گنجور

شمارهٔ ۸ - بمناسبت تاجگذاری ۱۳۳۲

ای تاج خدایگان اعظم
دیهیم قباد و افسر جم
زیب سر کسری و فریدون
پیرایه تارک همایون
کاوس پی تو درکه و دشت
با برق و سحاب هم سفر گشت
سیروس پی تو ساخته رزم
با پادشهان چین و خوارزم
در راه تو گشته تیر رستم
در چشم سپند یار مدغم
وز شوق تو برکشیده شاپور
کتف عربان بزخم ساطور
بهرام بعشق تخت ایران
بر بود ترا ز چنگ شیران
وندر طلبت بدشنه تیز
شیرویه درید ناف پرویز
محمود سبکتکین به تاراج
در هند پی تو رفت ای تاج
وز تیشه غازیان اسلام
بشکست به سومنات اصنام
اندر طلب تو شاه سلجوق
در روم و ختا فراشت منجوق
وز آل زیاد و آل بویه
دشمن بغفان و سوگ و مویه
نادر ز پی تو تاخت در هند
ز آمویه فشاند گرد تا سند
تا بر سر جمشید بودی
چون کعبه در امید بودی
سودند شهان چین و خلخ
پیش تو بخاک آستان رخ
از بحر سیاه تا شط نیل
شد سجده گه تو میل در میل
جیش تو بروم فوج در فوج
چون بحر مدیترانه در موج
از ساحل رودخانه کر
خرگه زده تا بغار بسفر
افراشته موکبت مرادق
بر چرخ برین ز کوه طارق
افریقیه بر تو باج می داد
قسطنطینت خراج می داد
وز نور و فروغت اندر ایوان
شرمنده شد آفتاب و کیوان
ای شمس قلاده ثریا
تقدیم رهت و شاح جوزا
امروز هلال تاج داری است
بل غره شهر شهریاری است
تو ماهی و فرق شاه چرخت
مرغ ظفری و نسر فرخت
چندی ز نظر نهفته بودی
در ستر محاق خفته بودی
در آرزوی تو هر دقیقه
چون سال گذشته فی الحقیقة
ای بس مه و سال و هفته و روز
بودیم ز حسرت تو در سوز
با خفاشان به پرده شب
چون جغد سرود نوحه بر لب
حیرت زده چون کواکب خمس
جویای فتوح مطلع الشمس
اورنگ شهی بخویش می گفت
با مقدم شاه کی شوم جفت
ایوان گفتی بخویش تا کی
دورم ز قدوم وارث کی
چشم تو ز شوق تارک شاه
نغنود و همیشه بود در راه
جزعت ز جزع گهر نشان بود
رویت بسهیل و کهکشان بود
بی ناموسان بی حقیقت
جادومنشان کژ طریقت
ایام محاق ماه ما را
هم عزلت پادشاه ما را
دانسته بوقت خود مساعد
افراشته یال و کتف و ساعد
در تاریکی ز هر کرانه
یک تیر زده بصد نشانه
همسایه ز بام و دشمن از در
گشتند درون خانه اندر
بیگانه و خویش بهر غارت
کردند هجوم در عمارت
چون شاه به تخت زر برآمد
از شام سیه سحر برآمد
خورشید دمید و سایه بگریخت
وز معجزه بند سحر بگسیخت
الحمد که حاسد بداندیش
شد کشته بزخم ناوک خویش
صد شکر که حسرتش به دل ماند
بارش بخر و خرش به گل ماند
آن ابر سیاه منقشع شد
وان دود غلیظ مرتفع شد
می از خم و گل ز شاخ سر زد
خورشید درون کاخ سر زد
شاه آمد و برگرفت پرده
زین تازه عروس هفت کرده
بیمار نوان درون بستر
چون دید طبیب مهرگستر
اندر قدمش فتاد و زارید
خون از مژگان بدیده بارید
از دیده فشاند گریه شوق
برداشت اجل ز گردنش طوق
از صبح امید تافت پرتو
در کاخ سعادت شه نو
ای تاج کیان براه باریک
در شام سیاه و روز تاریک
گر نایب سلطنت نمیبود
زین خاک شدی بر آسمان دود
از خلق نهفته نیست مانا
کاین صاحب کاردان دانا
از راه وفا و حق پرستی
پرداخت بکار شه دو دستی
دستی و بزمام ملک می داشت
با دست دگر علم برافراشت
دست چپ و راست بود شه را
حافظ شده مسند و کله را
عدلش خوانده است قرة العین
عقلش گفته ست ذوالیمینین
یمن است و یسار در کنارش
چون کار یمین کند یارش
ای افسر کیقباد و دارا
نور شرف از تو آشکارا
امروز بفرق این شهنشاه
پرتو فکنی بگنبد و ماه
پیش گهرت ز خاک افلاک
ذات الکرسی فتاده بر خاک
افکنده سنان سماک رامح
شمشیر نهاده سعد ذابح
جبهه بره تو جبهه ساید
اکلیل به پیشبازت آید
غفره بر تو نهاده مغفر
نثره کندت نثار گوهر
تو افسر پادشاه شرقی
خورشید ملوک را بفرقی
تاج سر تاج ملک و دینی
دیهیم خدیو راستینی
آن دره تاج تاجداران
غرق دل و دستش ابر و باران
احمد شه نام جوی دیندار
هفتم شه خاندان قاجار
شاهی که بصیر و قدردان است
عارف بمقام بخردان است
احمد شاه از حساب ابجد
پنجاه و نه است بعد سیصد
وین نام ز روی کنج کاوی
گردید بقدردان مساوی
ای مجلس پایدار ملی
ای طور مقدس تجلی
ای کعبه عدل و روضه فخر
ای سجده گه ملوک اسطخر
در جوی تو آب عدل جاری
وین هفت سفینه ات جواری
تو باغی و شهریار سروت
تو سروی و پادشاه تذروت
تو چرخی و قهر تو مجره
مبعوثانت چو ماه و زهره
تابان چو نجوم در بروجند
دائم بصعود و در عروجند
تو ثانی قبة الزمانی
ایوان سعادت و امانی
در بارگهت خدیو آفاق
با رأفت و داد بسته میثاق
سوگند بدین و داد خورده
وز حلف فصول یاد کرده
ای دار سلام و دین اسلام
ای قبله خاص و کعبه عام
قانون تو احسن الفواعد
اقبال بساعدت مساعد
شه در تو نهاده از وفا گام
خورشید بقصرت آمد از بام
ما مشرقیان ملک پرستیم
در دامن شه فکنده دستیم
خاک ره شاه دادخواهیم
فرمان برو حق گذار شاهیم
جمشید پرست و کی نوازیم
ضحاک کش و ستم گدازیم
این گفت ز اهل خاورستان
فاش است به مسجد و دبستان
زنبور عسل بشاه نازد
مور از شه خویش سرفرازد
تا راست شبی که مه ندارد
خوار است کسی که شه ندارد
صد شکر که ما بنیروی بخت
داریم شهی ستوده بر تخت
ای افسر داد پیشدادی
پیرایه فرق کیقبادی
امروز شدی بتارک ماه
یعنی به سر مبارک شاه
گشتند تو را درون مشکو
شاهان زمانه تهنیت گو
بنشانده ادیب اندرین جشن
در گلشن طبع گلبنی گشن
بسروده برای سال تاریخ
بیتی روشن چو ماه و مریخ
و آن بیت لطیف نغز این است
در پوست مبین که مغز این است
نازد بلوای مهر و کیوان
«تاج ملک الملوک ایران »

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تاج خدایگان اعظم
دیهیم قباد و افسر جم
هوش مصنوعی: ای تاج و زینت بزرگترین پادشاهان، تو همانند دیهیم قباد و افسر جمشید هستی.
زیب سر کسری و فریدون
پیرایه تارک همایون
هوش مصنوعی: زیب و شکوه تاج کسری و فریدون بر سر پادشاهان می‌درخشد.
کاوس پی تو درکه و دشت
با برق و سحاب هم سفر گشت
هوش مصنوعی: کاوس برای جستجوی تو به دشت و دره‌ها رفت و همراه با آسمان ابری و رعد و برق شد.
سیروس پی تو ساخته رزم
با پادشهان چین و خوارزم
هوش مصنوعی: سیروس به خاطر تو به جنگ با پادشاهان چین و خوارزم رفته است.
در راه تو گشته تیر رستم
در چشم سپند یار مدغم
هوش مصنوعی: در مسیر تو، تیر رستم در چشم یار سپید پنهان شده است.
وز شوق تو برکشیده شاپور
کتف عربان بزخم ساطور
هوش مصنوعی: از شوق تو، شاپور کتف عرب‌ها را با ضربه‌های ساطور بریده است.
بهرام بعشق تخت ایران
بر بود ترا ز چنگ شیران
هوش مصنوعی: بهرام به خاطر عشق به تخت پادشاهی ایران، از چنگال شیران فرار کرده است.
وندر طلبت بدشنه تیز
شیرویه درید ناف پرویز
هوش مصنوعی: در جستجوی تو، تیز و شجاع مانند شیر، تیرگی‌ها و دشواری‌ها را کنار می‌زنم.
محمود سبکتکین به تاراج
در هند پی تو رفت ای تاج
هوش مصنوعی: محمود سبکتکین به سمت هند رفت تا آنجا را تسخیر کند، ای تاج!
وز تیشه غازیان اسلام
بشکست به سومنات اصنام
هوش مصنوعی: تیشه‌های مدافعان اسلام به بت‌های سومنات ضربه زد و آن‌ها را شکست.
اندر طلب تو شاه سلجوق
در روم و ختا فراشت منجوق
هوش مصنوعی: شاه سلجوق در جستجوی تو، در سرزمین‌های روم و ختا، به دنبال نشانه‌ای از تو می‌گردد.
وز آل زیاد و آل بویه
دشمن بغفان و سوگ و مویه
هوش مصنوعی: خاندان زیاد و خاندان بویه، دشمنی از بغدادی‌ها را به همراه دارند و این موضوع باعث ایجاد اندوه و سوگواری می‌شود.
نادر ز پی تو تاخت در هند
ز آمویه فشاند گرد تا سند
هوش مصنوعی: نادر به دنبال تو در هند پیش رفت و از آمویه غبار به سمت سند پراکند.
تا بر سر جمشید بودی
چون کعبه در امید بودی
هوش مصنوعی: تا زمانی که جمشید بر سر قدرت بود، امیدها همچون کعبه در دل‌ها وجود داشت.
سودند شهان چین و خلخ
پیش تو بخاک آستان رخ
هوش مصنوعی: پادشاهان چین و خلخ در برابر تو به خاک می‌افتند و سر فرود می‌آورند.
از بحر سیاه تا شط نیل
شد سجده گه تو میل در میل
هوش مصنوعی: از دریاهای آرام تا رود نیل، همه جا به خاطر تو به سجده افتاده‌اند و شوق تو در دل‌ها جا دارد.
جیش تو بروم فوج در فوج
چون بحر مدیترانه در موج
هوش مصنوعی: شما نمی‌توانید بی‌وقفه و به‌طور مداوم به یک موضوع فکر کنید؛ همان‌طور که دریا به طور مداوم در حال موج زدن است.
از ساحل رودخانه کر
خرگه زده تا بغار بسفر
هوش مصنوعی: از کنار رودخانه، درختان کرگدن رو به سمت غار می‌روند تا سفر کنند.
افراشته موکبت مرادق
بر چرخ برین ز کوه طارق
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت تو مانند نوری در آسمان است که از بلندی کوه‌ها تابیده می‌شود.
افریقیه بر تو باج می داد
قسطنطینت خراج می داد
هوش مصنوعی: کشور افریقا به تو مالیات می‌داد و قسطنطنیه نیز برای تو خراج پرداخت می‌کرد.
وز نور و فروغت اندر ایوان
شرمنده شد آفتاب و کیوان
هوش مصنوعی: به خاطر نور و روشنی تو، آفتاب و ستاره‌ها در مقابل زیبایی‌ات خجالت کشیده و شرم می‌کنند.
ای شمس قلاده ثریا
تقدیم رهت و شاح جوزا
هوش مصنوعی: ای شمس، من گردنبند ثریا را به راه تو تقدیم می‌کنم و به شکوفه‌های جوزا اشاره می‌کنم.
امروز هلال تاج داری است
بل غره شهر شهریاری است
هوش مصنوعی: امروز ماه تازه‌ای در آسمان نمایان است و در حقیقت، در این روز، شهر به شکوه و زیبایی فرمانروایی می‌درخشد.
تو ماهی و فرق شاه چرخت
مرغ ظفری و نسر فرخت
هوش مصنوعی: تو مانند ماه هستی و در میان زیبایی‌های خود، چهره‌ای سلطنتی و مانند پرنده‌ای زیبا و دوست‌داشتنی به نظر می‌رسی.
چندی ز نظر نهفته بودی
در ستر محاق خفته بودی
هوش مصنوعی: مدتی در سایه و دور از چشم دیگران بودی و در خواب و آرامش به سر می‌بردی.
در آرزوی تو هر دقیقه
چون سال گذشته فی الحقیقة
هوش مصنوعی: هر دقیقه در انتظار تو به اندازه‌ی یک سال حس می‌شود.
ای بس مه و سال و هفته و روز
بودیم ز حسرت تو در سوز
هوش مصنوعی: ما در طول زمان، از ماه‌ها و سال‌ها گرفته تا هفته‌ها و روزها، همیشه به خاطر حسرت تو در عذاب و ناراحتی بودیم.
با خفاشان به پرده شب
چون جغد سرود نوحه بر لب
هوش مصنوعی: با خفاش‌ها در تاریکی شب مانند جغدی که آهنگ سوگواری بر زبان دارد، به سر می‌برم.
حیرت زده چون کواکب خمس
جویای فتوح مطلع الشمس
هوش مصنوعی: عجیب و شگفت‌زده مانند ستاره‌های درخشان، در پی دستیابی به موفقیت‌ها و پیروزی‌ها، به دنبال روشنایی و درخشش خورشید هستم.
اورنگ شهی بخویش می گفت
با مقدم شاه کی شوم جفت
هوش مصنوعی: پادشاهی به تختش می‌گفت: با حضور شاه، کی می‌توانم همساز و همردیف او شوم؟
ایوان گفتی بخویش تا کی
دورم ز قدوم وارث کی
هوش مصنوعی: ایوان به خود گفت: تا چه زمانی از حضور وارث دور خواهم بود؟
چشم تو ز شوق تارک شاه
نغنود و همیشه بود در راه
هوش مصنوعی: چشم تو به خاطر شوق و علاقه، مانند تاج یک شاه، همیشه به سمت او می‌نگرد.
جزعت ز جزع گهر نشان بود
رویت بسهیل و کهکشان بود
هوش مصنوعی: چهره‌ات چنان درخشان است که نشان از جواهر در وجودت دارد، و همچون ستاره‌های درخشان سهیل و کهکشان به نظر می‌رسد.
بی ناموسان بی حقیقت
جادومنشان کژ طریقت
هوش مصنوعی: این بیت به انتقاد از افرادی می‌پردازد که بدون صداقت و ارزش‌های اخلاقی رفتار می‌کنند. آنها در مسیر زندگی به درستی قدم نمی‌گذارند و به طرز نادرستی عمل می‌کنند، در حالی که فاقد اصول و پایه‌های واقعی هستند.
ایام محاق ماه ما را
هم عزلت پادشاه ما را
هوش مصنوعی: ایام تاریکی و کم نوری ماه، به نوعی عزلت و دوری از ما را به یاد می‌آورد، مانند اینکه حکومتی که در دست ما بوده، در حال حاضر به نوعی بیکسی و انزوا رفته است.
دانسته بوقت خود مساعد
افراشته یال و کتف و ساعد
هوش مصنوعی: در زمان مناسب، با حالت آماده و با نیروی سرحال و قوی، به کار می‌پردازد.
در تاریکی ز هر کرانه
یک تیر زده بصد نشانه
هوش مصنوعی: در شب، از هر سوی تیرهایی پرتاب شده که به صد هدف نشانه رفته‌اند.
همسایه ز بام و دشمن از در
گشتند درون خانه اندر
هوش مصنوعی: همسایه از پشت بام و دشمن از در ورود کردند و به درون خانه آمدند.
بیگانه و خویش بهر غارت
کردند هجوم در عمارت
هوش مصنوعی: غریبه و نزدیکان به خاطر غارت، به ساختمان هجوم آوردند.
چون شاه به تخت زر برآمد
از شام سیه سحر برآمد
هوش مصنوعی: زمانی که شاه بر روی تخت طلا نشسته و از شب تیره به صبح روشن و زیبا قدم گذاشته است.
خورشید دمید و سایه بگریخت
وز معجزه بند سحر بگسیخت
هوش مصنوعی: خورشید طلوع کرد و سایه ناپدید شد و جادوی سحر از بین رفت.
الحمد که حاسد بداندیش
شد کشته بزخم ناوک خویش
هوش مصنوعی: خوشحالم که حسود بداندیش، نتیجه‌ی ناپاکی‌های خود را می‌بیند و به دام رسیده است.
صد شکر که حسرتش به دل ماند
بارش بخر و خرش به گل ماند
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که آرزوی آن بر دل باقی ماند، بارانش را بخر و اسبش در گل بماند.
آن ابر سیاه منقشع شد
وان دود غلیظ مرتفع شد
هوش مصنوعی: ابر سیاه کنار رفت و دود غلیظ از میان رفت.
می از خم و گل ز شاخ سر زد
خورشید درون کاخ سر زد
هوش مصنوعی: نوشیدنی از گلاب و گل به بیرون ریخته شد و نور خورشید از درون کاخ نمایان شد.
شاه آمد و برگرفت پرده
زین تازه عروس هفت کرده
هوش مصنوعی: پادشاه آمد و پرده‌ای که بر روی عروس تازه عروسی کشیده شده بود، برداشت.
بیمار نوان درون بستر
چون دید طبیب مهرگستر
هوش مصنوعی: بیمار درون تخت خواب خود، وقتی پزشک مهربان را دید، احساس بهتری پیدا کرد.
اندر قدمش فتاد و زارید
خون از مژگان بدیده بارید
هوش مصنوعی: در زیر پای او افتاده و با حالتی پریشان از چشم‌هایم اشک می‌ریزد.
از دیده فشاند گریه شوق
برداشت اجل ز گردنش طوق
هوش مصنوعی: چشمانش به شوق، اشک می‌ریزند و سرنوشت با برداشتن طوق از گردنش، او را آزاد می‌کند.
از صبح امید تافت پرتو
در کاخ سعادت شه نو
هوش مصنوعی: از صبح امید، نور امید در کاخ خوشبختی پادشاه تابید.
ای تاج کیان براه باریک
در شام سیاه و روز تاریک
هوش مصنوعی: ای سردار بزرگ، در مسیر باریکی در طول شب تاریک و سیاهی در شام، گام برمی‌داری.
گر نایب سلطنت نمیبود
زین خاک شدی بر آسمان دود
هوش مصنوعی: اگر نیرویی در سلطنت نباشد، از این زمین به آسمان دود برمی‌خیزد.
از خلق نهفته نیست مانا
کاین صاحب کاردان دانا
هوش مصنوعی: این نکته برای مردم پنهان نیست که این فرد باهوش و کاردان است.
از راه وفا و حق پرستی
پرداخت بکار شه دو دستی
هوش مصنوعی: با پایبندی به وفا و حقیقت، به خوبی و با تمام وجود به کارهای پادشاه پرداخته است.
دستی و بزمام ملک می داشت
با دست دگر علم برافراشت
هوش مصنوعی: او با یک دست فرمانروایی را در دست داشت و با دست دیگر پرچم را برافراشت.
دست چپ و راست بود شه را
حافظ شده مسند و کله را
هوش مصنوعی: دست راست و چپ نشانه‌های قدرت و حمایت از شاه است، در حالی که اشاره به تخت و مقام او دارد.
عدلش خوانده است قرة العین
عقلش گفته ست ذوالیمینین
هوش مصنوعی: عدل او را "قره العین" نامیده‌اند و عقلش او را "ذوالیمینین" می‌خواند.
یمن است و یسار در کنارش
چون کار یمین کند یارش
هوش مصنوعی: یمن و ثروت در کنار هم قرار دارند، چون یمن (خیر و برکت) برای کسی که کارهای نیک انجام می‌دهد، یاری‌گر خواهد بود.
ای افسر کیقباد و دارا
نور شرف از تو آشکارا
هوش مصنوعی: ای فرمانده کیقباد و دارا، نور و روشنی شرافت از تو نمایان است.
امروز بفرق این شهنشاه
پرتو فکنی بگنبد و ماه
هوش مصنوعی: امروز به خاطر این پادشاه پر زهرا، روشنایی او را از زمین تا آسمان می‌توان دید.
پیش گهرت ز خاک افلاک
ذات الکرسی فتاده بر خاک
هوش مصنوعی: در مقابل ارزش و احترام تو، حتی بزرگ‌ترین چیزها و موجودات به خاک افتاده‌اند.
افکنده سنان سماک رامح
شمشیر نهاده سعد ذابح
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر کشیده شده که شخصی با قدرت و شجاعت، شمشیری را در دست دارد و در حال نبرد است. او به طور محکم و با اراده به جلو می‌رود و نشانه‌ای از قدرت و تسلط بر دشمنانش دارد. همچنین، از ستاره‌ی سماک به عنوان نمادی برای راهنمایی و روشنایی در نبرد یاد می‌شود. در کل، این تصویر نمایان‌گر شجاعت و استقامت در مقابل چالش‌ها است.
جبهه بره تو جبهه ساید
اکلیل به پیشبازت آید
هوش مصنوعی: در نبرد، بره تو در سوی دیگر جبهه با تاجی در مقابل تو ظاهر می‌شود.
غفره بر تو نهاده مغفر
نثره کندت نثار گوهر
هوش مصنوعی: برایت حفاظی گذاشته‌اند که مانند قلاده‌ای از جواهرات است.
تو افسر پادشاه شرقی
خورشید ملوک را بفرقی
هوش مصنوعی: تو فرمانده و سرپرست پادشاهی هستی که زیر نور خورشید سلطنت می‌کند و درخشان است.
تاج سر تاج ملک و دینی
دیهیم خدیو راستینی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی اهمیت و مقام پادشاهی و رهبری را بیان می‌کند. تاجی که بر سر پادشاهان قرار می‌گیرد، نماد قدرت و مسئولیت‌های آنان در حفظ ملک و اصول مذهبی است. همچنین نشان دهنده حقیقت و راستی در رهبری و هدایت جامعه است.
آن دره تاج تاجداران
غرق دل و دستش ابر و باران
هوش مصنوعی: این دره مانند تاجی برای پادشاهان است و عشق و محبت در آن موج می‌زند، در حالی که آسمانش پر از ابر و باران است.
احمد شه نام جوی دیندار
هفتم شه خاندان قاجار
هوش مصنوعی: احمد، بزرگ‌نام و دیندار، هفتمین پادشاه از خاندان قاجار است.
شاهی که بصیر و قدردان است
عارف بمقام بخردان است
هوش مصنوعی: سلطانی که بینش و درک دارد، به بزرگانی که حکیم و دانا هستند، احترام می‌گذارد و به مقام آن‌ها آگاه است.
احمد شاه از حساب ابجد
پنجاه و نه است بعد سیصد
هوش مصنوعی: احمد شاه به عدد مورد نظر در حساب ابجد، پنجاه و نه اشاره دارد که پس از افزودن سه‌صد به آن به دست می‌آید.
وین نام ز روی کنج کاوی
گردید بقدردان مساوی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نام و آوازه کسی در نتیجه تلاش و زحماتش به اندازه ارزش و قابلیت‌هایش در نظر دیگران اهمیت پیدا کرده و در واقع برابری می‌کند.
ای مجلس پایدار ملی
ای طور مقدس تجلی
هوش مصنوعی: ای مجلس دائمی و پایدار ملی، تو همانند کوه مقدس هستی که نور و تجلی را به ارمغان می‌آوری.
ای کعبه عدل و روضه فخر
ای سجده گه ملوک اسطخر
هوش مصنوعی: ای کعبه‌ی عدالت و باغ فخر، ای مکانی که ملوک در آن سجده می‌کنند.
در جوی تو آب عدل جاری
وین هفت سفینه ات جواری
هوش مصنوعی: در رودخانه تو، آب عدالت در جریان است و این هفت کشتی تو در حال حرکت هستند.
تو باغی و شهریار سروت
تو سروی و پادشاه تذروت
هوش مصنوعی: تو مانند باغی هستی که در آن زیبایی و جوانی فراوان است و مانند شاهی هستی که در این باغ، نماد زیبایی و سرسبزی است.
تو چرخی و قهر تو مجره
مبعوثانت چو ماه و زهره
هوش مصنوعی: تو در حرکتی و خشم تو باعث می‌شود که فرستادگانت همچون ماه و زهره درخشان و تابناک شوند.
تابان چو نجوم در بروجند
دائم بصعود و در عروجند
هوش مصنوعی: ستاره‌ها مانند آسمان در حال درخشش هستند و همواره در حال بالا رفتن و ترقی کردن هستند.
تو ثانی قبة الزمانی
ایوان سعادت و امانی
هوش مصنوعی: تو در اوج زمان و مکان، آرامش و خوشبختی را به ارمغان می‌آوری.
در بارگهت خدیو آفاق
با رأفت و داد بسته میثاق
هوش مصنوعی: در دشت گسترده‌ی وجودت، با مهربانی و عدالت، پیمانی بسته شده است.
سوگند بدین و داد خورده
وز حلف فصول یاد کرده
هوش مصنوعی: به این عهد و پیمان قسم می‌خورم و از فراوانی فصول و نشانه‌ها یادآور می‌شوم.
ای دار سلام و دین اسلام
ای قبله خاص و کعبه عام
هوش مصنوعی: ای سرزمین آرامش و دین اسلام، ای قبله‌ای که برای خاصان و عامه مردم مورد توجه است.
قانون تو احسن الفواعد
اقبال بساعدت مساعد
هوش مصنوعی: قانون تو بهترین اصول را دارد و اقبال به یاری تو خواهد آمد.
شه در تو نهاده از وفا گام
خورشید بقصرت آمد از بام
هوش مصنوعی: شاه در تو از وفا و صداقت گام می‌گذارد، و نور خورشید به خاطر تو از بام ساختمان تو سر می‌زند.
ما مشرقیان ملک پرستیم
در دامن شه فکنده دستیم
هوش مصنوعی: ما مردمان شرق، به میهن خود عشق می‌ورزیم و در دامان پادشاه به سر می‌بریم.
خاک ره شاه دادخواهیم
فرمان برو حق گذار شاهیم
هوش مصنوعی: ما از خاک راه پادشاه برای اجرای حق و عدالت خواهش و درخواست داریم.
جمشید پرست و کی نوازیم
ضحاک کش و ستم گدازیم
هوش مصنوعی: ما جمشید را می‌پرستیم و در عوض، با کینه‌توزی ضحاک می‌جنگیم و ظلم را از بین می‌بریم.
این گفت ز اهل خاورستان
فاش است به مسجد و دبستان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مردم خاور زمین به خوبی می‌دانند که در مسجد و مدرسه چه اتفاقاتی می‌افتد و چه چیزهایی آموزش داده می‌شود.
زنبور عسل بشاه نازد
مور از شه خویش سرفرازد
هوش مصنوعی: زنبور عسل به خاطر سلطنت و مقام خود به مور ناز می‌کند و از جایگاه خود احساس افتخار می‌کند.
تا راست شبی که مه ندارد
خوار است کسی که شه ندارد
هوش مصنوعی: در شبی که ماه وجود ندارد، کسی که مقام و ارزشی ندارد، خوار و بی‌مقدار است.
صد شکر که ما بنیروی بخت
داریم شهی ستوده بر تخت
هوش مصنوعی: بسیار سپاسگزاریم که ما شانس و اقبال خوبی داریم و کسی را که شایسته و مورد ستایش است بر تخت قدرت داریم.
ای افسر داد پیشدادی
پیرایه فرق کیقبادی
هوش مصنوعی: ای فرمانده و داور برتر، مانند تاج کیقباد به سر داری.
امروز شدی بتارک ماه
یعنی به سر مبارک شاه
هوش مصنوعی: امروز به زیبایی و نورانیت همچون ماه تبدیل شدی، یعنی بر روی سرت، مانند تاجی که بر سر شاهان است، زیبایی داری.
گشتند تو را درون مشکو
شاهان زمانه تهنیت گو
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که شاهان وجود دارند، به تو تبریک می‌گویند و تو را شایسته می‌دانند.
بنشانده ادیب اندرین جشن
در گلشن طبع گلبنی گشن
هوش مصنوعی: در این جشن، نویسنده‌ای فرزانه در محیطی خوشبو و زیبا قرار گرفته و شعری دل‌انگیز و پر میوه را ارائه می‌دهد.
بسروده برای سال تاریخ
بیتی روشن چو ماه و مریخ
هوش مصنوعی: در سالی که تاریخش به وضوح مانند ماه و مریخ است، شعری سروده شده است.
و آن بیت لطیف نغز این است
در پوست مبین که مغز این است
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، این جمله به این معناست که ظاهر یک چیز ممکن است زیبا و جذاب باشد، اما برای درک واقعی آن باید به عمق و محتوای درونی آن توجه کرد. در واقع، زیبایی ظاهری تنها یک پوست است و ارزش واقعی در باطن آن نهفته است.
نازد بلوای مهر و کیوان
«تاج ملک الملوک ایران »
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی‌های ستاره‌های مهر و کیوان اشاره شده است و از این دو به عنوان نشانه‌های بزرگی و مقام عالی پادشاهی ایران یاد می‌شود. به طور کلی، این شعر بیانگر عظمت و شکوه تاج و تخت پادشاهی است.