بخش ۳۷ - شاهنشاهی اردشیر ثانی معروف به منسومون
پس از مرگ داراب شاه اردشیر
نشست از برگاه شاهی دلیر
هریدوت خوانده ورا منسومون
که بختش جوان بود و رایش فزون
به شهری که خوانند پارزگراد
بسر خواست دیهیم شاهی نهاد
چنین بود آیین کیخسروی
که هرکو به شاهی رسید از نوی
زتن جامه خویش کردی برون
برفتی به آذر گشسب اندرون
بپوشیدی آن جامه تاجور
که گاه شبانیش بودی به بر
بخوردی زانجیر خشکیده چند
مکیدی زبرگ بنه یا سپند
پس آنگاه نوشیدی از بیش و کم
یکی شربت از شیر و سرکه بهم
برین بود آیین شاهنشهان
به گاه نشستن به تخت کیان
چو شاه اندر آمد به آتشکده
همه زند و استا به زر آژده
مغی شاه را داد ازین آگهی
که سیروس چون بد سریر مهی
ترا کشت خواهد درین جایگه
مگر خود بر ایران شود پادشه
کی نامدار اندر آمد به خشم
همی آتش افروخت از هر دو چشم
بفرمود کو را به زاری کشند
همه پیکرش را به خون درکشند
پریزاد بشنید و آمد دوان
در آغوش بگرفت پور جوان
شهنشه به ناچار از او درگذشت
دگر باره سیروس ستراپ گشت
به لیدی کلی آرک را یاد کرد
به دستور یونانیان کار کرد
بیاراست لشکر پی کارزار
سپاهش فزون بود از صد هزار
به کوناکسا آمد از ساردیز
همه دل پر از کین سر پر ستیز
وزین سو کی نامور با سپاه
کرازان بیامد بدان رزمگاه
نهادند آوردگاهی بزرگ
دو جنگی به مانند دو نره گرگ
فزونی همی بود با اردشیر
در آن جنگ سیروس شد دستگیر
زدارش بیاویخت چون خارپشت
وزان پس به باران تیرش بکشت
چو سیروس را بخت برگشته شد
کلی آرخ نامور کشته شد
در آن جنگ زنفون به همراه بود
که دانشوری گرد و آگاه بود
هم او بد سپهدار یونان سپه
به زنهار آمد به نزدیک شه
به جان داد زنهارشان اردشیر
فرستادشان با تژاو دلیر
به یونانیان شرح این بازگشت
بسی مایه صیت و آواز گشت
گزنفون کزان راه برگشته است
همی نغز تاریخ بنوشته است
زسیروس و کارش سراید همی
مرآن نامور را ستاید همی
بخش ۳۶ - سرکشی مصریان و جنگ داراب با یونانیان: سپس مصریان سر برافراشتندبخش ۳۸ - جنگ های اردشیر در خاک یونان: پس از کار سیروس در لیدیا
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس از مرگ داراب شاه اردشیر
نشست از برگاه شاهی دلیر
هوش مصنوعی: پس از مرگ داراب، شاه اردشیر بر تخت سلطنت نشسته و به عنوان پادشاهی دلیر شناخته میشود.
هریدوت خوانده ورا منسومون
که بختش جوان بود و رایش فزون
هوش مصنوعی: آثاری از هردوت دیدهام که میگوید شانس او جوان و موقعیتش فراوان بوده است.
به شهری که خوانند پارزگراد
بسر خواست دیهیم شاهی نهاد
هوش مصنوعی: به شهری که به نام پارزگراد شناخته میشود، شاه، تاج و تخت خود را بنا نهاد.
چنین بود آیین کیخسروی
که هرکو به شاهی رسید از نوی
هوش مصنوعی: سنت و رسم کیخسرو به این صورت بود که هر کسی به مقام پادشاهی میرسید، باید از نو و به شکل تازه و جدید رفتار کند.
زتن جامه خویش کردی برون
برفتی به آذر گشسب اندرون
هوش مصنوعی: تو از بدن خود لباس خود را بیرون آوردی و به درون آذرگشسب رفتی.
بپوشیدی آن جامه تاجور
که گاه شبانیش بودی به بر
هوش مصنوعی: تو آن جامهای را پوشیدی که مانند تاجی بر سرت بود، همان جامهای که زمانی در شبانیش به تن داشتی.
بخوردی زانجیر خشکیده چند
مکیدی زبرگ بنه یا سپند
هوش مصنوعی: از آن زنجیر کهنه و خشک چیزی نمیخوری، پس چرا از برگ درخت بنه یا اسپند میمکیدی؟
پس آنگاه نوشیدی از بیش و کم
یکی شربت از شیر و سرکه بهم
هوش مصنوعی: سپس نوشیدی از ترکیب شیر و سرکه، که مزهای خاص و متفاوت به وجود آورده است.
برین بود آیین شاهنشهان
به گاه نشستن به تخت کیان
هوش مصنوعی: در اینجا، روش و رسم پادشاهان بر این بوده است که در زمان نشستن بر تخت و مقام خود، رعایت کنند.
چو شاه اندر آمد به آتشکده
همه زند و استا به زر آژده
هوش مصنوعی: وقتی شاه وارد آتشکده شد، تمام زندانیان و استادان به طور همزمان از طلا خوشحال شدند.
مغی شاه را داد ازین آگهی
که سیروس چون بد سریر مهی
هوش مصنوعی: شاه مغی از این خبر آگاه شد که سیروس به مانند ماه بر تخت نشسته است.
ترا کشت خواهد درین جایگه
مگر خود بر ایران شود پادشه
هوش مصنوعی: اگر تو به این سرزمین برنگردی، جانت به خطر خواهد افتاد، مگر اینکه خودت بر ایران حکومت کنی.
کی نامدار اندر آمد به خشم
همی آتش افروخت از هر دو چشم
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی سرشار از خشم شده و به شدت عصبانی میشود، چشمانش مانند شعلههای آتش میدرخشند و به نظر میرسد که از درون شعله ور شده است.
بفرمود کو را به زاری کشند
همه پیکرش را به خون درکشند
هوش مصنوعی: او فرمان داد تا با زاری و ناله، تمام بدنش را در خون غرق کنند.
پریزاد بشنید و آمد دوان
در آغوش بگرفت پور جوان
هوش مصنوعی: پریزاد با شنیدن خبر، به سرعت به سمت او دوید و او را در آغوش گرفت.
شهنشه به ناچار از او درگذشت
دگر باره سیروس ستراپ گشت
هوش مصنوعی: پادشاه ناچار از او گذشت و دوباره سیروس به مقام خود بازگشت.
به لیدی کلی آرک را یاد کرد
به دستور یونانیان کار کرد
هوش مصنوعی: او به لیدی کلی اشاره کرد و طبق دستورات یونانیان عمل کرد.
بیاراست لشکر پی کارزار
سپاهش فزون بود از صد هزار
هوش مصنوعی: لشکری به میدان جنگ آماده شده است که تعداد سربازانش از صد هزار نفر بیشتر است.
به کوناکسا آمد از ساردیز
همه دل پر از کین سر پر ستیز
هوش مصنوعی: به کوناکسا، از ساردیز، همه با دلهایی پر از کینه و سرهایی پر از جنگ و ستیز آمدهاند.
وزین سو کی نامور با سپاه
کرازان بیامد بدان رزمگاه
هوش مصنوعی: و از طرف دیگر، نامور با سپاه خود به آن میدان نبرد آمد.
نهادند آوردگاهی بزرگ
دو جنگی به مانند دو نره گرگ
هوش مصنوعی: دو جنگجو را در میدان بزرگ و وسیعی قرار دادند، مانند دو گرگ نر که آماده نبرد هستند.
فزونی همی بود با اردشیر
در آن جنگ سیروس شد دستگیر
هوش مصنوعی: در آن جنگ، اردشیر به پیروزی بزرگتری دست یافت و سیروس به اسارت درآمد.
زدارش بیاویخت چون خارپشت
وزان پس به باران تیرش بکشت
هوش مصنوعی: از درختی آویزان شد مانند خارپشت و بعد از آن، باران تیرش را کشت.
چو سیروس را بخت برگشته شد
کلی آرخ نامور کشته شد
هوش مصنوعی: زمانی که بخت سیروس تیره و تار شد، تمام امیدها و آوازهاش نیز از بین رفت و نتیجهاش کشته شدن او بود.
در آن جنگ زنفون به همراه بود
که دانشوری گرد و آگاه بود
هوش مصنوعی: در آن جنگ، شخصی به نام زنفون حضور داشت که فردی با دانش و آگاهی بود.
هم او بد سپهدار یونان سپه
به زنهار آمد به نزدیک شه
هوش مصنوعی: او، فرمانده سپاه یونان، با هشدار و احتیاط به نزد شاه آمد.
به جان داد زنهارشان اردشیر
فرستادشان با تژاو دلیر
هوش مصنوعی: اردشیر با دلیرانش که همیشه جانشان را فدای دیگران میکردند، به کمک و یاری آنها شتافت و از جان خود نجاتشان داد.
به یونانیان شرح این بازگشت
بسی مایه صیت و آواز گشت
هوش مصنوعی: به یونانیها خبر این بازگشت به شدت مورد توجه و شهرت قرار گرفت.
گزنفون کزان راه برگشته است
همی نغز تاریخ بنوشته است
هوش مصنوعی: گزنفون که از سفری بازگشته، به زیبایی تاریخ را نوشته است.
زسیروس و کارش سراید همی
مرآن نامور را ستاید همی
هوش مصنوعی: در مورد کارهای سیروس صحبت میکند و به خاطر این کارها، از او ستایش میکند و به مقام و نام او اشاره میکند.