بخش ۲۸ - فتح تراکیه
سحر گاه برخاست بانگ خروس
تبیره زنان ساز کردند کوس
سر ازلانه مرغان خوش خطو خال
برون کرده بر جوجگان پروبال
که تا کی رود لشگر زنگبار
به پرند خوشدل سر شاخسار
چو از پشت کُه خسرو خاوران
برون کرده سر را چو شاهنشهان
ز گرمی او گرم شد کوه دشت
ز نورش طلا پوش شد پهن دشت
زمین و زمان روشن از نور او
هوا عطر آمیز از سور او
به تبریک او نرگس و نسترن
برنگ و ببو بر گشوده دهن
گل سرخ خندان شد از روی او
که بلبل سخن گوی در کوی او
چو سردار از خواب بیدار شد
بخواند و بنزدش پرستار شد
بیاورد طشت زر و ظرف آب
یکی شانه و آینه با گلاب
چو رو را صفا داد سردار کل
بسر شانه زد برفشاند عطر گل
پس از صرف صبحانه برپای خاست
بزودی امیران لشگر بخواست
امیران لشکر همه رزم خواه
بدرگاه سردار کل رو براه
درودی بگفنند و گفتند شاد
که هر بامداد شما شاد باد
بفرمود ای نامور سروران
خبر دار گوئید بر لشکران
دمیدند بر کوس و لشگر ز جا
بر آمد چو دریا و بحر سیاه
صدای دهل گوشها کر نمود
ز بس بوق کوسش نوا میفزود
پس آنگه بفرمود کای پورمن
جوان و دلیری تو بر انجمن
سپردم تورا ده هزار از سپاه
تو خود با سپه پیشتر رو براه
اطاعت نمود و براه اوفتاد
پیاده چوطوفان سواران چوباد
همه اسبها شیهه ها از جگر
همی بر کشیدند و رو بر سفر
چنان ناخن و سم زمین کوفتند
که گرد زمین را همی روفتند
ز نیره هوا چون نیستان شده
زمین تیره از گرد اسبان شده
جوانان ایران همه پر خروش
دلی شاد و خندان سری پر ز جوش
همان پرچم پارس در پیش آن
سپهدار در پیش نام آوران
چو هشتاد پرچم که هشت ده هزار
نشانی بد از لشگر نامدار
پس و پشت هر پرچمی افسری
بسر خود و بر خود رنگین پری
برای گروهان بدی این نشان
پرو پرچم و جمله گردنکشان
جنیبت کشان پیش رو صد نفر
همه اسب تازی لگامش بزر
جلودار شان بود مینوی نام
که از نوجوانی همی خواست کام
بسوی اروپا نمودند روی
تراکیه ، مقدونیه ، آرزوی
خبر شد بدشمن که آمد سپاه
کمر بسته و برگرفتند راه
دلیران دشمن بگفتند جنگ
نمائیم و ما را نباشد درنگ
سپاه دو کشور بهم ریختند
تو گوئی که آتش بهم بیختند
چنان شعله جنگ بالا گرفت
کزان جنگ گردون شداند رشگفت
ز بس مر دو مرکب در آن پهن دشت
به خون تن خویشتن غرقه گشت
زمین رود خون شد هوا تیره گشت
بدشمن از آن جنگ آمد شکست
همه لشکر خصم رو بر عقب
نهادند و رفتند با تاب و تب
حصاری شدند و به بستند در
نه از شهر بیرون بشد یک یکنفر
سر برجها تیرها بر کمان
نهادن در پیش و دل بدگمان
چو یک چند روزی بر این بر گذشت
سپهدار ایران بیامد ز دشت
چو از دور دیدند که آمد سپاه
سوار و پیاده هم از گرد راه
سپهدار ایران چنین امر داد
بگفت ای دلیران ایران نژاد
بگیرید یکسر سپرها بسر
نترسید از تیر دشمن دگر
بکوبید با گرز دروازه گاه
که باید بر این شهر یابید راه
اباگرز و گردونه دروازه را
گشائید و کوبید جنگنده را
امان گر بخواهند اما نشان دهیم
نه بر غارت و قتل فرمان دهیم
چو فرمان شنیدند امان خواستند
همان پرچم صلح افراشتند
گشودند دروازه سخت را
چو برگشته دیدند خود بخت را
سپهدار فرمود با افسران
که ای نامداران و جنگاوران
شما هر یکر با گروهان خویش
بگوئید پا برندارند پیش
نباید که لشگر بیاید بشهر
که از مال دشمن بجویند بهر
من و چند از افسران سپاه
سوی کاخ شاهی بجوئیم راه
دگر لشگر و چادر و بارگاه
ابر دشت باشند جمله سپاه
گر آذوقه خواهند هم زر دهند
خرند و نه دینار کمتر دهند
بدانید کاین لشکر نامدار
همه مرد جنگند و مردان کار
نه اهل چپاول که غارت کنیم
به هر جا خرابی، عمارت کنیم
سپهدار با افسران دلیر
برفتند در قصر شاهی چو شیر
ابا احترام و شکوه و جلال
گرفتند جشنی برون از خیال
چو دشمن بدید این چنین مردمی
بگفت آفرین بر چنین مردمی
بیامد خود او با سران سپاه
به نزد سپهدار ایران سپاه
بگفتا منم بنده داریوش
بفرمان آن شه مرا هشته گوش
تو بر جای شاهی و من کهترم
ز فرمان و رأی شما نگذرم
سپهدار چون دید بنواختش
یکی بهتر جایگه ساختش
سپس نامه بنوشت بر شهریار
ز فتح تراکیه و کار زار
ز تسلیم ایشان و از کار خویش
ز کاری که در جنگ آمد به پیش
که شاهی تراکیه خواهش نمود
سپهدار را مهربانی فزود
یکی هدیه خواهم که بر شهریار
فرستم ز چیزی که آید بکار
در گنج بگشاد از سیم و زر
ز شمشیر و کوپال و گرز و سپر
ز دینار و زربفت و خز و حریر
هم از فرش دیبا و تخت و سریر
هم از اسب تازی و زین ولگام
دگر چیزهائی که بودی بنام
فرستاد در پارس نزدیک شاه
تراکیه بودی سپه چند ماه
بنزد شهنشاه نامه رسید
بنامه بسی بود گفت و شنید
که شاها تراکیه تسخیر شد
سپهبد مقاپیش چون شیر شد
شهنشاه شادان بشد زین خبر
بفرمود ز ایشان همه سر بسر
بدر گاه بس مهربانی کنند
پذیرائی خسروانی کنند
پذیرفت آن هدیه و باج را
همان یاره و طوق و هم تاج را
بخش ۲۷ - سر کوبی سکاها: بسوی سکاها بشد لشکرشبخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان: یکی نامه بهر سپهبد نوشت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سحر گاه برخاست بانگ خروس
تبیره زنان ساز کردند کوس
هوش مصنوعی: صبح زود صدای خروس بلند شد و مردم با شوق و هیجان شروع به نواختن ساز کردند.
سر ازلانه مرغان خوش خطو خال
برون کرده بر جوجگان پروبال
هوش مصنوعی: پرندگانی با خط و خال زیبا از آغاز آفرینش، بر روی جوجههای نازک و تازه متولد شده نشستهاند و به آنها یا کمک میکنند یا به نوعی به آنها توجه دارند.
که تا کی رود لشگر زنگبار
به پرند خوشدل سر شاخسار
هوش مصنوعی: تا چه زمانی سپاه زنگبار به دل شاد و خوشحال به پرند میرود؟
چو از پشت کُه خسرو خاوران
برون کرده سر را چو شاهنشهان
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو، مانند شاهان بزرگ، سرش را از پشت کوههای شرق بیرون آورد.
ز گرمی او گرم شد کوه دشت
ز نورش طلا پوش شد پهن دشت
هوش مصنوعی: به خاطر گرمای او، کوه و دشت گرم شدند و به واسطه نورش، دشت وسیع به رنگ طلا درآمد.
زمین و زمان روشن از نور او
هوا عطر آمیز از سور او
هوش مصنوعی: زمین و آسمان به خاطر نور او روشن و پرنور است و هوا هم به عطر و بوی خوش زندگی او معطر شده است.
به تبریک او نرگس و نسترن
برنگ و ببو بر گشوده دهن
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی او، گلهای نرگس و نسترن شکوفا شدهاند و گلها به آرامی زبان باز کردهاند.
گل سرخ خندان شد از روی او
که بلبل سخن گوی در کوی او
هوش مصنوعی: گل سرخ به خاطر زیبایی و رویی که دارد، شاد و خندان شده، چون بلبل عاشق به خاطر عشقش در کوی او آواز میخواند.
چو سردار از خواب بیدار شد
بخواند و بنزدش پرستار شد
هوش مصنوعی: وقتی فرمانده از خواب بیدار شد، شروع به خواندن کرد و پرستار به نزد او آمد.
بیاورد طشت زر و ظرف آب
یکی شانه و آینه با گلاب
هوش مصنوعی: بیا و یک ظرف طلا و آب بیاور، همچنین یک شانه و آینه با گلاب.
چو رو را صفا داد سردار کل
بسر شانه زد برفشاند عطر گل
هوش مصنوعی: وقتی که سردار بزرگی رو به آرامش میآورد، بر شانهاش دستی میزند و بویی مانند عطر گل را پخش میکند.
پس از صرف صبحانه برپای خاست
بزودی امیران لشگر بخواست
هوش مصنوعی: پس از اینکه صبحانه خورد، به سرعت از جا برخاست و به زودی فرماندهان لشکر جمع شدند.
امیران لشکر همه رزم خواه
بدرگاه سردار کل رو براه
هوش مصنوعی: فرماندهان و لشكریان همگی به سوی سردار بزرگ آماده نبرد هستند.
درودی بگفنند و گفتند شاد
که هر بامداد شما شاد باد
هوش مصنوعی: سلامی به شما میکنند و میگویند خوشحال باشید که هر صبح شما را شاداب ببینند.
بفرمود ای نامور سروران
خبر دار گوئید بر لشکران
هوش مصنوعی: سردارانی که معروف و مشهور هستید، به لشکریان بگویید خبرها را برسانند و آگاه شوند.
دمیدند بر کوس و لشگر ز جا
بر آمد چو دریا و بحر سیاه
هوش مصنوعی: صدا زدند و لشکر از جا بلند شد، مانند این که دریا و اقیانوس طغیانی بزرگ کرده باشند.
صدای دهل گوشها کر نمود
ز بس بوق کوسش نوا میفزود
هوش مصنوعی: صدای دهل آنقدر بلند و مداوم بود که باعث کر شدن گوشها شده بود و نوا و آهنگ بوق و کوس آن بیشتر و بیشتر میشد.
پس آنگه بفرمود کای پورمن
جوان و دلیری تو بر انجمن
هوش مصنوعی: پس او دستور داد که ای پسر جوان و شجاع، تو در جمع حاضر شو.
سپردم تورا ده هزار از سپاه
تو خود با سپه پیشتر رو براه
هوش مصنوعی: من تو را به سپاه بزرگی سپردم و خودم با یک گروه پیش میروم.
اطاعت نمود و براه اوفتاد
پیاده چوطوفان سواران چوباد
هوش مصنوعی: او به فرمان و اراده دیگران عمل کرد و مانند کسی که در میان طوفان سواران پیاده میشود، راه خود را پیش گرفت.
همه اسبها شیهه ها از جگر
همی بر کشیدند و رو بر سفر
هوش مصنوعی: همه اسبها صدای شیهه خود را از عمق وجودشان بلند کردند و به سوی سفر رفتند.
چنان ناخن و سم زمین کوفتند
که گرد زمین را همی روفتند
هوش مصنوعی: زمین به قدری با ناخن و سم کوبیده شد که گرد و غبار آن را از بین بردند.
ز نیره هوا چون نیستان شده
زمین تیره از گرد اسبان شده
هوش مصنوعی: زمین به خاطر گرد و غبار اسبان، به رنگ تیره درآمده و به خاطر هوای نیرومند، شبیه نیستان شده است.
جوانان ایران همه پر خروش
دلی شاد و خندان سری پر ز جوش
هوش مصنوعی: جوانان ایران همگی با شور و نشاط هستند؛ دلهایشان شاد و خندان و سرهایشان پر از انرژی و فعالیت است.
همان پرچم پارس در پیش آن
سپهدار در پیش نام آوران
هوش مصنوعی: پرچم پارسیان در برابر سردار بزرگ و پیشگامان مشهور قرار دارد.
چو هشتاد پرچم که هشت ده هزار
نشانی بد از لشگر نامدار
هوش مصنوعی: مانند هشتاد پرچم که هر کدام نمایانگر هشتاد هزار علامت از سپاه مشهور است.
پس و پشت هر پرچمی افسری
بسر خود و بر خود رنگین پری
هوش مصنوعی: هر پرچمی در پشت خود یک فرمانده دارد که به آن توجه و مراقبت میکند. این فرمانده مانند یک پری رنگین، زیبا و خلاق است.
برای گروهان بدی این نشان
پرو پرچم و جمله گردنکشان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای گروهی از بدیشان، نشانهای همچون پرچم و علامت مشخصه گردنکشان وجود دارد. به عبارتی، بدیها برای خود نماد و علامتی دارند که آنها را از دیگران متمایز میکند.
جنیبت کشان پیش رو صد نفر
همه اسب تازی لگامش بزر
هوش مصنوعی: در برابر تو، جمعی از سوارکاران هست که هر کدام بر اسب تازی قدرتمندی سوارند و به خطر نزدیک میشوند.
جلودار شان بود مینوی نام
که از نوجوانی همی خواست کام
هوش مصنوعی: شخصی به نام مینوی در جوانی به دنبال دستیابی به خواستهها و آرزوهایش بود و در این راه پیشرو و رهبر دیگران به حساب میآمد.
بسوی اروپا نمودند روی
تراکیه ، مقدونیه ، آرزوی
هوش مصنوعی: به سمت اروپا متوجه شدند و به فکر کشورهایی چون تراکیه و مقدونیه افتادند.
خبر شد بدشمن که آمد سپاه
کمر بسته و برگرفتند راه
هوش مصنوعی: دشمن از آمدن ارتش که آماده نبرد است آگاه شد و راه را مسدود کردند.
دلیران دشمن بگفتند جنگ
نمائیم و ما را نباشد درنگ
هوش مصنوعی: دلیران از دشمنان گفتند که ما باید به جنگ برویم و جای هیچگونه تأخیری نیست.
سپاه دو کشور بهم ریختند
تو گوئی که آتش بهم بیختند
هوش مصنوعی: سپاه دو کشور به هم ریختهاند، گویی که آتش به هم میریزد.
چنان شعله جنگ بالا گرفت
کزان جنگ گردون شداند رشگفت
هوش مصنوعی: جنگ آنچنان شدت پیدا کرد که آسمان نیز به خاطر آن حسادت کرد.
ز بس مر دو مرکب در آن پهن دشت
به خون تن خویشتن غرقه گشت
هوش مصنوعی: به خاطر دو اسب که در آن دشت وسیع در حال دویدن بودند، خودم در خون تنم غرق شدم.
زمین رود خون شد هوا تیره گشت
بدشمن از آن جنگ آمد شکست
هوش مصنوعی: زمین بر اثر جنگی که رخ داده، به رنگ خون درآمد و آسمان نیز تاریک شد. این وضعیت نشاندهندهی شکست دشمن است.
همه لشکر خصم رو بر عقب
نهادند و رفتند با تاب و تب
هوش مصنوعی: تمامی دشمنان دسته جمعی به سمت عقب برگشتند و با شتاب و آشفتگی عقبنشینی کردند.
حصاری شدند و به بستند در
نه از شهر بیرون بشد یک یکنفر
هوش مصنوعی: آنها دور خود دیواری ساخته و در را بسته بودند، و از شهر فقط یک نفر توانست خارج شود.
سر برجها تیرها بر کمان
نهادن در پیش و دل بدگمان
هوش مصنوعی: تیرها را بر کمان گذاشتن و انتظار کشیدن در بالای برجها، نشانهای از شک و تردید در دل دارد.
چو یک چند روزی بر این بر گذشت
سپهدار ایران بیامد ز دشت
هوش مصنوعی: بعد از مدتی که در این زمین گذشت، فرمانده ایران از دشت آمد.
چو از دور دیدند که آمد سپاه
سوار و پیاده هم از گرد راه
هوش مصنوعی: وقتی از دور مشاهده کردند که ارتش، شامل سوارهنظام و پیادهنظام، به سمت آنها میآید و از دور در حال نزدیک شدن است.
سپهدار ایران چنین امر داد
بگفت ای دلیران ایران نژاد
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه ایران چنین دستوری داد و گفت: ای دلیران نژاد ایران، آماده باشید.
بگیرید یکسر سپرها بسر
نترسید از تیر دشمن دگر
هوش مصنوعی: سپرهایتان را بگیرید و آماده نبرد شوید، دیگر از تیرهای دشمن نترسید.
بکوبید با گرز دروازه گاه
که باید بر این شهر یابید راه
هوش مصنوعی: در را با ضربهای محکم بشکنید؛ زیرا برای ورود به این شهر، باید راهی پیدا کنید.
اباگرز و گردونه دروازه را
گشائید و کوبید جنگنده را
هوش مصنوعی: با تمام قدرت دروازه را باز کنید و بر روی جنگجو به شدت ضربه بزنید.
امان گر بخواهند اما نشان دهیم
نه بر غارت و قتل فرمان دهیم
هوش مصنوعی: اگر بخواهند، ولی ما نشان دهیم که بر غارت و کشتار فرمان نمیدهیم.
چو فرمان شنیدند امان خواستند
همان پرچم صلح افراشتند
هوش مصنوعی: وقتی خبر فرمان را شنیدند، درخواست امنیت و صلح کردند و همان پرچم صلح را برافراشتند.
گشودند دروازه سخت را
چو برگشته دیدند خود بخت را
هوش مصنوعی: دروازهای که بسیار دشوار به نظر میرسید را باز کردند و وقتی به یاد آوردند که شانسشان تغییر کرده، به خود امید دادند.
سپهدار فرمود با افسران
که ای نامداران و جنگاوران
هوش مصنوعی: فرمانده به سربازان گفت: ای پهلوانان و جنگجویان با افتخار، آماده باشید.
شما هر یکر با گروهان خویش
بگوئید پا برندارند پیش
هوش مصنوعی: شما هر یک با گروه خود سخن بگویید تا قدم از جا نگذارند.
نباید که لشگر بیاید بشهر
که از مال دشمن بجویند بهر
هوش مصنوعی: نباید اجازه بدهیم که لشکری به شهر بیاید تا از داراییهای دشمن بهرهبرداری کند.
من و چند از افسران سپاه
سوی کاخ شاهی بجوئیم راه
هوش مصنوعی: من و چند نفر از افسران سپاه به دنبال راهی هستیم تا به کاخ شاه برسیم.
دگر لشگر و چادر و بارگاه
ابر دشت باشند جمله سپاه
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف میشود که ابرها به شکل لشگر و چادر و بارگاه در دشت پدیدار شدهاند و به نوعی، تمام آنها به عنوان سپاهیان در نظر گرفته میشوند. به عبارت دیگر، ابرها مانند لشگریان در صفوفی منظم در آسمان گسترده شدهاند.
گر آذوقه خواهند هم زر دهند
خرند و نه دینار کمتر دهند
هوش مصنوعی: اگر به خوراک و نیازهای ضروری احتیاج داشته باشند، حتی طلا هم میدهند، ولی کمتر از دینار نمیپردازند.
بدانید کاین لشکر نامدار
همه مرد جنگند و مردان کار
هوش مصنوعی: بدانید که این گروه مشهور همه جنگجویان و افراد کاربلد هستند.
نه اهل چپاول که غارت کنیم
به هر جا خرابی، عمارت کنیم
هوش مصنوعی: ما افرادی نیستیم که به هر قیمتی به تخریب و غارت بپردازیم، بلکه به جای آن میخواهیم ساخت و ساز و آبادانی کنیم.
سپهدار با افسران دلیر
برفتند در قصر شاهی چو شیر
هوش مصنوعی: سپهردار به همراه افسران دلیر به سوی قصر شاهی رفتند، همانند شیرانی قوی و شجاع.
ابا احترام و شکوه و جلال
گرفتند جشنی برون از خیال
هوش مصنوعی: با احترام و عظمت، جشنی برگزار کردند که فراتر از تصور و خیال بود.
چو دشمن بدید این چنین مردمی
بگفت آفرین بر چنین مردمی
هوش مصنوعی: وقتی دشمن این نوع انسانها را دید، گفت: درود بر این گونه انسانها!
بیامد خود او با سران سپاه
به نزد سپهدار ایران سپاه
هوش مصنوعی: او به همراه سرداران سپاه به نزد فرمانده ایران آمد.
بگفتا منم بنده داریوش
بفرمان آن شه مرا هشته گوش
هوش مصنوعی: گفت: من بنده داریوش هستم و به فرمان آن پادشاه، شش گوش دارم.
تو بر جای شاهی و من کهترم
ز فرمان و رأی شما نگذرم
هوش مصنوعی: تو در مقام و جایگاه بالایی قرار داری و من در جایگاه پایینتری هستم، اما هرگز از فرمان و نظر تو چشمپوشی نخواهم کرد.
سپهدار چون دید بنواختش
یکی بهتر جایگه ساختش
هوش مصنوعی: سراهنگی که در جنگ دید، با محبت با او رفتار کرد و برای او جایی بهتر فراهم کرد.
سپس نامه بنوشت بر شهریار
ز فتح تراکیه و کار زار
هوش مصنوعی: سپس نامهای به شاه نوشت و درباره پیروزی در ترانسیلوانی و نبردهایی که انجام شده بود، توضیح داد.
ز تسلیم ایشان و از کار خویش
ز کاری که در جنگ آمد به پیش
هوش مصنوعی: از تسلیم شدن آنها و از اقداماتی که خودشان انجام دادند، و از کارهایی که در جنگ پیش آمد.
که شاهی تراکیه خواهش نمود
سپهدار را مهربانی فزود
هوش مصنوعی: شاهی از سرزمین تراکیه از سپهدار درخواست کرد که مهربانی و لطف بیشتری نشان دهد.
یکی هدیه خواهم که بر شهریار
فرستم ز چیزی که آید بکار
هوش مصنوعی: میخواهم یک هدیه برای پادشاه بفرستم از چیزی که برای او مفید باشد.
در گنج بگشاد از سیم و زر
ز شمشیر و کوپال و گرز و سپر
هوش مصنوعی: با استفاده از طلا و نقره، در گنج را باز کرد و ابزار جنگی مانند شمشیر، کلاهخود، گرز و سپر را به دست آورد.
ز دینار و زربفت و خز و حریر
هم از فرش دیبا و تخت و سریر
هوش مصنوعی: از طلا و لباسهای باارزش و نرم، همچنین از فرشهای گرانبها و تختهای سلطنتی.
هم از اسب تازی و زین ولگام
دگر چیزهائی که بودی بنام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که علاوه بر اسب تازی و تجهیزات آن مثل زین و لگام، چیزهای دیگری نیز وجود دارد که به آنها اشاره شده است.
فرستاد در پارس نزدیک شاه
تراکیه بودی سپه چند ماه
هوش مصنوعی: در نزدیکی شاه تراکیه در پارس، سپاهی به مدت چند ماه فرستاده شد.
بنزد شهنشاه نامه رسید
بنامه بسی بود گفت و شنید
هوش مصنوعی: نامهای به نزد پادشاه رسید که در آن صحبتهای زیادی رد و بدل شده بود.
که شاها تراکیه تسخیر شد
سپهبد مقاپیش چون شیر شد
هوش مصنوعی: شاه، سرزمین تراکیه را تسخیر کرد و فرماندهاش مانند شیر قوی و دلیر شد.
شهنشاه شادان بشد زین خبر
بفرمود ز ایشان همه سر بسر
هوش مصنوعی: شاه خوشحال از این خبر شد و دستور داد که همهٔ آنها را به سر میبرند.
بدر گاه بس مهربانی کنند
پذیرائی خسروانی کنند
هوش مصنوعی: در این مکان، با محبت و مهربانی از مهمانها پذیرایی میکنند و مانند یک شاهانه با آنها رفتار میشود.
پذیرفت آن هدیه و باج را
همان یاره و طوق و هم تاج را
هوش مصنوعی: او آن هدیه و مالیات را پذیرفت، همانطور که زین و گردنبند و تاج را.

افسرالملوک عاملی