گنجور

شمارهٔ ۴ - آزمند خسیس

آزمندی هواپرست و خسیس
در دهی بود کدخدا و رئیس
داشت مرغی ظریف و زرین بال
تیز پرهمچو شاهباز خیال
هر زمان زاغ شب بچرخ بلند
خایه زر بطشت سیم افکند
مرغ او هم در آشیان زمین
هشتی از مهر بیضه زرین
وزن آن بیضه از هزار درم
نه فزون آمدی بسنگ و نه کم
آزمند سفیه و ابله خام
یافت زین مایه ثروتی بدوام
هر سحرگه ز خواب بر می خواست
بخت دادی نویدش از چپ و راست
چون خروس سحر گشودی پر
بود در زیر مرغ بیضه زر
خواجه آن بیضه را باستعجال
برگرفتی ز مرغ زرین بال
سوی بازار برده می بفروخت
هر چه افزون ز خرج بود اندوخت
روزی آن آزمند با خود گفت
چند باشم بدین قناعت جفت
تا بکی زین شکار دست آموز
بستانم وظیفه روز بروز
تا بکی آب برکشم از چاه
جست باید بسوی دریا راه
بیشک این مرغ را بخانه دل
کارگاهی است ما از آن غافل
بیشک از چینه دان و قلب و جگر
راه دارد بسوی معدن زر
گنجها را بگنجخانه نهد
تخمی از آن در آشیانه نهد
در دل اندوخته است مایه زر
می فریبد مرا بخایه زر
باید آن گنج خانه را دریافت
شکمش بر درید و سینه شکافت
تا بکان زر درست رسم
سوی انجام از نخست رسم
پس دل مرغ را درید از هم
جستجو کرد از اندرون و شکم
دید جز رودهای پرخم و پیچ
نیست وز زر خبر ندارد هیچ
طمع خام را زدم دامن
آتشش سوخت نان پخته من
این مثل با تو گفتم ای فرزند
تا نیندازدت طمع دربند
تا نیفتی چو غافلان در راه
بهوای هریسه اندر چاه
گر فتادی درون چنبر آز
نرهی زان بروزگار دراز
تا توانی بگرد آز مگرد
که سیه روزی آرد آز بمرد
دل بزنجیر حرص و آز مبند
ریسمان طمع دراز مبند
بامید خزانه وهمی
زرت از کف مده ز کج فهمی
با کم خود بساز تا ز طمع
نشوی مبتلای سوک و جزع
میوه شاخ حریص بی برگی است
اشتها مایه جوانمرگی است
مصطفی عز من قنع فرمود
هم چنین ذل من طمع فرمود
کز قناعت بزرگوار شوی
وز طمع رو سیاه و خوار شوی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آزمندی هواپرست و خسیس
در دهی بود کدخدا و رئیس
هوش مصنوعی: در یک روستا، کسی وجود داشت که علاوه بر آنکه به خوبیش معروف بود، همچنین به دلیل حسد، بخل و حرص خود به دیگران آسیب می‌زد و به‌نوعی در آنجا رئیس و کدخدا به حساب می‌آمد.
داشت مرغی ظریف و زرین بال
تیز پرهمچو شاهباز خیال
هوش مصنوعی: مرغی زیبا و ظریف با پرهای طلایی و تیز، شبیه به شاهینی که در عالم خیال پرواز می‌کند.
هر زمان زاغ شب بچرخ بلند
خایه زر بطشت سیم افکند
هوش مصنوعی: هر زمان که زاغ شب به پرواز درآید، بخت و اقبال خوب خود را مانند طلای ناب در دستانت می‌بینی.
مرغ او هم در آشیان زمین
هشتی از مهر بیضه زرین
هوش مصنوعی: پرنده او نیز در آشیانه‌ای بر زمین، نشانه‌ای از محبت با تخم طلایی دارد.
وزن آن بیضه از هزار درم
نه فزون آمدی بسنگ و نه کم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وزن آن چیز (بیضه) نه بیشتر از هزار درم شده و نه کمتر. یعنی وزن آن ثابت و معین است و هیچ تغییری نکرده است، نه به سمت بالا و نه به سمت پایین.
آزمند سفیه و ابله خام
یافت زین مایه ثروتی بدوام
هوش مصنوعی: ناشنای نادان و احمق به طور دائم از این دارایی ثروتی به دست آورد.
هر سحرگه ز خواب بر می خواست
بخت دادی نویدش از چپ و راست
هوش مصنوعی: هر صبح وقتی که انسان از خواب بیدار می‌شود، بخت و نصیبش به او خبرهای خوشی را از هر طرف می‌دهد.
چون خروس سحر گشودی پر
بود در زیر مرغ بیضه زر
هوش مصنوعی: هنگامی که خروس صبح را اعلام کرد و پرهایش را گشود، در زیر مرغ تخم طلایی وجود داشت.
خواجه آن بیضه را باستعجال
برگرفتی ز مرغ زرین بال
هوش مصنوعی: ای خواجه، تو آن تخم طلایی را بی‌درنگ از پرنده طلایی گرفتی.
سوی بازار برده می بفروخت
هر چه افزون ز خرج بود اندوخت
هوش مصنوعی: او هر چیزی را که بیشتر از هزینه‌هایش بود، به بازار می‌برد و می‌فروخت.
روزی آن آزمند با خود گفت
چند باشم بدین قناعت جفت
هوش مصنوعی: یک روز، آن شخص طمعکار با خود گفت: تا کی باید به این قناعت زندگی کنم؟
تا بکی زین شکار دست آموز
بستانم وظیفه روز بروز
هوش مصنوعی: تا کی باید به شکار این کارها بپردازم و هر روز به مسئولیت‌هایم ادامه دهم؟
تا بکی آب برکشم از چاه
جست باید بسوی دریا راه
هوش مصنوعی: تا کی باید وقت خود را صرف کشیدن آب از چاه کنم؟ باید راهی به سوی دریا پیدا کنم.
بیشک این مرغ را بخانه دل
کارگاهی است ما از آن غافل
هوش مصنوعی: مسلماً این پرنده برای دل ما جایی دارد که ما از آن بی‌خبر هستیم.
بیشک از چینه دان و قلب و جگر
راه دارد بسوی معدن زر
هوش مصنوعی: حتماً از دل و احساسات عمیق و همچنین از وجود انسان، راهی به سمت ثروت و جاه و مقام وجود دارد.
گنجها را بگنجخانه نهد
تخمی از آن در آشیانه نهد
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده است که گنج‌ها به جایی امن و محفوظ منتقل می‌شوند و تخم‌هایی از همان گنج‌ها در جایی دیگر قرار داده می‌شوند تا از آنها بهره‌برداری شود. به عبارت دیگر، هر چیزی که ارزشمند است، باید در مکان مناسب و مطمئنی نگهداری شود تا محفوظ بماند و در آینده نیز از آن استفاده شود.
در دل اندوخته است مایه زر
می فریبد مرا بخایه زر
هوش مصنوعی: در دلش گنجی از طلا نهفته دارد و این طلاست که مرا به خود جلب می‌کند و فریب می‌دهد.
باید آن گنج خانه را دریافت
شکمش بر درید و سینه شکافت
هوش مصنوعی: باید به عمق وجود شخصی که به دنبال گنج و حقیقت است نفوذ کرد و با شجاعت به مشکلات و چالش‌ها مواجه شد تا به آنچه می‌خواهد دست یابد.
تا بکان زر درست رسم
سوی انجام از نخست رسم
هوش مصنوعی: باید از ابتدا به درستی و با دقت عمل کنی تا در نهایت به نتیجه‌ای مطلوب دست پیدا کنی.
پس دل مرغ را درید از هم
جستجو کرد از اندرون و شکم
هوش مصنوعی: دل مرغ را پاره کرد و به داخلش نگاه کرد و دنبال چیزی گشت.
دید جز رودهای پرخم و پیچ
نیست وز زر خبر ندارد هیچ
هوش مصنوعی: فقط رودهای پرپیچ و خم دیده می‌شوند و هیچ خبری از طلا نیست.
طمع خام را زدم دامن
آتشش سوخت نان پخته من
هوش مصنوعی: من به امیدی بیهوده به آتش طمع خود نزدیک شدم و این باعث شد تا نان پخته‌ام بسوزد.
این مثل با تو گفتم ای فرزند
تا نیندازدت طمع دربند
هوش مصنوعی: من این سخن را برای تو می‌گویم تا طمع و آرزوی غیر ممکن در دلت شکل نگیرد.
تا نیفتی چو غافلان در راه
بهوای هریسه اندر چاه
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دام وسوسه‌ها و غفلت‌ها نیفتی، باید مراقب باشی تا به سرنوشت کسانی که بدون تفکر و آگاهی در چاه‌ها می‌افتند دچار نشوی.
گر فتادی درون چنبر آز
نرهی زان بروزگار دراز
هوش مصنوعی: اگر در دام آزمایش و آزمون گرفتار شدی، از آن روزهای سخت و طولانی نجات نخواهی یافت.
تا توانی بگرد آز مگرد
که سیه روزی آرد آز بمرد
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی از آزمون‌ها و آزمایش‌ها دوری کن، زیرا آزمایش‌های بی‌فکر ممکن است به بدبختی و سیه‌روزی منجر شود.
دل بزنجیر حرص و آز مبند
ریسمان طمع دراز مبند
هوش مصنوعی: دل خود را به زنجیر حرص و آز نزن و به امید و آرزوهای بی‌پایان خود را نبند.
بامید خزانه وهمی
زرت از کف مده ز کج فهمی
هوش مصنوعی: امید خود را به دارایی و ثروت کم ارزش نگذار و آن را به دلیل نادانی و سوءتفاهم از دست نده.
با کم خود بساز تا ز طمع
نشوی مبتلای سوک و جزع
هوش مصنوعی: با کمی که داری بساز و قناعت کن تا گرفتار آرزوهای ناپسند و دل‌سردی نشوی.
میوه شاخ حریص بی برگی است
اشتها مایه جوانمرگی است
هوش مصنوعی: میوه‌ای که از شاخه‌های شاخ حریص به دست می‌آید، بدون برگ خواهد بود و اشتیاق و تمایل به آن می‌تواند باعث نابودی جوانی و زندگانی شود.
مصطفی عز من قنع فرمود
هم چنین ذل من طمع فرمود
هوش مصنوعی: مصطفی به من عزت و شان بخشید و به همین ترتیب از من خواسته است که از طمع و حرص دوری کنم.
کز قناعت بزرگوار شوی
وز طمع رو سیاه و خوار شوی
هوش مصنوعی: اگر قانع باشی و به داشته‌هایت راضی، بزرگوار و محترم خواهی شد، اما اگر به طمع و آرزوهای بی‌پایان دچار شوی، به ذلت و خواری می‌افتی.