گنجور

بخش ۱۹ - در پیدایش کیخسرو

زبار و بر خسروانی درخت
پدیدار شد خسرو نیکبخت
که سیروس خواندندش یونانیان
گوی کی نژادی چو شیر ژیان
بدانگه که سیروس فرخ نهاد
همی خواست از مادر خویش زاد
یکی خواب ناخوش بدید اسپدان
که لرزید اندر تنش استخوان
به هر پاک دستور خود گفت هین
بپرداز ازین طفل روی زمین
چو بشنید هر پاک ازو این سخن
یکی تازه اندیشه افکند بن
به چوپان شه کو بدی مهرداد
مرآن کودک شیرخواره بداد
سپاکو که بد جفت چوپان همی
بپرورد آن کودک از مردمی
ورا نام کردند خرداد گو
به برج شهی شد یکی ماه نو
چو بگذشت یک چند گاهی برین
غمی شد شهنشاه ایران زمین
به عنوان گلگشت برشد به کوه
ابا چند تن از سران گروه
همه کودکان امیران شاه
که همره بدند اندران دستگاه
به چوگان و گوی اندر آورده روی
بر آن دشت هر یک شده نامجوی
ولیکن بر آن نامداران نو
فزونی همی جست سیروس گو
چو برگوی چوگان او کار کرد
چنان شد که با ماه دیدار کرد
زچوگان او گوی شد ناپدید
کسی این شگفتی به گیتی ندید
به میدان یک مرد چونان نبود
کسی را چنان روی تابان نبود
جوانی که بد زاده ی اسپتام
همان دختر شاه بودیش مام
همی برتری جست از آن نامجوی
ولیکن به چوگان زدش همچو گوی
بر آشفت ازین کار و آمد بدرد
مراین زخم را از دلیری بخورد
به پیش پدر شد سخن ساز کرد
زسیروس و کار وی آغاز کرد
که امروز در پیش چندین سوار
شبان زاده ای مرمرا کرد خوار
برآشفت ازو اسپتام دلیر
بگفت این سخن با شه تیزویر
شبان زاده را خواست شاه بزرگ
گوی دید مانند درنده گرگ
همی گفت هر کس که اهریمن است
و یا گرد اکمین رویین تن است
شه از دیدن او شد اندر شگفت
که این را مگر ژنده پیل است جفت
در آن انجمن بود کاوس گرد
که داماد شه بود با دستبرد
بگفت آن که می دید سیروس را
نماند به جز شاه کاوس را
پژوهنده شد اژدهای سترگ
که از میش هرگز نزاده است گرگ
بیامد بر شاه پس مهرداد
همه داستان سر به سر کرد یاد
پر اندیشه شد شاه ازین گفتگوی
زخشم اندر آورد چین بر ابروی
بفرمود تاپور هر پاک را
وزیر خردمند چالاک را
بکشتند و بریان نمودند خوار
نهانی به بابش خوراندند زار
زکاووس شرمنده شد شاه پیر
بدو داد سیروس را ناگریز
دگر باره سیروس آمد رها
زچنگ بداندیش نر اژدها
سوی پارس با هم برفتند تیز
ولی بود هر پاک سر پرستیز
یکی انجمن کرد ز اسپهبدان
همی برشمرد از بد اسپدان
نوندی فرستاد ازیدر به راه
به نزدیک سیروس کاوس شاه
که لشکر بیارای و برساز کار
به کام تو باشد همه روزگار
بزرگان به شاهی تو را خواستند
سر تخت و دیهیم آراستند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبار و بر خسروانی درخت
پدیدار شد خسرو نیکبخت
هوش مصنوعی: درختی از زمین برآمد و نمایان شد که نشانه‌ای از خوشبختی و بزرگی خسرو است.
که سیروس خواندندش یونانیان
گوی کی نژادی چو شیر ژیان
هوش مصنوعی: سیروس را یونانیان با نامی خاص معرفی کردند و گفتند که او مانند شیران از خاندان بزرگ و نجیب است.
بدانگه که سیروس فرخ نهاد
همی خواست از مادر خویش زاد
هوش مصنوعی: در آن زمان که سیروس بزرگ و خوشبخت به دنیا آمد، او از مادرش خواست تا به او زندگی جدیدی بدهد.
یکی خواب ناخوش بدید اسپدان
که لرزید اندر تنش استخوان
هوش مصنوعی: شخصی خواب بدی دید که باعث ترسش شد و او به شدت احساس لرز و اضطراب کرد.
به هر پاک دستور خود گفت هین
بپرداز ازین طفل روی زمین
هوش مصنوعی: به هر فرشته‌ای که پاک و مطهر است، گفته شده که مراقب باشد و از این کودک که روی زمین است، دور شود.
چو بشنید هر پاک ازو این سخن
یکی تازه اندیشه افکند بن
هوش مصنوعی: وقتی هر انسان پاک‌دل این سخن را شنید، فکر تازه‌ای در ذهنش شکل گرفت.
به چوپان شه کو بدی مهرداد
مرآن کودک شیرخواره بداد
هوش مصنوعی: به چوپانی که در شهر زندگی می‌کند، مهرداد کودک شیرخواره‌ای را داده است.
سپاکو که بد جفت چوپان همی
بپرورد آن کودک از مردمی
هوش مصنوعی: نوجوانی که در کنار چوپان بزرگ می‌شود، به دلیل تربیت او به مردم و جامعه نزدیک‌تر خواهد شد.
ورا نام کردند خرداد گو
به برج شهی شد یکی ماه نو
هوش مصنوعی: او را به نام خرداد خواندند، چرا که در برج پادشاه، یک ماه نو پدیدار شد.
چو بگذشت یک چند گاهی برین
غمی شد شهنشاه ایران زمین
هوش مصنوعی: پس از مدتی بر این غم، پادشاه ایران دچار اندوهی شد.
به عنوان گلگشت برشد به کوه
ابا چند تن از سران گروه
هوش مصنوعی: گروهی از سران تصمیم می‌گیرند که به کوه بروند و در آنجا به گشت و گذار بپردازند.
همه کودکان امیران شاه
که همره بدند اندران دستگاه
هوش مصنوعی: همه‌ی بچه‌های امیران و شاهان که در آنجا حضور داشتند.
به چوگان و گوی اندر آورده روی
بر آن دشت هر یک شده نامجوی
هوش مصنوعی: در دشت وسیع، هر کس به دنبال گوی و چوگان است و بر روی زمین مشغول بازی است.
ولیکن بر آن نامداران نو
فزونی همی جست سیروس گو
هوش مصنوعی: اما بر آن نامدارانی که نو می‌افزایند، سیروس می‌گوید که باید جستجو کرد.
چو برگوی چوگان او کار کرد
چنان شد که با ماه دیدار کرد
هوش مصنوعی: وقتی که چوگان او آغاز به کار کرد، نتیجه‌اش به حدی خوب بود که فرصتی برای دیدار با ماه پیدا کرد.
زچوگان او گوی شد ناپدید
کسی این شگفتی به گیتی ندید
هوش مصنوعی: بر اثر حرکات و بازی‌های او، گوی از نظر پنهان شد و هیچ‌کس در دنیا چنین شگفتی را ندیده است.
به میدان یک مرد چونان نبود
کسی را چنان روی تابان نبود
هوش مصنوعی: در میدان، هیچ مردی را نمی‌توان یافت که چهره‌اش به آن زیبایی و درخشانی باشد.
جوانی که بد زاده ی اسپتام
همان دختر شاه بودیش مام
هوش مصنوعی: جوانی که از خانواده‌ای ناشاز و نامناسب به دنیا آمده، همان دختری است که مادرش شاه بوده است.
همی برتری جست از آن نامجوی
ولیکن به چوگان زدش همچو گوی
هوش مصنوعی: او در تلاش است تا برتری خود را نشان دهد و به دنبال نام و مقام است، اما سرنوشت او مانند گِوی است که با چوب به این سو و آن سو می‌زند.
بر آشفت ازین کار و آمد بدرد
مراین زخم را از دلیری بخورد
هوش مصنوعی: از این ماجرا ناراحت شد و به درمان این زخم پرداخت، زیرا با شجاعت آن را تاب می‌آورد.
به پیش پدر شد سخن ساز کرد
زسیروس و کار وی آغاز کرد
هوش مصنوعی: او به نزد پدر رفت و دربارهٔ کارهای سیروس و فعالیت‌های او صحبت کرد.
که امروز در پیش چندین سوار
شبان زاده ای مرمرا کرد خوار
هوش مصنوعی: امروز در حضور چند سوار، فردی که به تازگی به این مقام رسیده، مرا تحقیر کرد.
برآشفت ازو اسپتام دلیر
بگفت این سخن با شه تیزویر
هوش مصنوعی: اسب دلیر از این موضوع ناراحت شد و این سخن را با شاه تیزویر در میان گذاشت.
شبان زاده را خواست شاه بزرگ
گوی دید مانند درنده گرگ
هوش مصنوعی: شاه بزرگ از شبان زاده خواست که او را ببیند، و او را مانند گرگ درنده توصیف کرد.
همی گفت هر کس که اهریمن است
و یا گرد اکمین رویین تن است
هوش مصنوعی: می‌گفت هر کسی که شیطانی است یا دارای ظاهری سخت و بی‌رحم است.
شه از دیدن او شد اندر شگفت
که این را مگر ژنده پیل است جفت
هوش مصنوعی: شاه از دیدن او حیرت‌زده شد و به فکر فرو رفت که آیا این شخص همانی است که با او هم‌راستایی دارد یا نه.
در آن انجمن بود کاوس گرد
که داماد شه بود با دستبرد
هوش مصنوعی: در آن جمع، کاوس گرد حضور داشت که داماد پادشاه بود و با قدرت و نفوذ خود، تأثیرگذار بود.
بگفت آن که می دید سیروس را
نماند به جز شاه کاوس را
هوش مصنوعی: کسی که سیروس را مشاهده کرده بود، تنها شاه کاوس را به یاد داشت.
پژوهنده شد اژدهای سترگ
که از میش هرگز نزاده است گرگ
هوش مصنوعی: تحقیقات و جستجوهای عمیق به درک و شناختی بزرگ منجر می‌شود، اگرچه هیچ منبع یا ظهوری نمی‌تواند از جنس دیگری بیافریند.
بیامد بر شاه پس مهرداد
همه داستان سر به سر کرد یاد
هوش مصنوعی: مهرداد پیش شاه آمد و همه داستان را به طور کامل و دقیق بازگو کرد.
پر اندیشه شد شاه ازین گفتگوی
زخشم اندر آورد چین بر ابروی
هوش مصنوعی: شاه از این گفتگو به شدت فکر کرده و عصبانی شد و چین و چروکی بر ابروهایش ظاهر شد.
بفرمود تاپور هر پاک را
وزیر خردمند چالاک را
هوش مصنوعی: او دستور داد تا هر فرد پاک و درستی را به عنوان وزیر برگزینند، همچنین وزیر خردمندی که چالاک و توانمند باشد.
بکشتند و بریان نمودند خوار
نهانی به بابش خوراندند زار
هوش مصنوعی: او را کشتند و به طرز تحقیرآمیزی در معرض دید قرار دادند، در حالی که به آرامی خوراکی به او دادند که به شدت نیازمند و نزار بود.
زکاووس شرمنده شد شاه پیر
بدو داد سیروس را ناگریز
هوش مصنوعی: شاه پیر از زکاووس شرمنده شد و ناچارا سیروس را به او داد.
دگر باره سیروس آمد رها
زچنگ بداندیش نر اژدها
هوش مصنوعی: سیروس دوباره به آزادی رسید و از چنگال تفکر منفی و مخرّب نر اژدها رها شد.
سوی پارس با هم برفتند تیز
ولی بود هر پاک سر پرستیز
هوش مصنوعی: آنها به سرعت به سوی پارس رفتند، اما هر یک از آن‌ها دارای دل پاک و بی‌نظیری بودند.
یکی انجمن کرد ز اسپهبدان
همی برشمرد از بد اسپدان
هوش مصنوعی: کسی گروهی از سران و فرماندهان را گرد هم آورد و از میان آنان، افراد نیکو را برشمرد.
نوندی فرستاد ازیدر به راه
به نزدیک سیروس کاوس شاه
هوش مصنوعی: یک پیام دیوانه‌وار به سمت شاه سیروس کاوس فرستادند تا او را در جریان امور قرار دهند.
که لشکر بیارای و برساز کار
به کام تو باشد همه روزگار
هوش مصنوعی: لشکر خود را آماده کن و کارها را طوری سامان ده که تمام روزهای زندگی‌ات به میل و خواسته‌ات بگذرد.
بزرگان به شاهی تو را خواستند
سر تخت و دیهیم آراستند
هوش مصنوعی: بزرگان و شخصیت‌های برجسته تو را برای مقام شاهی درخواست کردند و به احترام این مقام، تخت و تاج را آماده کردند.