گنجور

بخش ۲۲ - اردو کشی به جنوب مصر

وز آن پس بفرمود کامبوجیا
دلیران و سر کردگان را بپا
بسازید لشگر که فردا بگاه
سوی زنگیان راند باید سپاه
سپهدار لشکر پیامد بدر
بگفتا شهنشاه والا گهر
سپه حاضر جنک فرمان تراست
بفرمود صفها بسازید راست
شه آمد سپه را همه سان بدید
ابر زنگیان گفت لشکر کشید
همه زنگیان راه بستند تنگ
میان سخت بستند از بهر جنگ
در این جنگ ایران نشد کامیاب
ز کم آبی و گرمی آفتاب
سه سال اندرین کین و پیکار شد
شهنشاه بی لشگر و یار شد
نمودند لشکر همه بازگشت
چه نابود گشتند در پهن دشت
نیامد بایران از آن لشکرش
بد آمد ازین جنگها بر سرش
ز یک سوی گرما ز یک رو شکست
همه دولتش رفت یکسر ز دست
بردیای دروغی- گوماتای غاصب
سوی پارس شد عازم شهر خویش
که شاید بماند باَئین و کیش
بیامد همی تا سوی شهر شام
بگفتند روزت دگر گشت ، شام
ندانی که در جای تو بردیا
نشسته است برتخت کمبوجیا
بزد صیحه و مات شد زین خبر
که کشتم برادر نمانم اثر
مگر روح او باز آمد بدهر
که از تخت و تاجش رسیده است بهر
چه گوئید این حرف بیهوده چیست
ببینید این بیخرد را که کیست
سه سال است تا بردیا مرده است
همه رخت از این جهان برده است
چو معلوم شد آن مغ بی حیا
کمک کرده در کشتن بردیا
بجز شاه و او کس نبودش خبر
که شد بردیا زین جهان رهسپر
چو شه رفت در مصر و شد چند سال
مغ بدنهاد آمدش کج، خیال
بخود گفت جز من کس آگاه نیست
براین راز آگاه جز شاه نیست
که شه کشته آن بردیای جوان
نمانده از او هیچ نام و نشان
چه بهتر کازین راز پنهان شاه
بدست آوردم کشور و تخت و گاه
برادر یکی دارم از روزگار
خردمند و دانا و والاتبار
که در چهره چون بردیا باشد او
بدان برز و بالا و آن رنگ ورو
بگویم بمردم که این بردیاست
همی پور شاهست و خود پادشاهست
سفر بوده امروز باز آمده است
همی تخت را بر فراز آمده است
بدین فکر، دستان و نیرنگ زد
مغی تکیه بر تخت و اورنگ زد
همه شاد گشتند از این خبر
که چون بردیا بود نیکو سیر
لباس شهنشاه در بر نمود
سر و افسر خویش زیور نمود
گمانشان که خود بردیا آمده است
بسر و افسر خسروانی زده است
بشاهی بر او خواندند آفرین
گرفتند دور ورا چون نگین
همه سر بفرمان نهادند پیش
نبدشان دریغ از سرو جان خویش
چهار وسه مه پارس را شاه بود
که چون بردیا بر سر گاه بود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وز آن پس بفرمود کامبوجیا
دلیران و سر کردگان را بپا
هوش مصنوعی: پس از آن، کامبوجیا به دلیران و سرداران خود فرمان داد که آماده شوند و بپا خیزند.
بسازید لشگر که فردا بگاه
سوی زنگیان راند باید سپاه
هوش مصنوعی: لشکری آماده کنید، زیرا فردا صبح باید به سمت زنگیان حرکت کنیم.
سپهدار لشکر پیامد بدر
بگفتا شهنشاه والا گهر
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه پس از پیروزی در جنگ بدر به شاه بزرگ و با ارزش گفت:
سپه حاضر جنک فرمان تراست
بفرمود صفها بسازید راست
هوش مصنوعی: ارتش آماده نبرد است و فرمان توست. دستور بده تا صف‌ها به درستی و منظم ساخته شوند.
شه آمد سپه را همه سان بدید
ابر زنگیان گفت لشکر کشید
هوش مصنوعی: شاه به سپاه نگریست و دید که ابری است از زنگیان، و گفت که لشکر آماده نبرد شده است.
همه زنگیان راه بستند تنگ
میان سخت بستند از بهر جنگ
هوش مصنوعی: همه سیاه‌انگاران راه را تنگ کردند و به شدت برای جنگ آمادگی گرفته‌اند.
در این جنگ ایران نشد کامیاب
ز کم آبی و گرمی آفتاب
هوش مصنوعی: در این جنگ، ایران به دلیل کمبود آب و گرمای آفتاب نتوانست موفقیتی به دست آورد.
سه سال اندرین کین و پیکار شد
شهنشاه بی لشگر و یار شد
هوش مصنوعی: سه سال در این مبارزه و نزاع گذشت و شاه بی‌نیاز از لشکر و یار شد.
نمودند لشکر همه بازگشت
چه نابود گشتند در پهن دشت
هوش مصنوعی: لشکر همه به عقب برگشتند و در دشت وسیع نابود شدند.
نیامد بایران از آن لشکرش
بد آمد ازین جنگها بر سرش
هوش مصنوعی: آن لشکر به ایران نیامد و از این جنگ‌ها بر سر او بد آمد.
ز یک سوی گرما ز یک رو شکست
همه دولتش رفت یکسر ز دست
هوش مصنوعی: از یک طرف گرما و از طرف دیگر شکستگی باعث شد که تمام ثروت و قدرت او به یکباره از دست برود.
بردیای دروغی- گوماتای غاصب
سوی پارس شد عازم شهر خویش
هوش مصنوعی: بردیای دروغین، به همراه گوماتا که به ناحق و به زور به قدرت رسیده بود، به سمت سرزمین پارس حرکت کرد تا به شهر خود بازگردد.
که شاید بماند باَئین و کیش
بیامد همی تا سوی شهر شام
هوش مصنوعی: شاید برای این آمده که با آیین و مذهب خود، به سمت شهر شام برود.
بگفتند روزت دگر گشت ، شام
ندانی که در جای تو بردیا
هوش مصنوعی: گفتند روز تو تغییر کرده است، اما نمی‌دانی که در مقام تو، کسی دیگر آمده است.
نشسته است برتخت کمبوجیا
بزد صیحه و مات شد زین خبر
هوش مصنوعی: بر روی تخت کمبوجیه نشسته بود و ناگهان از شدت خبر، فریاد زد و مبهوت شد.
که کشتم برادر نمانم اثر
مگر روح او باز آمد بدهر
هوش مصنوعی: حتی اگر برادرم را کشته‌ام، اثری از این کار بر جای نخواهد ماند مگر آنکه روح او دوباره به دنیا برگردد.
که از تخت و تاجش رسیده است بهر
چه گوئید این حرف بیهوده چیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی به مقام و قدرتی رسیده، اما باید توجه کند که صحبت‌های بی‌معنا و بی‌محتوا چه فایده‌ای دارد. در واقع، این سخن نشان‌دهنده این است که صحبت‌های غیرمفید نمی‌تواند کمکی به او بکند.
ببینید این بیخرد را که کیست
سه سال است تا بردیا مرده است
هوش مصنوعی: ببینید این شخص نادان را که چه کسی است؛ او سه سال است که از زمان مرگ بردیا می‌گذرد و هنوز متوجه نشده است.
همه رخت از این جهان برده است
چو معلوم شد آن مغ بی حیا
هوش مصنوعی: همه چیز از این دنیا رفته و گذشته است، وقتی که روشن شد آن شخص بی‌ملاحظه کیست.
کمک کرده در کشتن بردیا
بجز شاه و او کس نبودش خبر
هوش مصنوعی: فقط شاه و بردیا در کشتن بردیا دخالت داشتند و هیچ کس دیگری از این موضوع خبری نداشت.
که شد بردیا زین جهان رهسپر
چو شه رفت در مصر و شد چند سال
هوش مصنوعی: بردیا به عنوان یک رهسپر از این دنیا رفت، زمانی که شاه به مصر سفر کرد و چندین سال در آنجا باقی ماند.
مغ بدنهاد آمدش کج، خیال
بخود گفت جز من کس آگاه نیست
هوش مصنوعی: مغ بدنهاد با شکل و شمایل عجیب و غریبش وارد شد و به خود گفت که هیچ‌کس جز من از این وضعیت خبر ندارد.
براین راز آگاه جز شاه نیست
که شه کشته آن بردیای جوان
هوش مصنوعی: تنها شاه است که از این راز آگاه است، چرا که او کسی است که جوانی به نام بردیا را به قتل رسانده است.
نمانده از او هیچ نام و نشان
چه بهتر کازین راز پنهان شاه
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از او باقی نمانده است، چه خوب که این راز پنهان است.
بدست آوردم کشور و تخت و گاه
برادر یکی دارم از روزگار
هوش مصنوعی: من به دست آورده‌ام کشور و سلطنت و مقام، اما برادری دارم که از روزگار به من داده شده است.
خردمند و دانا و والاتبار
که در چهره چون بردیا باشد او
هوش مصنوعی: فردی که عاقل و دانا و با اعتبار است، باید چهره‌ای شبیه به بردیا داشته باشد.
بدان برز و بالا و آن رنگ ورو
بگویم بمردم که این بردیاست
هوش مصنوعی: بدان که در بلندی و روشنی‌هایی که هست، به من بگوید که این دنیا چه چیزی را به من هدیه می‌دهد.
همی پور شاهست و خود پادشاهست
سفر بوده امروز باز آمده است
هوش مصنوعی: این شخص همواره به خدمت شاه می‌پردازد و خود نیز مقام سلطنت دارد. او امروز از سفری برگشته است.
همی تخت را بر فراز آمده است
بدین فکر، دستان و نیرنگ زد
هوش مصنوعی: تخت و جایگاه سلطنتی به خاطر نقشه‌های پیچیده و مکرهایی که به کار رفته، به دست آمده است.
مغی تکیه بر تخت و اورنگ زد
همه شاد گشتند از این خبر
هوش مصنوعی: مغی به تخت و مقام نشسته و خبر این موفقیت باعث خوشحالی همه مردم شد.
که چون بردیا بود نیکو سیر
لباس شهنشاه در بر نمود
هوش مصنوعی: زمانی که بردیا در حالت خوبی بود، لباس پادشاهی را به تن کرد.
سر و افسر خویش زیور نمود
گمانشان که خود بردیا آمده است
هوش مصنوعی: او با ظاهر و زیبایی‌اش خود را زینت کرده و دیگران را وادار کرده که فکر کنند او همان بردیا است.
بسر و افسر خسروانی زده است
بشاهی بر او خواندند آفرین
هوش مصنوعی: به او تاج و تختی شایسته پادشاهی داده‌اند و بر او حدیث بزرگی و ستایش خوانده‌اند.
گرفتند دور ورا چون نگین
همه سر بفرمان نهادند پیش
هوش مصنوعی: همه دور او را جمع کردند و مثل نگینی در دست، سرها را به نشانه اطاعت و احترام به او خم کردند.
نبدشان دریغ از سرو جان خویش
چهار وسه مه پارس را شاه بود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این افراد از از دست دادن جان خود نگران نیستند و همچنین در برابر زیبایی و عظمت پارس، اهمیت و ارزشی قائل نیستند.
که چون بردیا بر سر گاه بود
هوش مصنوعی: وقتی بردیا بر تخت سلطنت نشسته بود،