شمارهٔ ۲ - حشرات الارض بهارستان
هنگام بهار آمد هان ای حشرات الارض
از لانه برون آیید افزوده به طول و عرض
سازید ز یکدیگر نیش و دم و دندان قرض
و آزار خلایق را دانید همیدون فرض
وقت است که هر موری سیمرغ نشان گردد
وز باد بهاری مست چون باده کشان گردد
وقت است که بندد زین دجال به جساسه
کژدم به کشیک آید در خانه ی چلپاسه
مسکین کشفان را سر بیرون شود از کاسه
زنبور نر و ماده چون جعفر و عباسه
باشند به صحرا یا گردند به خلوت جفت
بازند به یکدیگر عشقی که نشاید گفت
کن نوک سنان را تیز ای عقرب جراره
زهر از بن دندان ریز ای افعی خونخواره
از باد صبا بگریز ای پشه بیچاره
وز گربه همی پرهیز ای موش ستمکاره
ای خرمگس عیار بر گو به ملخ لبیک
هان ای شپش خونخوار کن همنفسی با کیک
ای رشک بزن خیمه در زیر سبیل و ریش
در طره کدبانو زیر بغل درویش
هان ای کنه ی لاغر بین چشم به راه خویش
موی سگ و بال مرغ کرک بز و پشم میش
ای کارتنه بر تن تاری دو چو جولاهه
وز طاق به گنبد کش صد پرده ز بیراهه
هان ای عجل بیمار بگریز ز بوی مِشک
کز بهر زکام تو خر خانه پر است از پِشک
در ریش امام شهر سجاده فکن ای رشک
ای مار بیا در بام تا صید کنی گنجشگ
ای شب پره جولان زن ای سرسره غوغاکن
ای خرچسنه بنشین هنگامه تماشا کن
ای عمه رتیلا خیز با چستی و چالاکی
کن پنجه خود را تیز چون قیچی دلاکی
در زیر نمد تا چند ای جوجه خرخاکی
ور می پلکی با خویش چون مردم تریاکی
گر نه صدفی باری همجنس خراطین شو
ور نه ملکی آخر در جرگ شیاطین شو
ای جانور شش پا شادی که رئیسی تو
فرمان ده امت را خود نفس نفیسی تو
با میر ندیمی تو با خواجه انیسی تو
منشورنگاری تو توقیع نویسی تو
زین روی خلایق را خون میمکی از شریان
لخت جگر درویش شد ز آتش تو بریان
در مسند دستوری صدرالوزرائی تو
هنگام سلحشوری شیخ الامرائی تو
در ژاپن و منچوری مجدالسفرائی تو
در فضل به مشهوری تاج الشعرائی تو
هستی همه چیز اما در دیده من هیچی
چون طره مهرویان چین و شکن و پیچی
ای آنکه بزعم خویش تو دلبر و طنازی
با بلبل و با طوطی همراز و هم آوازی
بی آلت طیاره در چرخ به پروازی
بالله نه تو طاوسی والله نه تو شهبازی
زودا که از آن بالا وارونه فرود افتی
بیدار شود زاهد هشیار شود مفتی
ای جانوران آفاق پر همهمه می بینم
وز شور شما گیتی در زمزمه می بینم
در هر گذریتان گِرد همچون رمه می بینم
وز نیش شما خسته جان همه می بینم
خانه ز شما دربست قلعه ز شما ششدانگ
اندوخته در صندوق سرمایه نهان در بانگ
تا چند همی تازد اندر طلب توشه
خرچنگ به فواره قورباغه به تنبوشه
رشمیز به تیر سقف سِن در شکم خوشه
موشان ز پی دزدی زان گوشه بدین گوشه
این آب نخواهد بود پیوسته روان در جو
این سرو نخواهد ماند همواره جوان در کو
تا از نفس دی مه بر روی زمین یخ بود
سوراخ شما تاریک چون وادی دوزخ بود
ارواح شما حیران در عالم برزخ بود
از جان شما تا تن هفتاد و دو فرسخ بود
امروز تفضل کرد آن مالک یوم الدین
شد قالبتان زنده از نفخه فروردین
دیروز کجا بودید امروز کجا هستید
از کام که دلشادید از جام که سرمستید
بر بام که دستک زن در دام که پابستید
هر چند بزعم خود عیار و زبردستید
همواره شما را زور در پنجه و ساعد نیست
بالله دو سه روزی بیش اقبال، مساعد نیست
فرداست که بگریزید در اِستِ خر و اَستَر
وز باد خزان گردید همچون تل خاکستر
چسبد عَلَق اندر آب بر خایه بیدَستَر
واندر شرج پیلان پشه فکند بستر
آن مورچه پر دار از طاق و طرنب افتد
بالنده ز بالیدن جنبنده ز جنب افتد
دیشب ننه مولودی با مادر معصومه
گفتا که در این ویران هنگام سحر بومه
از بس که مرضها را افزون شده جرثومه
میگفت و دعا میکرد بر امت مرحومه
کای دافع هر مکروه کن چاره این میکرب
کو دیده نخواهد شد بی آلت میکرسکوب
شمارهٔ ۱ - چهارده بند ادیب الممالک در مراثی اهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین: باد خزان وزید ببستان مصطفیشمارهٔ ۳: ای نگین جم و تاج کی و اورنگ قباد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هنگام بهار آمد هان ای حشرات الارض
از لانه برون آیید افزوده به طول و عرض
هوش مصنوعی: در فصل بهار، ای حشرات زمین، از لانههای خود بیرون بیایید و از فضایی که به شما افزوده شده، بهرهمند شوید.
سازید ز یکدیگر نیش و دم و دندان قرض
و آزار خلایق را دانید همیدون فرض
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که انسانها با رفتارهای ناپسند خود مثل حسادت و آزار به یکدیگر آسیب میرسانند و این وضعیت برای آنها به یک واقعیت عادی تبدیل شده است. در واقع، این رفتارها طبیعی شده و به نوعی به عنوان یک وظیفه یا شرط زندگی در جامعه در نظر گرفته میشود.
وقت است که هر موری سیمرغ نشان گردد
وز باد بهاری مست چون باده کشان گردد
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که هر مورچهای به زیبایی سیمرغ تبدیل میشود و از وزش نسیم بهاری مانند کسی که باده مینوشد، سرمست و خوشحال میشود.
وقت است که بندد زین دجال به جساسه
کژدم به کشیک آید در خانه ی چلپاسه
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که این شیطان نیرنگ باز به دام بیفتد، مثل اینکه عقرب در کمین نشسته تا به خانهی یک موجود بیخبر حمله کند.
مسکین کشفان را سر بیرون شود از کاسه
زنبور نر و ماده چون جعفر و عباسه
هوش مصنوعی: افراد نادان و سادهدل به قدری در تلاشاند که زبانشان به سختی از مشکلات و چالشهای زندگی بیرون میآید، مانند زنبورهای نر و ماده که به کار و تلاش مشغولند، مشابه شخصیتهای جعفر و عباس که در تاریخ شناخته شدهاند.
باشند به صحرا یا گردند به خلوت جفت
بازند به یکدیگر عشقی که نشاید گفت
هوش مصنوعی: پرندگان میتوانند در دشتها زندگی کنند یا در تنهایی به سر ببرند، اما در هر حال، عشقی میانشان وجود دارد که نمیتوان به راحتی آن را بیان کرد.
کن نوک سنان را تیز ای عقرب جراره
زهر از بن دندان ریز ای افعی خونخواره
هوش مصنوعی: ای عقرب، نوک سوزنهایت را تیز کن، زهر خود را از دندانهایت بریز. ای افعی، که به خون عشق میچشی، آماده باش!
از باد صبا بگریز ای پشه بیچاره
وز گربه همی پرهیز ای موش ستمکاره
هوش مصنوعی: ای پشه بیچاره، از باد صبا دوری کن و از گربه هم بپرهیز، ای موش بیپناه که همیشه در خطر هستی.
ای خرمگس عیار بر گو به ملخ لبیک
هان ای شپش خونخوار کن همنفسی با کیک
هوش مصنوعی: ای خرمگس دلاور، به ملخ بگو که به راه او میروم. ای شپش خونخوار، با کیک همنشینی کن.
ای رشک بزن خیمه در زیر سبیل و ریش
در طره کدبانو زیر بغل درویش
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت زنانه اشاره دارد و میگوید که ای زیبایی، خیمهنشین باش در زیر سبیل و ریش و در میان موهای زیبا، در حالی که در آغوش درویشی قرار داری. به نوعی بر اهمیت زیبایی و جذابیت زنان تأکید میکند و استعارهای از زندگی ساده و عرفانی را در کنار زیبایی ارائه میدهد.
هان ای کنه ی لاغر بین چشم به راه خویش
موی سگ و بال مرغ کرک بز و پشم میش
هوش مصنوعی: ای موجود لاغر که به دقت به انتظار نشستهای، همواره موهای سگ و پرهای پرندهای نرم و پشم گوسفند در ذهن توست.
ای کارتنه بر تن تاری دو چو جولاهه
وز طاق به گنبد کش صد پرده ز بیراهه
هوش مصنوعی: ای کار تو مانند تَن یک پارچه است که دوخت آن مانند کاری است که یک بافنده انجام میدهد. از زیر طاق به سوی گنبد، پردههای زیادی را که به سمت بیراهه رفتهاند، برافراز.
هان ای عجل بیمار بگریز ز بوی مِشک
کز بهر زکام تو خر خانه پر است از پِشک
هوش مصنوعی: ای زمان مرگ، دور شو از بوی خوش مشک، زیرا برای درمان سرماخوردگیات، خانه پر از پشک است.
در ریش امام شهر سجاده فکن ای رشک
ای مار بیا در بام تا صید کنی گنجشگ
هوش مصنوعی: در جلوی امام شهر سجاده بگستر و ای حسود، بیا به پشت بام تا بتوانی گنجشک بگیری.
ای شب پره جولان زن ای سرسره غوغاکن
ای خرچسنه بنشین هنگامه تماشا کن
هوش مصنوعی: ای شبپره، به پرواز درآی و بر ویرانها رژه برو. ای سرسره، غوغا به پا کن و ای خرچسنه، نشسته به تماشا، لحظات را نظاره کن.
ای عمه رتیلا خیز با چستی و چالاکی
کن پنجه خود را تیز چون قیچی دلاکی
هوش مصنوعی: ای عمه رتیلا، با انرژی و هوشیاری برخیز و پنجههای خود را به مانند قیچیهای دلاکی تیز کن.
در زیر نمد تا چند ای جوجه خرخاکی
ور می پلکی با خویش چون مردم تریاکی
هوش مصنوعی: تا کی زیر نمد، یعنی در زیر پناهی، پنهان بمانی و فقط به خودت بپردازی؟ مثل آدمی که تحت تاثیر مواد مخدر است، نمیتوانی به دنیای واقعی و روابط اجتماعی خود توجه کنی. باید از این حالت بیرون بیایی و به زندگی اجتماعی و ارتباط با مردم فکر کنی.
گر نه صدفی باری همجنس خراطین شو
ور نه ملکی آخر در جرگ شیاطین شو
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی مانند صدفی گرانبها شوی، پس دست کم مثل چوبتراشها نشو. و اگر این کار را نکردی، پس در نهایت در جمع شیاطین قرار خواهی گرفت.
ای جانور شش پا شادی که رئیسی تو
فرمان ده امت را خود نفس نفیسی تو
هوش مصنوعی: ای موجود شش پای خوشحال، تو که رهبری و فرماندهی میکنی، خود نفس تو ارزشی بالاست.
با میر ندیمی تو با خواجه انیسی تو
منشورنگاری تو توقیع نویسی تو
هوش مصنوعی: با مردان بزرگ و محترم آشنا هستی و با دوستان نازکدل و با سلیقه، تو در نوشتن و مکاتبه کردن استاد هستی.
زین روی خلایق را خون میمکی از شریان
لخت جگر درویش شد ز آتش تو بریان
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر تو، مردم به شدت تحت فشار و عذاب هستند؛ مانند این که خون جگر درویش از آتش تو به جوش آمده و او را میسوزاند.
در مسند دستوری صدرالوزرائی تو
هنگام سلحشوری شیخ الامرائی تو
هوش مصنوعی: در جایگاه بالای ریاست و مدیریت، تو در زمان نیروی جوانی و فعالیت، مقام والای رهبری را داری.
در ژاپن و منچوری مجدالسفرائی تو
در فضل به مشهوری تاج الشعرائی تو
هوش مصنوعی: در ژاپن و منچوری، شما به خاطر فضل و دانش خود در میان مردم مشهور هستید و مانند تاجی بر سر شعرای بزرگ قرار دارید.
هستی همه چیز اما در دیده من هیچی
چون طره مهرویان چین و شکن و پیچی
هوش مصنوعی: وجود تمامی چیزها در نظر من ناپدید است، مانند طرهی زیبای دختران که با چین و شکن و پیچهایش نمایان میشود.
ای آنکه بزعم خویش تو دلبر و طنازی
با بلبل و با طوطی همراز و هم آوازی
هوش مصنوعی: ای کسی که به نظر خودت محبوب و دلربا هستی و با بلبل و طوطی همنوایی و همصحبتی میکنی.
بی آلت طیاره در چرخ به پروازی
بالله نه تو طاوسی والله نه تو شهبازی
هوش مصنوعی: بدون بال و پر در آسمان پرواز کن، نه تو مانند طاووس زیبا هستی و نه همچون شاهین قوي.
زودا که از آن بالا وارونه فرود افتی
بیدار شود زاهد هشیار شود مفتی
هوش مصنوعی: ای کاش که از آن مقام بالا به پایین بیفتی، تا زاهد متزلزل و مفتی بیدار شود.
ای جانوران آفاق پر همهمه می بینم
وز شور شما گیتی در زمزمه می بینم
هوش مصنوعی: ای مخلوقات عالم، من در شلوغی شما را مشاهده میکنم و از هیجان و نشاط شماست که کل جهان را در حال سر و صدا میبینم.
در هر گذریتان گِرد همچون رمه می بینم
وز نیش شما خسته جان همه می بینم
هوش مصنوعی: در هر جایی که میروم، افرادی را میبینم که مانند گوسفند به دور هم جمع شدهاند و از زخمهای شما، همه خسته و ناتوان هستند.
خانه ز شما دربست قلعه ز شما ششدانگ
اندوخته در صندوق سرمایه نهان در بانگ
هوش مصنوعی: خانهای از آنِ شماست که بهطور کامل در دست دارید و قلعهای که متعلق به شماست، بهطور کامل و محفوظ در صندوقی از سرمایههایی پنهان نگهداری شده است.
تا چند همی تازد اندر طلب توشه
خرچنگ به فواره قورباغه به تنبوشه
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید در جستجوی تو تلاش کنم؟ مانند خرچنگی که در تلاش برای یافتن غذاست و قورباغهای که با سر و صدا در حال جنب و جوش است.
رشمیز به تیر سقف سِن در شکم خوشه
موشان ز پی دزدی زان گوشه بدین گوشه
هوش مصنوعی: در یک درخت، خوشهای از موشها وجود دارد که به دنبال دزدی از آن هستند. موشها در زیر سقف پنهان شدهاند و از گوشهای به گوشهی دیگر میروند.
این آب نخواهد بود پیوسته روان در جو
این سرو نخواهد ماند همواره جوان در کو
هوش مصنوعی: این آب همیشه در حال جریان نخواهد بود و این سرو نیز هرگز جوان نخواهد ماند.
تا از نفس دی مه بر روی زمین یخ بود
سوراخ شما تاریک چون وادی دوزخ بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه دی در حال وزیدن بود و زمین یخ زده بود، چهره شما مانند تاریکی و وحشت یک دوزخ به نظر میرسید.
ارواح شما حیران در عالم برزخ بود
از جان شما تا تن هفتاد و دو فرسخ بود
هوش مصنوعی: ارواح شما در دنیای برزخ سردرگم و آشفته بودند، چرا که فاصلهای که میان جان شما و بدن شما وجود داشت به اندازه هفتاد و دو فرسخ بود.
امروز تفضل کرد آن مالک یوم الدین
شد قالبتان زنده از نفخه فروردین
هوش مصنوعی: امروز بزرگی و رحمت خداوند شامل حال ما شده است و مانند نسیمی که در بهار زندگی را تازه میکند، ما نیز دوباره زنده شدهایم.
دیروز کجا بودید امروز کجا هستید
از کام که دلشادید از جام که سرمستید
هوش مصنوعی: دیروز کجا بودید و امروز کجا هستید؟ از چه چیزی خوشحالید و از چه چیزی سرمستید؟
بر بام که دستک زن در دام که پابستید
هر چند بزعم خود عیار و زبردستید
هوش مصنوعی: در بالای ساختمان، کسی که در دام گرفتار شده است، هرچقدر هم که فکر کند حرفهای و ماهر است، در واقع در وضعیت بدی قرار دارد.
همواره شما را زور در پنجه و ساعد نیست
بالله دو سه روزی بیش اقبال، مساعد نیست
هوش مصنوعی: همیشه نمیتوان به قدرت و زور تکیه کرد، زیرا گاهی اقبال و خوششانسی برای مدت کوتاهی در کنار ما است و بعد از آن ممکن است نتوانیم از آن بهرهمند شویم.
فرداست که بگریزید در اِستِ خر و اَستَر
وز باد خزان گردید همچون تل خاکستر
هوش مصنوعی: فردا زمانی است که باید از باران و سرما به درون پناه ببریم، مثل وقتی که درختان به خاطر باد پاییزی ریزش میکنند و به تلی از خاکستر میمانند.
چسبد عَلَق اندر آب بر خایه بیدَستَر
واندر شرج پیلان پشه فکند بستر
هوش مصنوعی: علفی که در آب میچسبد، قویتر از خایهای است که روی بید است و در کنار عرشهی فیل، پشه دیگری را میپراکند.
آن مورچه پر دار از طاق و طرنب افتد
بالنده ز بالیدن جنبنده ز جنب افتد
هوش مصنوعی: مورچهای که پر از تزیینات و زیبایی است، به خاطر قدرت و حرکتش از جایی به جایی میافتد. او به خاطر نشاط و جنب و جوش خود، در حال پرواز و پیشرفت است.
دیشب ننه مولودی با مادر معصومه
گفتا که در این ویران هنگام سحر بومه
هوش مصنوعی: دیروز مادر مولودی با مادر معصومه صحبت کرد و گفت که در این ویرانه، هنگام سحر، صدای بوم بلندی به گوش میرسد.
از بس که مرضها را افزون شده جرثومه
میگفت و دعا میکرد بر امت مرحومه
هوش مصنوعی: به خاطر افزایش بیماریها، او از چرک و آلودگیها سخن میگفت و برای گروهی که به رحمت خدا رفته بودند دعا میکرد.
کای دافع هر مکروه کن چاره این میکرب
کو دیده نخواهد شد بی آلت میکرسکوب
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که هرگونه بدی را دور میکنی، راهحلی برای این میکربی که چشمها نمیتوانند آن را ببینند بیاب.