گنجور

بخش ۲۴ - پادشاهی داریوش کبیر

وزان پس ز سر کردگان هفت تن
بشاهی نمودند خود انجمن
بگفتند کز ما یکی شهریار
شود بر سر تخت گیرد قرار
که ایران نباید که ویران شود
گله بی نگهبان، پریشان شود
بگفتند هفت اسب تازی نژاد
ز آخور بیارند در بامداد
ز ما هفت تن هریک اسبی سوار
بمیدان بتازیم خود شاهوار
هر اسبی که شیهه ز دل بر کشد
همان صاحب او بشاهی رسد
چو مهر درخشان سراز پشت کوه
برون کر دروشن بشد دشت و کوه
درو دشت از مهر ، زرینه پوش
فلک گیسوان طلائی به دوش
هزیمت بشد لشکر زنگبار
جهان شد دگر باره چون نوبهار
چو آوازمرغان بیامد بگوش
تذروان کشیدند از دل خروش
دهل زن دهل را چنان کرد گرم
ز چشمان شیپور زن برد شرم
سوی دشت رفتند مردان همه
بصحرا بیفتاد بس همهمه
در اطراف میدان صف آراستند
همه سبقت از یکدیگر خواستند
همه چشمها بود برسوی شهر
که تا خود کرا پادشاهی است بهر
بمیدان چو آن هفت مرد دلیر
همی اسب راندندچون نره شیر
یکی شیهه زد مرکب داریوش
سپه راز شادی برآمد خروش
از آن هفت، شش تن پیاده شدند
هم از دور مردم نظاره شدند
که شاهی ز کورش توداری نسب
هم اسب تو شیهه نزد بی سبب
بتختش ببردند و بنشاندند
بر او زر و گوهر برافشاندند
همه بوسه دادند روی زمین
بشاهی بر او خواندند آفرین
چو بر تخت شد داریوش کبیر
شهنشاه روشن روان دلیر
همان تاج شاهی بسر برنهاد
دگر باره ایران ازو گشت شاد
چو او بود شاهنشه دادگر
بکشورگشائی به بست او کمر
بفرمود ای کارداران من
همه برگزیده دلیران من
بکوشید تا نام رفته بجا
بیاریم چون عهد کورش بپا
ز کامبوزیا مملکت شد خراب
که ملت همه در غم و پیچ و تاب
گوماتای غاصب بد و خوفناک
هم از سایه خویشتن داشت باک
کنون ما بکوشیم و جبران کنیم
دگر دشمنان زارو پژمان کنیم
بگفتند شاها همه کهتریم
ز فرمان و امرتو ما نگذریم
بفرمود لشکر شود چهار بخش
باطراف کشور بگردند پخش
فرستاد نامه بهر کشوری
بهر نامداری و هر افسری
بگفتا منم داریوش بزرگ
به آبش خور آرم همه میش و گرگ
هرانکس که آید بدرگاه من
مرا شاه داند بهر انجمن
کنم مهربانی نیازارمش
بهر کار خود محترم دارمش
اگر سر به پیچد ز فرمان من
برم آبرویش بهر انجمن
ز دریا به دریا سپاه منست
خداوند گیتی پناه منست
مرا گنج بسیار و لشگر دلیر
حریفند هریک بصد نره شیر
کنم اختری روشن اندر جهان
که روشن دل آید شهان و مهان
در این ملک پهناور نامدار
همان نام نیکم شود یادگار
که خواهم پس از قرنهای دراز
بمردانگی یادم آرند باز
فرستاد برهر سوئی لشکری
که آرام سازند هر کشوری
در گنج شاهی همی باز کرد
سلاح دلیران همه ساز کرد
بهرجا خرابی بد آباد کرد
بسی کاخهائی که بنیاد کرد
امیران او فاتح ازهر سفر
همی باز گشتند خود باظفر
یکی جشن شاهانه آراستند
سران سپه را همی خواستد
همه افسران را نوازش نمود
بعنوان و بر رتبشان برفزود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزان پس ز سر کردگان هفت تن
بشاهی نمودند خود انجمن
هوش مصنوعی: پس از آن هفت نفر که از سرکردگان بودند، با یکدیگر جمع شدند و خود را به مقام سلطنت رساندند.
بگفتند کز ما یکی شهریار
شود بر سر تخت گیرد قرار
هوش مصنوعی: گفتند که از میان ما یکی پادشاه خواهد شد و بر روی تخت سلطنت می‌نشیند و آرامش می‌یابد.
که ایران نباید که ویران شود
گله بی نگهبان، پریشان شود
هوش مصنوعی: ایران نباید خراب شود، مانند گله‌ای بی‌نگهبان که پراکنده و آشفته می‌شود.
بگفتند هفت اسب تازی نژاد
ز آخور بیارند در بامداد
هوش مصنوعی: گفتند که هفت اسب تازی را از آخور بیاورند و این کار در صبح زود انجام شود.
ز ما هفت تن هریک اسبی سوار
بمیدان بتازیم خود شاهوار
هوش مصنوعی: ما هفت نفر هستیم که هر یک سوار بر اسبی، به میدان می‌رویم و مانند شاهان به مبارزه می‌پردازیم.
هر اسبی که شیهه ز دل بر کشد
همان صاحب او بشاهی رسد
هوش مصنوعی: هر اسبی که از دل خود صیحه می‌کشد، در واقع آن خود اوست که به مقام شاهی دست می‌یابد.
چو مهر درخشان سراز پشت کوه
برون کر دروشن بشد دشت و کوه
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید درخشان از پشت کوه‌ها نمایان می‌شود، نور آن دشت و کوه‌ها را روشن می‌کند.
درو دشت از مهر ، زرینه پوش
فلک گیسوان طلائی به دوش
هوش مصنوعی: در دشت و بیابان، آسمان به رنگ طلاست و چون گیسوانی نرم و زیبا به زمین افتاده است.
هزیمت بشد لشکر زنگبار
جهان شد دگر باره چون نوبهار
هوش مصنوعی: شکست لشکر زنگبار روی داد و دنیا دوباره شبیه به بهار شد.
چو آوازمرغان بیامد بگوش
تذروان کشیدند از دل خروش
هوش مصنوعی: زمانی که صدای پرندگان به گوش رسید، دل‌ها به‌تپش افتاد و شوقی در وجودشان ایجاد شد.
دهل زن دهل را چنان کرد گرم
ز چشمان شیپور زن برد شرم
هوش مصنوعی: نوازنده دهل به قدری قوی و پرانرژی نواخت که شرم از چشمان نوازنده شیپور برداشته شد.
سوی دشت رفتند مردان همه
بصحرا بیفتاد بس همهمه
هوش مصنوعی: مردان به سمت دشت رفتند و در صحرا افتادند و صدای بسیاری بلند بود.
در اطراف میدان صف آراستند
همه سبقت از یکدیگر خواستند
هوش مصنوعی: در اطراف میدان، همه صف کشیده‌اند و هر کدام تلاش دارند تا از دیگری جلو بیفتند.
همه چشمها بود برسوی شهر
که تا خود کرا پادشاهی است بهر
هوش مصنوعی: همه نگاه‌ها به شهر دوخته شده بود تا ببینند چه کسی پادشاهی است برای خود.
بمیدان چو آن هفت مرد دلیر
همی اسب راندندچون نره شیر
هوش مصنوعی: در میدان، هفت مرد شجاع مانند شیران نر بر روی اسب‌های خود می‌تازند.
یکی شیهه زد مرکب داریوش
سپه راز شادی برآمد خروش
هوش مصنوعی: یک اسب سوار بر داریوش، فریادی بلند زد و صدای شادی و سرور از آن برخواست.
از آن هفت، شش تن پیاده شدند
هم از دور مردم نظاره شدند
هوش مصنوعی: شش نفر از آن هفت نفر پیاده شدند و مردم هم از دور آنها را تماشا کردند.
که شاهی ز کورش توداری نسب
هم اسب تو شیهه نزد بی سبب
هوش مصنوعی: شما از نژاد و اصل و نسب بزرگی چون کوروش هستید، اما حتی اسب شما هم بدون دلیل نمی‌تواند صدا کند.
بتختش ببردند و بنشاندند
بر او زر و گوهر برافشاندند
هوش مصنوعی: او را بر تخت نشاندند و بر او طلا و جواهر پاشیدند.
همه بوسه دادند روی زمین
بشاهی بر او خواندند آفرین
هوش مصنوعی: همه بر خاک بوسه نهادند و برای او که شاهی بود و بزرگ، ستایش و تمجید کردند.
چو بر تخت شد داریوش کبیر
شهنشاه روشن روان دلیر
هوش مصنوعی: زمانی که داریوش کبیر بر تخت سلطنت نشسته، پادشاهی نورانی و شجاع است.
همان تاج شاهی بسر برنهاد
دگر باره ایران ازو گشت شاد
هوش مصنوعی: تاج شاهی دوباره بر سر گذاشته شد و ایران به خاطر آن خوشحال شد.
چو او بود شاهنشه دادگر
بکشورگشائی به بست او کمر
هوش مصنوعی: وقتی او به عنوان پادشاه و دادگر در کشور حضور دارد، برای پیشرفت و گشایش سرزمینش کمربند خود را محکم می‌بندد.
بفرمود ای کارداران من
همه برگزیده دلیران من
هوش مصنوعی: فرمان داد که ای چادرنشینان و سرزمین‌داران من، همه شما سخت کوشیدگان و دلیران منتخب من.
بکوشید تا نام رفته بجا
بیاریم چون عهد کورش بپا
هوش مصنوعی: تلاش کنید تا یاد و نام کسانی که رفته‌اند را زنده نگه‌داریم، مانند زمانی که کوروش برپا بود.
ز کامبوزیا مملکت شد خراب
که ملت همه در غم و پیچ و تاب
هوش مصنوعی: کشور به خاطر کامبوزیا ویران شد، زیرا مردم در غم و مشکلات پیچیده به سر می‌برند.
گوماتای غاصب بد و خوفناک
هم از سایه خویشتن داشت باک
هوش مصنوعی: غاصب ترسناک، حتی از سایه خودش هم می‌ترسید و احساس خطر می‌کرد.
کنون ما بکوشیم و جبران کنیم
دگر دشمنان زارو پژمان کنیم
هوش مصنوعی: الان باید تلاش کنیم و جبران کنیم، تا دشمنان را شکست داده و متعجب کنیم.
بگفتند شاها همه کهتریم
ز فرمان و امرتو ما نگذریم
هوش مصنوعی: گفتند ای شاه، ما همگی از مقام تو پایین‌تر هستیم و هیچ‌گاه از فرمان و دستور تو سرپیچی نخواهیم کرد.
بفرمود لشکر شود چهار بخش
باطراف کشور بگردند پخش
هوش مصنوعی: فرمان داد تا لشکر به چهار قسمت تقسیم شود و در اطراف کشور بگردند و پراکنده شوند.
فرستاد نامه بهر کشوری
بهر نامداری و هر افسری
هوش مصنوعی: نامه‌ای به کشورهای مختلف و برای افراد معروف و فرماندهان فرستاد.
بگفتا منم داریوش بزرگ
به آبش خور آرم همه میش و گرگ
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که گوینده، که خود را داریوش بزرگ معرفی می‌کند، می‌گوید که به کمک آبشخور می‌تواند همه‌ی میش‌ها و گرگ‌ها را سیراب کند. او به نوعی قدرت و توانایی خود را در مدیریت و کنترل طبیعت و حیوانات نشان می‌دهد.
هرانکس که آید بدرگاه من
مرا شاه داند بهر انجمن
هوش مصنوعی: هرکسی که به درگاه من بیاید، او را به عنوان پادشاه می‌شناسم و در کنار خودم گرامی می‌دارم.
کنم مهربانی نیازارمش
بهر کار خود محترم دارمش
هوش مصنوعی: من با مهربانی رفتار می‌کنم و او را آزار نمی‌زنم، چون برای کار خودم به او احترام می‌گذارم.
اگر سر به پیچد ز فرمان من
برم آبرویش بهر انجمن
هوش مصنوعی: اگر کسی از دستورات من سرپیچی کند، آبرویش را برای دیگران می‌برم.
ز دریا به دریا سپاه منست
خداوند گیتی پناه منست
هوش مصنوعی: سپاه من از دریا به دریا گسترده است و خداوند، پناه و حمایت من در این جهان است.
مرا گنج بسیار و لشگر دلیر
حریفند هریک بصد نره شیر
هوش مصنوعی: من دارایی‌های فراوان و سپاهی شجاع دارم، که هر کدام مانند صد شیر نر قدرتمند هستند.
کنم اختری روشن اندر جهان
که روشن دل آید شهان و مهان
هوش مصنوعی: می‌خواهم ستاره‌ای در دنیا بسازم که برای پادشاهان و بزرگان روشنایی بخش باشد و دل‌های آنان را روشن کند.
در این ملک پهناور نامدار
همان نام نیکم شود یادگار
هوش مصنوعی: در این سرزمین وسیع، تنها نام نیک من خواهد بود که یادگاری از من باقی می‌ماند.
که خواهم پس از قرنهای دراز
بمردانگی یادم آرند باز
هوش مصنوعی: پس از سال‌ها و قرن‌های طولانی، من دوست دارم که مردم هنوز به یاد کارها و ویژگی‌های مردانگی من بیفتند.
فرستاد برهر سوئی لشکری
که آرام سازند هر کشوری
هوش مصنوعی: لشکری را به همه جا فرستاد تا در هر سرزمینی آرامش برقرار کنند.
در گنج شاهی همی باز کرد
سلاح دلیران همه ساز کرد
هوش مصنوعی: در گنج سلطنت، توانمندی‌های دلیران را به نمایش گذاشت و آن‌ها را سامان داد.
بهرجا خرابی بد آباد کرد
بسی کاخهائی که بنیاد کرد
هوش مصنوعی: در هر جا که ویرانی و خرابی به وجود آید، بسیاری از بناها و کاخ‌هایی که ساخته شده بودند، از بین می‌روند و ویران می‌شوند.
امیران او فاتح ازهر سفر
همی باز گشتند خود باظفر
هوش مصنوعی: امیران و فرماندهان پیروزمند از هر سفر به خانه بازگشتند و همراه با خود پیروزی و موفقیت آوردند.
یکی جشن شاهانه آراستند
سران سپه را همی خواستد
هوش مصنوعی: یک جشن بزرگ و باشکوه برگزار کردند و فرماندهان سپاه را دعوت کردند.
همه افسران را نوازش نمود
بعنوان و بر رتبشان برفزود
هوش مصنوعی: همه‌ی افسران را مورد محبت قرار داد و به مقام و رتبه‌شان افزوده شد.