گنجور

بخش ۵۵ - سلاله ساسانیان

سرایندهٔ نامهٔ باستان
که از حال ساسان زند داستان
بگوید که ساسان بهمن نژاد
همی زیستی در نشابور شاد
شدی چون بهر پشت پیدا پسر
همی نام ساسان نهادی پدر
شبانان بدندی وگر ساروان
همه ساله در کوه و هامون روان
به استرخ بد بابک نامور
که فرخنده ساسانش آمد پسر
مگر بود بابک ستاره شمار
به زیج و سترلاب بودیش کار
بدانست کآید زساسان پدید
جوانی به کردار تابنده شیر
بر اورنگ ایران برآرد نشست
بگیرد همه زند، اوستا به دست
درخت مهی زو شود باردار
کند تازه آیین اسفندیار
زساسان همی جست بیخ و نژاد
چو آگاه شد خاطرش گشت شاد
یکی کاخ بهر وی آباد کرد
به دامادی خود دلش شاد کرد
چو نه ماه بگذشت از آن خوب چهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر
به مانند داریوش و هم چون زریر
نهادند نام ورا اردشیر
بیاموختندش هنرهای جنگ
بیفزود بر گوهرش هوش و هنگ
ببالید برسان سرو سهی
بتابید زو دانش و فرهی
چو آگاه گردید ازو اردوان
بدو اردوان داد دخت جوان
هر آن کس که بد بابکی در ستخر
بدان پور فرخنده جستند فخر
نمود از که و مه یکی انجمن
زفرزانه و مردم رای زن
همی گفت این را بخوانیم راد
به گیتی نباشیم ازین نیز شاد
که من باشم از تخم اسفندیار!
به ایران بود اردوان شهریار!
بگفتند یک سر که ما بنده ایم
به فرمان و رایت سر افکنده ایم
چو پاسخ بدینسان شنید اردشیر
گزین ساخت پس لشگری شیرگیر
گوی نام او ارتباک سترگ
که بد زاده ی مهرزاد بزرگ
زجهرم بیامد بدو یار گشت
سر اردشیر از فلک برگذشت
وزان پس دمان اردشیر جوان
جهان تنگ بگرفت بر اردوان
بجنگید با اردوان چند سال
زکردان شکسته شد آن بی همال
دگر ره به کردان شبیخون نمود
سر بخت آن قوم وارون نمود
به کرمان بجنگید با هفتواد
به جهرم ابا مهرک نوش زاد
به آوردگه اردوان را بکشت
همه ملک ایرانش آمد به مشت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرایندهٔ نامهٔ باستان
که از حال ساسان زند داستان
هوش مصنوعی: نویسندهٔ این نامهٔ قدیمی، داستان زندگی ساسان را روایت می‌کند.
بگوید که ساسان بهمن نژاد
همی زیستی در نشابور شاد
هوش مصنوعی: ساسان، نوه بهمن، در نشابور با شادی زندگی می‌کند و می‌گوید که همچنان در اینجا به سر می‌برد.
شدی چون بهر پشت پیدا پسر
همی نام ساسان نهادی پدر
هوش مصنوعی: تو با آمدن پسری که به خاطرش پیدایت شد، همونطور که نام ساسان را بر پدر خود گذاشتی.
شبانان بدندی وگر ساروان
همه ساله در کوه و هامون روان
هوش مصنوعی: شبانی که در دشت و کوه به دنبال گله‌اش می‌گردد، با وجود مشکلات و چالش‌ها، همواره در حال حرکت و تلاش است. این نشان‌دهنده‌ی استقامت و پایداری او در این مسیر است.
به استرخ بد بابک نامور
که فرخنده ساسانش آمد پسر
هوش مصنوعی: به استراحت و آرامش بپرداز و به یاد بیاور بابک نامدار را که پسر فرخنده ساسان به دنیا آمد.
مگر بود بابک ستاره شمار
به زیج و سترلاب بودیش کار
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که بابک مانند ستاره‌شمار در علم نجوم و اندازه‌گیری موقعیت ستاره‌ها ماهر باشد؟
بدانست کآید زساسان پدید
جوانی به کردار تابنده شیر
هوش مصنوعی: او درک کرد که جوانی مانند شیر درخشان و پرسرعت از فعالیت‌ها و آثار زندگی جوانان به وجود می‌آید.
بر اورنگ ایران برآرد نشست
بگیرد همه زند، اوستا به دست
هوش مصنوعی: بر تخت ایران، بر پا خواهد خاست و همه زندانیان را آزاد خواهد کرد، اوستا در دست خواهد داشت.
درخت مهی زو شود باردار
کند تازه آیین اسفندیار
هوش مصنوعی: درختی بزرگ و سرسبز، میوه‌ای تازه و خوشمزه را از خود به بار می‌آورد که به روشنی یادآور داستان‌ها و ملیت اسفندیار است.
زساسان همی جست بیخ و نژاد
چو آگاه شد خاطرش گشت شاد
هوش مصنوعی: او از نسل و ریشه‌ی خود باخبر شد و وقتی که این موضوع را فهمید، دلش شاد شد.
یکی کاخ بهر وی آباد کرد
به دامادی خود دلش شاد کرد
هوش مصنوعی: کسی برای دامادش کاخی زیبا ساخت و با این کار، دل او را شاد کرد.
چو نه ماه بگذشت از آن خوب چهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر
هوش مصنوعی: پس از گذشت نه ماه از آن زمان زیبا، یک کودک به دنیا آمد که مانند خورشید درخشان و تابناک است.
به مانند داریوش و هم چون زریر
نهادند نام ورا اردشیر
هوش مصنوعی: به مانند داریوش و زریر، نام او را اردشیر نهادند.
بیاموختندش هنرهای جنگ
بیفزود بر گوهرش هوش و هنگ
هوش مصنوعی: او هنرهای جنگی را آموخت و بر فهم و ذکاوتش افزوده شد.
ببالید برسان سرو سهی
بتابید زو دانش و فرهی
هوش مصنوعی: به خود ببالید و به خوبیمان، چون درخت بلند و زیبای سرو، به ما نور و دانش می‌بخشید.
چو آگاه گردید ازو اردوان
بدو اردوان داد دخت جوان
هوش مصنوعی: وقتی اردوان از موضوع مطلع شد، دختر جوان را به او تقدیم کرد.
هر آن کس که بد بابکی در ستخر
بدان پور فرخنده جستند فخر
هوش مصنوعی: هر فردی که در کمال نیکویی و زیبایی باشد، به فرزند خوشبخت و ارزشمند خود افتخار خواهد کرد.
نمود از که و مه یکی انجمن
زفرزانه و مردم رای زن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نشان از کیست و اینکه ماه و ستاره‌ها چگونه یکدیگر را جمع کرده‌اند؛ این جمع اثر فرزانگان و حکمت‌های بشری را نشان می‌دهد.
همی گفت این را بخوانیم راد
به گیتی نباشیم ازین نیز شاد
هوش مصنوعی: او می‌گفت که ما باید این را بخوانیم ای نیکوکار، تا در دنیا از این نیز خوشحال‌تر باشیم.
که من باشم از تخم اسفندیار!
به ایران بود اردوان شهریار!
هوش مصنوعی: من کیستم که به بزرگی اسفندیار باشم؟ تنها در ایران اردوان، پادشاهی معتبر است.
بگفتند یک سر که ما بنده ایم
به فرمان و رایت سر افکنده ایم
هوش مصنوعی: گفتند که ما همگی زیر دست هستیم و به فرمان و علم رهبرمان سر فرود آورده‌ایم.
چو پاسخ بدینسان شنید اردشیر
گزین ساخت پس لشگری شیرگیر
هوش مصنوعی: اردشیر پس از اینکه چنین پاسخی را شنید، تصمیم به انتخاب گروهی از جنگجویان دلیر گرفت.
گوی نام او ارتباک سترگ
که بد زاده ی مهرزاد بزرگ
هوش مصنوعی: نام او سبب دردسر بزرگی است، زیرا او زاده‌ی مهرزاد بزرگ است.
زجهرم بیامد بدو یار گشت
سر اردشیر از فلک برگذشت
هوش مصنوعی: از جهرم یاری به دیدار او آمد و سر اردشیر از آسمان به زمین آمد.
وزان پس دمان اردشیر جوان
جهان تنگ بگرفت بر اردوان
هوش مصنوعی: پس از آن، اردشیر جوان به واسطه قدرت و توانایی خود جهان را بر اردوان تنگ کرد و به سلطه خود درآورد.
بجنگید با اردوان چند سال
زکردان شکسته شد آن بی همال
هوش مصنوعی: با اردوان چندین سال جنگیدند، تا اینکه آن شخص بی‌همتا از کوردان شکست خورد.
دگر ره به کردان شبیخون نمود
سر بخت آن قوم وارون نمود
هوش مصنوعی: دیگر راهی به جنگجویان پیمود و سرنوشت آن مردم را تغییر داد.
به کرمان بجنگید با هفتواد
به جهرم ابا مهرک نوش زاد
هوش مصنوعی: در کرمان با هفتواد بجنگید و در جهرم با مهرک نوش به دنیا آمد.
به آوردگه اردوان را بکشت
همه ملک ایرانش آمد به مشت
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، اردوان به قتل رسید و سرزمین ایران تحت تسلط او قرار گرفت.