گنجور

بخش ۳۳ - شاهنشاهی زریر ثانی و شغاد برادرش

پس از وی زرکسیس بر شد به گاه
که او بود فرزند مهتر زشاه
مگر مادرش بود داماسپی
نژادش همی بود گشتاسبی
همانا برادرش بودی شغاد
که از بابل و کلده بودش نژاد
به یونان زبان چون سخن راندند
ورا سغدیانوس می خواندند
حسد برد آن بدگهر بر زریر
دو ماه از پس مردن اردشیر
به همراهی خواجه ناسپاس
که نامش همی بود فارناسیاس
به گاهی که شه مست بودی به خواب
بکشت و بیفکند در چاه آب
خود آنگه به تخت مهی بر نشست
یکی تیغ زهر آب داده بدست
همان خواجه باوفای زریر
که باکور خواندش همی اردشیر
گرفت و به خاکش بیفکند زار
همی ساخت پس پیکرش سنگسار
سپاهی ازو روی برکاشتند
همه تخم کینش به دل کاشتند
برادرش کو بود در باختر
همی خواست آرد زمانش به سر
جهان جوی را بود اخواست نام
که داراب نیزش همی خواند نام
ز کار شغادش خبر چون رسید
یکی لشکر از باختر برکشید
چو داراب آمد به استرخ باز
همه لشکر آمد سوی وی فراز
به جایی که خوانند دارا بگرد
که دیوار شهر اندر آورد گرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس از وی زرکسیس بر شد به گاه
که او بود فرزند مهتر زشاه
هوش مصنوعی: پس از او، زرکسیس برخواست در زمانی که او فرزند بزرگترین شاه بود.
مگر مادرش بود داماسپی
نژادش همی بود گشتاسبی
هوش مصنوعی: مادری داشت که از نسل داماسپی بود و همین باعث شده بود که او همچون گشتاسپ باشد.
همانا برادرش بودی شغاد
که از بابل و کلده بودش نژاد
هوش مصنوعی: به راستی که برادری از شغاد بودی که نسبش به بابل و کلده برمی‌گردد.
به یونان زبان چون سخن راندند
ورا سغدیانوس می خواندند
هوش مصنوعی: در یونان وقتی که صحبت کردند، او را به نام سغدیانوس خواندند.
حسد برد آن بدگهر بر زریر
دو ماه از پس مردن اردشیر
هوش مصنوعی: در اینجا به نتیجه‌ای اشاره شده که حسد و کینه‌ی فردی ناشایست به زریر، پس از دو ماه از فوت اردشیر، او را آزار داده است. این فرد به علت نارضایتی و حسادت نسبت به زریر، دچار عذاب و رنج شده است.
به همراهی خواجه ناسپاس
که نامش همی بود فارناسیاس
هوش مصنوعی: در کنار کسی هستم که ناشکری می‌کند و نامش فارناسیاس است.
به گاهی که شه مست بودی به خواب
بکشت و بیفکند در چاه آب
هوش مصنوعی: زمانی که شاه تحت تأثیر مستی قرار داشت، به خواب رفت و او را در چاهی پر از آب انداختند.
خود آنگه به تخت مهی بر نشست
یکی تیغ زهر آب داده بدست
هوش مصنوعی: سپس او بر تختی زیبا نشسته و یک شمشیر که به زهر آغشته شده بود را در دست گرفت.
همان خواجه باوفای زریر
که باکور خواندش همی اردشیر
هوش مصنوعی: خواجه وفادار زریر که اردشیر او را با نام "همی" خطاب می‌کرد.
گرفت و به خاکش بیفکند زار
همی ساخت پس پیکرش سنگسار
هوش مصنوعی: گرفت و به زمین انداختش در حالی که از درد و خشم بی‌نهایت می‌ساخت، سپس پیکرش را سنگ‌باران کرد.
سپاهی ازو روی برکاشتند
همه تخم کینش به دل کاشتند
هوش مصنوعی: همه از او رویگردان شدند و در دلشان نفرت او را کاشتند.
برادرش کو بود در باختر
همی خواست آرد زمانش به سر
هوش مصنوعی: برادرش در غرب زندگی می‌کرد و همواره در تلاش بود تا زمانش را به پایان برساند.
جهان جوی را بود اخواست نام
که داراب نیزش همی خواند نام
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده است که در جهان، شخصی به نام "جوی" وجود دارد که در داستان‌های مشهور، "داراب" هم او را با همان نام خطاب می‌کند.
ز کار شغادش خبر چون رسید
یکی لشکر از باختر برکشید
هوش مصنوعی: وقتی خبر کار شغاد به گوش رسید، سپاهی از باختر (غرب) برپا شد.
چو داراب آمد به استرخ باز
همه لشکر آمد سوی وی فراز
هوش مصنوعی: وقتی داراب به میدان جنگ آمد، همه لشکریانی که در کنار او بودند، به سمت او هجوم آوردند.
به جایی که خوانند دارا بگرد
که دیوار شهر اندر آورد گرد
هوش مصنوعی: به جایی برو که در آن انسان‌های خوب و توانمند حضور دارند، چرا که در این مکان، مشکلات و مانع‌ها کمتر می‌شود و دیوارهای شهر هم به راحتی از بین می‌روند.