از کوه آمد به زیر
جهان شد پر از نعره دار و گیر
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، صدای ناله و فریاد از کوه به پایین آمد و دنیا را پر کرد.
بدرید زآواز گوش هژبر
تو گفتی همی ژاله بارد زابر
هوش مصنوعی: صدای هژبر (شیر) چنان قوی است که گویا باران ژاله در حال سقوط است.
همه دشت شد همچو دریای خون
سر بخت ترکان درآمد نگون
هوش مصنوعی: تمام دشت مانند دریایی از خون شده است و سرنوشت ترک‌ها به تیغ تقدیر افتاده است.
گرفتار شد خان توران زمین
بزرگان به شه خواندند آفرین
هوش مصنوعی: خان توران در سرزمینش به دام افتاد و بزرگان او را به عنوان یک پادشاه ستایش کردند.
وزآن پس بپاشید هر سو درم
زبخشش نبد شاه روزی دژم
هوش مصنوعی: پس از آن، به هر طرف پراکنده شد و هر کسی به بخت و اقبال خود در یافت، چون در روزهای بدی نبود که شاهی از بخشش برخوردار باشد.
سدیر و خورنق ازو شد سمر
که بود از سنمار رومی اثر
هوش مصنوعی: سدیر و خورنق به دلیل هنر سنمار که رومی بود، به وجود آمد و به بار نشست.
بود هفت گنبد ازو یادگار
به گیتی نیامد چون او شهریار
هوش مصنوعی: در دنیا هفت گنبد از او به یادگار مانده است، اما هیچکس مانند او پادشاهی نکرده است.
به نخجیر و بازی جهان بگذراند
چنین تا به آباده روزی براند
هوش مصنوعی: در دنیای پر از چالش و خطرات، زندگی را به گونه‌ای بگذران که در نهایت به هدف‌های بزرگ و موفقیت برسیم.
میان ره پارس و اسبهان
یکی دره در وی چمن ها نهان
هوش مصنوعی: در بین راه پارس و اصفهان، دره‌ای وجود دارد که در آن باغ‌ها و چمنزارهای زیبا مخفی شده‌اند.
همه چشمه ها بد پر از لای و گل
بماننده ی مرغزار چگل
هوش مصنوعی: تمام چشمه‌ها پر از کثافت و گل هستند، همان‌طور که دشت‌ها با چمن و گیاهان پوشیده شده‌اند.
همی تاخت شبرنگ شاه دلیر
به ناگه به چاهی درافتاد زیر
هوش مصنوعی: شبرنگ، اسب شجاع و دلیری از شاه بود که ناگهان به چاهی افتاد.
بمرد و خبر نامد از وی درست
کسی پیکرش را زآن جا نجست
هوش مصنوعی: مردی فوت کرده و خبری از او نیامده است. هیچ‌کس پیکر او را از آنجا بیرون نبرده است.
ورا رو ستم شاه خواندی وزیر
که بشکافتی کوه آهن به تیر
هوش مصنوعی: او را ستمکار و ظالم شاه نامیدی، در حالی که تو با تیر خود توانستی کوه آهن را بشکافی.
دریغا چنان شاه و آن داد اوی
مبادا که گیری به بد یاد اوی
هوش مصنوعی: ای کاش همان‌طور که آن شاه رفتار کرد و دادگری کرد، یاد او بد نرود و فراموش نشود.