بخش ۵۳ - سلاله سلوکیان
پس از مرگ اسکندر نامور
زهرسو درآمد یکی تاجور
همه پادشاهی و ملک کیان
بیفتاد در دست یونانیان
زهر سوی آن ملک آشوب خاست
بهم اوفتادند از چپ و راست
به ایران و بابل سلوکوس بود
ابر لیدیا آنیتو خوس بود
پتولومه بودی به مصر اندرون
کساندر به یونان زمین رهنمون
نظر ار به تاریخ ایرانی است
سلوکوس استهن یونانی است
به تازی ابلخی بود نام او
زگیتی برآمد همه کار او
سلفکی بدو هست منسوب و بس
به شام و حلب هم بدش دسترس
پس از وی پسرش انتیوکوس نام
به ایران زمین زیستی شادکام
ورانام مستر بدی آزروس
که پورش بدی انتیوکوتیوس
فزون بد به قدرت زشاهان پیش
هم انطاکیه ساخت بر نام خویش
چو سال اندر آمد به پنجاه و اند
که شاهان ایران سلفکی بدند
یکی نامور بود ارزاس نام
به بلخ اندرون زیستی شادکام
ورا آنتیوکوس با دار و برد
سپهدار بر لشگر بلخ کرد
یکی جنگ آراست آن نامور
اکاتوگ را کشت در باختر
به بلخ گزین گشت فرمانروا
بنا کرد پس دولت پارتا
ازو هست بنیاد اشکانیان
که او اشک بد از نژاد کیان
جهان بودشان سالیان چارصد
نگهدار کشور بدندی زبد
چو بر تخت شان شاد بنشاندند
ملوک الطوایف همی خواندند
به شهنامه زیشان نراند سخن
همان کرده کوتاهشان بیخ و بن
ازیشان به جز نام نشنیده است
نه در نامه ی خسروان دیده است
ولی چون به تاریخ کس بنگرد
چنین عذر را از خرد نشمرد
که این پادشاهان گردن فراز
نمودند شاهی زمانی دراز
همه جنگ جوی تهمتن بدند
نگهدار ایران زدشمن بدند
به گاهی که روما جهانگیر بود
جهانش همه زیر شمشیر بود
نیامد بر ایران از ایشان زیان
بسی جنگ کردند با رومیان
از ایشان همی روم را بود بیم
که دلها زاشکانیان شد دو نیم
همانا مغان را نکردند شاد
مغان هم از ایشان نکردند یاد
کنون من بگویم همه نامشان
که چون شد به گیتی سرانجام شان
بخش ۵۲ - کشته شدن دارا به دست ستراپان خود: بهاران سوی مدیه آمد دمانبخش ۵۴ - سلاله اشکانیان: نخست اشک کش بد زآرش نژاد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس از مرگ اسکندر نامور
زهرسو درآمد یکی تاجور
هوش مصنوعی: پس از مرگ اسکندر بزرگ، نام و داستان او به عنوان یک پادشاه مشهور و قابل احترام در تاریخ، بر سر زبانها آمد.
همه پادشاهی و ملک کیان
بیفتاد در دست یونانیان
هوش مصنوعی: تمام سلطنت و قدرت کیان به دست یونانیان افتاد.
زهر سوی آن ملک آشوب خاست
بهم اوفتادند از چپ و راست
هوش مصنوعی: از هر طرف در آن سرزمین هیاهو و آشوب به پا شده بود و مردم از چپ و راست با هم درگیر شدند.
به ایران و بابل سلوکوس بود
ابر لیدیا آنیتو خوس بود
هوش مصنوعی: در این بیت به دو مکان تاریخی اشاره شده است: ایران و بابل. سلوکوس، یکی از شخصیتهای تاریخی مهم، به این دو مکان مرتبط است. همچنین، "ابر لیدیا" به معنای سرزمین لیدیا است که در گذشته با اهمیت بوده و اشاره به کمبود وجود آن دارد. در کل، این بیت به روابط و تأثیرات تاریخی این مناطق اشاره میکند.
پتولومه بودی به مصر اندرون
کساندر به یونان زمین رهنمون
هوش مصنوعی: پتولومه در مصر بود و در عین حال، کسانی در یونان را به راهنمایی میکرد.
نظر ار به تاریخ ایرانی است
سلوکوس استهن یونانی است
هوش مصنوعی: اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم، سلوکوس از آنجا سرچشمه میگیرد و یونانی نیز در آن نقش دارد.
به تازی ابلخی بود نام او
زگیتی برآمد همه کار او
هوش مصنوعی: او از نسل ابلخت، به زبان عربی نامش برگزیده شده و همه کارهای او از آسمان سرچشمه گرفته است.
سلفکی بدو هست منسوب و بس
به شام و حلب هم بدش دسترس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی به او وابسته و ربط دارد و همچنین به شهرهای شام و حلب نیز دسترسی دارد.
پس از وی پسرش انتیوکوس نام
به ایران زمین زیستی شادکام
هوش مصنوعی: پس از او، پسرش آنتیوکوس نام داشت و در سرزمین ایران زندگی خوشحالی داشت.
ورانام مستر بدی آزروس
که پورش بدی انتیوکوتیوس
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو بدی کند، مانند سرنوشت بدی که بر سر آنتیئوخوس آمده، تو نیز به او پاسخ نده و از کارهای زشت او بپرهیز.
فزون بد به قدرت زشاهان پیش
هم انطاکیه ساخت بر نام خویش
هوش مصنوعی: او به قدری قدرت و نفوذ داشت که توانست در کنار شاهان، شهری به نام انطاکیه را به نام خود بسازد.
چو سال اندر آمد به پنجاه و اند
که شاهان ایران سلفکی بدند
هوش مصنوعی: زمانی که به پنجاه سالگی رسید، شاهان پیشین ایران بودند.
یکی نامور بود ارزاس نام
به بلخ اندرون زیستی شادکام
هوش مصنوعی: یک فرد مشهور و نامدار در بلخ زندگی میکرد و در زندگی خود شاد و خوشحال بود.
ورا آنتیوکوس با دار و برد
سپهدار بر لشگر بلخ کرد
هوش مصنوعی: آنتیوکوس با سپاه و تجهیزات نظامیاش به جنگ با لشکر بلخ پرداخت.
یکی جنگ آراست آن نامور
اکاتوگ را کشت در باختر
هوش مصنوعی: یک نفر معروف به نام اکاتوگ را در باختر کشت و جنگ را آماده کرد.
به بلخ گزین گشت فرمانروا
بنا کرد پس دولت پارتا
هوش مصنوعی: فرمانروایی به بلخ آمد و پس از آن، پایهگذار دولت پارتا شد.
ازو هست بنیاد اشکانیان
که او اشک بد از نژاد کیان
هوش مصنوعی: او پایهگذار دودمان اشکانیان است و اشک، نژادی از خاندان کیان به شمار میرود.
جهان بودشان سالیان چارصد
نگهدار کشور بدندی زبد
هوش مصنوعی: در طول چهارصد سال، آنها نگهداری از کشور بدند را بر عهده داشتند.
چو بر تخت شان شاد بنشاندند
ملوک الطوایف همی خواندند
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهان در جایگاه خود با خوشحالی نشسته بودند، همگی به خواندن مشغول شدند.
به شهنامه زیشان نراند سخن
همان کرده کوتاهشان بیخ و بن
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که در داستانهای بزرگ و افسانهای، از اشاره به برخی افراد یا حوادث به طور مختصر و فشرده صحبت میشود و در نتیجه، جزئیات کمتری درباره آنها ارائه میگردد.
ازیشان به جز نام نشنیده است
نه در نامه ی خسروان دیده است
هوش مصنوعی: از آنها جز نامی نشنیده است و هیچ چیزی در نامههای پادشاهان ندیده است.
ولی چون به تاریخ کس بنگرد
چنین عذر را از خرد نشمرد
هوش مصنوعی: اما وقتی کسی به تاریخ نگاه کند، دیگر نمیتواند چنین بهانهای را از روی خرد بپذیرد.
که این پادشاهان گردن فراز
نمودند شاهی زمانی دراز
هوش مصنوعی: این پادشاهان به ویژگیهای خود و سلطنتشان افتخار میکنند و مدت زمان زیادی است که در قدرت باقی ماندهاند و بر دیگران برتری دارند.
همه جنگ جوی تهمتن بدند
نگهدار ایران زدشمن بدند
هوش مصنوعی: همه جنگجویان تهمتن (رستم) در برابر دشمنان ایران ایستادگی کردند و از میهن دفاع کردند.
به گاهی که روما جهانگیر بود
جهانش همه زیر شمشیر بود
هوش مصنوعی: در زمانی که روم بر دنیای خود تسلط داشت، تمام سرزمینها تحت فرمان و قدرت شمشیرهای آنان بودند.
نیامد بر ایران از ایشان زیان
بسی جنگ کردند با رومیان
هوش مصنوعی: ایران از دست آنها آسیب زیادی ندید و با رومیها جنگهای زیادی کردند.
از ایشان همی روم را بود بیم
که دلها زاشکانیان شد دو نیم
هوش مصنوعی: از آنها خوف دارم که ناگهان دلها از غم و اشک به دو قسمت تقسیم شود.
همانا مغان را نکردند شاد
مغان هم از ایشان نکردند یاد
هوش مصنوعی: واقعاً مغان را خوشحال نکردند و مغان هم از آنها یاد نکردند.
کنون من بگویم همه نامشان
که چون شد به گیتی سرانجام شان
هوش مصنوعی: حالا من تمام نامهای آنها را بیان میکنم که چگونه در دنیا به پایان رسیدند.

میرزا آقاخان کرمانی