بخش ۳۳ - بدنیا آمدن خشایارشا
شهنشه بیامد بکاخ بهار
ابا افسرانی که بد نامدار
بگفتا ابا شاه کی شهریار
بشارت بر آن خسرو نامدار
خداداد پوری نکو رو بشاه
ببانو برویش بمشکوی ماه
شهنشه چو بشنید دلشاد شد
هم از درد و غم دیگر آزاد شد
پس آنگه بیامد بمشکوی، شاه
پریوش خود آراسته همچو ماه
سر تخت بنشسته با تاج زر
کنیزان ستاده بپا سر شهریار
رخ روشنش چون گل نوبهار
بدی منتظر تا رسد شهریار
غلامان دویدند و گفتند شاه
هم اینک بیایند از بارگاه
چو بانو پذیره بشد شاهرا
چو شه دید از دور آن ماه را
برویش یکی خوش تبسم نمود
بیاورد با بوسه خود فزود
شهنشاه بگرفت دستش بناز
بیاورد اورا سوی تخت باز
بفرمود با بانوی ماهرو
که ای مه جبین بانوی نیک خو
چگونه است رخسارۀ این پسر
بیارید رویش به بیند پدر
یکی دایه برجست پس پور شاه
بیاورد او را چو یک قرص ماه
شهنشاه چون دید روی پسر
ببوسید رویش گرفتش ببر
بگفتا خدا یار این بچه باد
که از روی خوبش دلم گشت شاد
خشاریارشا شد نام آن پور شاه
خدایار گفتند شاه و سپاه
زنانی که بودند خود پارسا
همی تندرست و همی با خدا
نگشتند هرگز بگرد دروغ
مبادا شود پور شه بی فروغ
همه راستگوی و همه نیکزاد
همه قلبشان از جهان بود شاد
بدادند از جان بآن بچه شیر
دوساله چو شد گشت چون بچه شیر
چو شد هفت ساله چو یکماه شد
که خود پورشه بود و چون شاه شد
شهنشه بفرمود فرهنگیان
بیارند از روم و از تازیان
ز مصرو ز یونان و از باختر
بیارند فرهنگیان سربسر
سپردند او را بفرهنگیان
ز بی دانشی او نیابد زیان
چو شد چهارده ساله آن جوان
بیاموختندش ز تیر و کمان
ز شمشیر و گرز و زتیر و سپر
سواری و میدان گوی و هنر
هم از بزم و از رزم و از کارزار
ز اسب و سواری ز کار شکار
چو شد نوزده ساله آن نوجوان
یکی نام داری شد اندر جهان
چو شد عید نوروز و آمد بهار
خشایار بنمود قصد شکار
بنزد پدر شد جوان پور شاه
زمین داد بوسه چو در بارگاه
بخش ۳۲ - اردو کشی داریوش به هندوستان: سه سالی چو بگذشت از عیش و نوشبخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار: شهنشه بفرمود فرزند من
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شهنشه بیامد بکاخ بهار
ابا افسرانی که بد نامدار
هوش مصنوعی: شاه بزرگ به کاخی زیبا در فصل بهار آمد، همراه با کسانی که نام و آوازهای درخشان دارند.
بگفتا ابا شاه کی شهریار
بشارت بر آن خسرو نامدار
هوش مصنوعی: او گفت: ای شاه، آیا روزگاری خوشی برای آن پادشاه بزرگ خواهد آمد؟
خداداد پوری نکو رو بشاه
ببانو برویش بمشکوی ماه
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و زیبایی ظاهری شخصی به نام پوری نکو رو اشاره میکند و او را به شاهزادگی تشبیه میکند. از طرفی، این زیبایی مانند ماهی درخشان است که در آسمان میدرخشد و به جذابیت و دلربایی او اشاره دارد. میتوان گفت که او تمام ویژگیهای زیبایی را در خود جای داده است.
شهنشه چو بشنید دلشاد شد
هم از درد و غم دیگر آزاد شد
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه این خبر را شنید، خوشحال شد و دیگر از درد و غمش رهایی پیدا کرد.
پس آنگه بیامد بمشکوی، شاه
پریوش خود آراسته همچو ماه
هوش مصنوعی: سپس او به سمت مشکو، زیبای شاه پریوش آمد، که همچون ماه خود را آراسته بود.
سر تخت بنشسته با تاج زر
کنیزان ستاده بپا سر شهریار
هوش مصنوعی: بر بالای تخت، با تاج زر، فرمانروا نشسته و کنیزان اطرافش ایستادهاند.
رخ روشنش چون گل نوبهار
بدی منتظر تا رسد شهریار
هوش مصنوعی: چهره درخشان او همچون گلهای تازه نیمه بهار است و در انتظار آن هستم که پادشاه به میدان بیاید.
غلامان دویدند و گفتند شاه
هم اینک بیایند از بارگاه
هوش مصنوعی: بندگان به سرعت به سوی شاه رفتند و گفتند که او اکنون از کاخ بیرون میآید.
چو بانو پذیره بشد شاهرا
چو شه دید از دور آن ماه را
هوش مصنوعی: زمانی که بانویی به استقبال شاه آمد، شاه از دور آن ماه زیبا را مشاهده کرد.
برویش یکی خوش تبسم نمود
بیاورد با بوسه خود فزود
هوش مصنوعی: او به سمت او رفت و با لبخندی دلنواز، با بوسهای که داد، محبتش را بیشتر کرد.
شهنشاه بگرفت دستش بناز
بیاورد اورا سوی تخت باز
هوش مصنوعی: پادشاه دست او را گرفت و به آرامی او را به سمت تخت خود راهنمایی کرد.
بفرمود با بانوی ماهرو
که ای مه جبین بانوی نیک خو
هوش مصنوعی: سخن به زیبایی و مهربانی با دختری زیبا گفته شده که او را به دلیل چهرهاش ستایش میکند.
چگونه است رخسارۀ این پسر
بیارید رویش به بیند پدر
هوش مصنوعی: این پسر چهرهاش چگونه است که پدرش را به تماشا میآورد؟
یکی دایه برجست پس پور شاه
بیاورد او را چو یک قرص ماه
هوش مصنوعی: زنی با ویژگیهای برجسته، پسر شاه را به دنیا آورد و او را همچون ماهی درخشان و زیبا به همه نشان داد.
شهنشاه چون دید روی پسر
ببوسید رویش گرفتش ببر
هوش مصنوعی: پادشاه وقتی صورت پسرش را دید، آن را بوسید و او را در آغوش گرفت.
بگفتا خدا یار این بچه باد
که از روی خوبش دلم گشت شاد
هوش مصنوعی: خداوند به این کودک کمک کند که به خاطر زیباییاش، دل من شاد شد.
خشاریارشا شد نام آن پور شاه
خدایار گفتند شاه و سپاه
هوش مصنوعی: خشاریارشا، نام پسر شاه خداوندی است که او را شاه و سپاه معرفی کردند.
زنانی که بودند خود پارسا
همی تندرست و همی با خدا
هوش مصنوعی: زنان پارسا و درستکاری که همیشه سالم و در ارتباط با خداوند بودند.
نگشتند هرگز بگرد دروغ
مبادا شود پور شه بی فروغ
هوش مصنوعی: هرگز به دور دروغ نگردید، که ممکن است فرزند پادشاه بیفروغ و بدون نور شود.
همه راستگوی و همه نیکزاد
همه قلبشان از جهان بود شاد
هوش مصنوعی: همه افراد راستگو و نیکوکار هستند و دلهایشان از شادی و خوشحالی در جهان پر شده است.
بدادند از جان بآن بچه شیر
دوساله چو شد گشت چون بچه شیر
هوش مصنوعی: به او محبت کردند و جان خود را به پای او گذاشتند، وقتی که او به دو سالگی رسید، به مانند بچه شیر شد.
چو شد هفت ساله چو یکماه شد
که خود پورشه بود و چون شاه شد
هوش مصنوعی: وقتی که او هفت ساله شد، به اندازه یک ماه به نظر میرسید، چه اینکه او مانند پسر خود بود و مانند یک شاه رفتار میکرد.
شهنشه بفرمود فرهنگیان
بیارند از روم و از تازیان
هوش مصنوعی: شاه دستور داد که فرهنگدانان و ادیبان را از سرزمینهای روم و عرب bring بیاورند.
ز مصرو ز یونان و از باختر
بیارند فرهنگیان سربسر
هوش مصنوعی: از سرزمینهای مختلف مانند مصر، یونان و غرب، فرهنگسازان و دانشمندان را به اینجا میآورند.
سپردند او را بفرهنگیان
ز بی دانشی او نیابد زیان
هوش مصنوعی: او را به اهل فرهنگ سپردند، زیرا نادانیاش به او ضرری نخواهد رسانید.
چو شد چهارده ساله آن جوان
بیاموختندش ز تیر و کمان
هوش مصنوعی: زمانی که آن جوان به سن چهارده سالگی رسید، او را با فنون تیراندازی و کمانداری آشنا کردند.
ز شمشیر و گرز و زتیر و سپر
سواری و میدان گوی و هنر
هوش مصنوعی: در میدان جنگ و در هنرهای رزمی، مهارت و توانایی با ابزارهایی مانند شمشیر، گرز، تیر و سپر نشان داده میشود.
هم از بزم و از رزم و از کارزار
ز اسب و سواری ز کار شکار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جنبههای مختلف زندگی و فعالیتهای انسانی میپردازد، از جمله جشنها و مهمانیها، جنگ و نبرد، و همچنین سرگرمیهای نظیر سواری و شکار. به طور کلی، اشاره به تجربهها و فعالیتهایی دارد که از زندگی پرجنبوجوش و متنوع انسان حکایت میکند.
چو شد نوزده ساله آن نوجوان
یکی نام داری شد اندر جهان
هوش مصنوعی: وقتی آن جوان به سن نوزده سالگی رسید، نام و آبرویی در دنیا پیدا کرد.
چو شد عید نوروز و آمد بهار
خشایار بنمود قصد شکار
هوش مصنوعی: وقتی عید نوروز فرا رسید و بهار آمد، خشایار تصمیم به شکار گرفت.
بنزد پدر شد جوان پور شاه
زمین داد بوسه چو در بارگاه
هوش مصنوعی: جوانی که پسر شاه است، به پیش پدرش رفت و در بارگاه، او را با بوسهای احترامآمیز سلام کرد.

افسرالملوک عاملی