گنجور

شمارهٔ ۲۶

به ایرانیان روس بیداد کرد
گمانش که ایران تهی شد ز مرد
چو بیشه تهی ماند از نره شیر
شغالان در آیند در وی دلیر
تن خفته را مرده پنداشتند
پدید آمد آن کارزو داشتند
که خسبیده در بستر و مست خواب
تهی باشد از هوش و نیروی و تاب
شبیخون زند دزد مر خفته را
کند سخره فرزانه آشفته را
تنی را که جنبش ندارد ز خویش
نداند بد از خوب و اندک ز بیش
چه بر خاک باشد چه بر تخت عاج
چه در گور خسبد چه اندر دواج

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.