شمارهٔ ۲۰
بنام ایزدان امشاسپندان
کز ایشان دیو و اهریمن به زندان
نخست افروزه اهورمزدا
خدای زنده دادار توانا
خجسته و همن و اندیشه نیک
که آموزیم از وی پیشه نیک
ستوده ایزد اردی بهشتی
که باشد رسته از هر گونه زشتی
چو شهریور چو اسفندار مینا
چو خرداد و چو مرداد توانا
بروز اورمزد از فرودین ماه
که زیور جسته دیهیم از سر شاه
نماز آرم به شادروان جمشید
که باشد برتر از ایوان خورشید
شهنشاها کنون کز باد نوروز
زمین پیروزه گون شد تخت پیروز
درخت سرو پوشد زمردین رخت
نشیند گل چو شاهان بر سر تخت
به پیش گل ستد بر پایه لاله
یکی چون می یکی هم چون پیاله
رده بسته به بستان سرو و ناژو
شده دستان سرا مرغ سخنگو
بنازد افسر زرین از این سر
چنان کز افسر زرینه گوهر
جهان داور ترا دیهیم بخشید
نگین و تخت هفت اقلیم بخشید
سپیده دم فروغ بامدادی
به پیشین و پسین خورشید دادی
گل سوری درودت فاش گوید
بدیهیم از سرت شاباش گوید
کمینه یادگارت جشن نوروز
که از دریا درآوردی درین روز
تو بستی یوغ و گاوآهن بورزو
زمین شیار کردی با سم گاو
تو اندر ساغر افکندی می از تاک
ز آب آباد کردی گلشن خاک
تو آوردی ز کاریز آب در جوی
کنار جوی کشتی سرو دلجوی
کجا خوی تو آنجا نوبهار است
که در پیش تو گل پژمان و خوار است
ز شاهان هخامنش و مه آباد
گرفت این تخت و ایزد مر ترا داد
جهان از شادی جشن تو نازد
ستاره از رخ و بشن تو نازد
بهشت از گلشن مهر تو خاکی است
جهان از باغ امید تو شاخی است
رهی کز پرتو شه آذر خشم
نماینده ز سوی چار بخشم
بپای تخت شه چون خاک راهم
ازیرا سوده بر کیوان کلاهم
بدربارت گروه چارگانه
مرا بگزیده اند اندر میانه
نخست از کاخ هورستار موبد
نگهبان جهان از دیده بد
دوم از بار تورستار آنان
که گوئی چترمندان پهلوانان
سوم از باس و سورستار این مرز
که خوانیشان کدیور یا کشاورز
چهارم سودوزورستار سودین
پرستاران خرگاه فرودین
همایون بادت ای شاهنشه این جشن
درختت باد سبز و خرم و گشن
همه در درگهت فرمان گذاریم
همه در خاک راهت جان سپاریم
گر ایزد یار باشد بخت همراه
که این فرمان بر این در درگه شاه
بکار لشگر و کشور بکوشیم
می از خون بداندیشان بنوشیم
همه هم دست و هم آواز باشیم
درون انجمن همراز باشیم
ز گله گرگ رانیم از چمن بوم
چنان تازیم بر یونان و بر روم
که از بیم سپهداران ایران
نماند بوم جز در کاخ ویران
سران ترک و سرداران تازی
نیارند اندرین سو ترکتازی
اگر کار جهانرا راست کردیم
بزرگی بهر خود درخواست کردیم
تموز و دی بباغ ما بهار است
شب ما روز و زندان لاله زار است
وگرنه از بهار و باغ و گلگشت
چه سود آنرا که دور از خانمان گشت
چه سود از لاله چون دل داغدار است
چه سود از گل که تن پژمان و زار است
درودت گویم و کوته کنم گفت
بمان شاها بشادی جاودان جفت
زبان ما زبون است از سپاست
بجان و دل همی داریم پاست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنام ایزدان امشاسپندان
کز ایشان دیو و اهریمن به زندان
هوش مصنوعی: با نام ایزدان پاک و نیک که به واسطه آنها دیوان و اهریمنان در بند و محدود شدهاند.
نخست افروزه اهورمزدا
خدای زنده دادار توانا
هوش مصنوعی: نخستین نور و روشنایی از سوی اهورامزدا، خدای زنده و توانا، به وجود آمده است.
خجسته و همن و اندیشه نیک
که آموزیم از وی پیشه نیک
هوش مصنوعی: خوشبختی و خوشفکری و اندیشههای خوب را باید از او بیاموزیم تا حرفه و کار نیکویی داشته باشیم.
ستوده ایزد اردی بهشتی
که باشد رسته از هر گونه زشتی
هوش مصنوعی: ای خداوندگار پاک و نیکو، تو ستایش شدهای که از هر نوع زشتی و ناپاکی جدا هستی و از زیباییها و خوبیها برخاستهای.
چو شهریور چو اسفندار مینا
چو خرداد و چو مرداد توانا
هوش مصنوعی: به مانند شهریور و اسفندار، مثل خرداد و مرداد، تو نیز توانا هستی.
بروز اورمزد از فرودین ماه
که زیور جسته دیهیم از سر شاه
هوش مصنوعی: در آغاز ماه فرودین، پیام آور خوبی و روشنایی میآید، مشابه به این که تاج زیبایی بر سر شاه قرار میگیرد.
نماز آرم به شادروان جمشید
که باشد برتر از ایوان خورشید
هوش مصنوعی: نماز به جمشید، که مظهر بزرگی و عظمت است، ارزشمندتر از نشستن در زیر نور خورشید است.
شهنشاها کنون کز باد نوروز
زمین پیروزه گون شد تخت پیروز
هوش مصنوعی: پادشاهان حالا که به خاطر وزش باد نوروز، زمین مانند پیروزی شده است، بر تخت پیروزی قرار گرفتهاند.
درخت سرو پوشد زمردین رخت
نشیند گل چو شاهان بر سر تخت
هوش مصنوعی: درخت سرو با رنگ زیبا و درخشانش مانند زمرد میدرخشد و گلها به زیبایی بر روی آن نشستهاند، انگار که بر سر تختی از پادشاهان نشستهاند.
به پیش گل ستد بر پایه لاله
یکی چون می یکی هم چون پیاله
هوش مصنوعی: در جلو گل، بر روی ساقه لاله، یکی مانند لیوانی پر از نوشیدنی و دیگری مانند پیاله است.
رده بسته به بستان سرو و ناژو
شده دستان سرا مرغ سخنگو
هوش مصنوعی: در باغ، سروها در صف ایستادهاند و دستانشان به خوبی دراز شده است، حالا صدای پرندهای که سخن میگوید به گوش میرسد.
بنازد افسر زرین از این سر
چنان کز افسر زرینه گوهر
هوش مصنوعی: یک تاج طلایی به خود میبالد و از طرفی دیگر، جواهر نوکزبانش از تماشای این تاج طلایی بیشتر میدرخشد.
جهان داور ترا دیهیم بخشید
نگین و تخت هفت اقلیم بخشید
هوش مصنوعی: دنیا به تو امتیازاتی چون تاج و تخت و سلطنت بر هفت سرزمین را عطا کرده است.
سپیده دم فروغ بامدادی
به پیشین و پسین خورشید دادی
هوش مصنوعی: در صبحگاه، نور و روشنیای که از خورشید میوزد، به ساعتهای قبل و بعد از طلوع آن میآید.
گل سوری درودت فاش گوید
بدیهیم از سرت شاباش گوید
هوش مصنوعی: گل سوری به تو سلام میدهد و به طور رک میگوید که از سر تو شادباش میدهد.
کمینه یادگارت جشن نوروز
که از دریا درآوردی درین روز
هوش مصنوعی: کمترین یادگاری که از تو دارم، جشن نوروز است که در این روز از دریا به دست آوردم.
تو بستی یوغ و گاوآهن بورزو
زمین شیار کردی با سم گاو
هوش مصنوعی: تو زحمت زیادی کشیدهای و با تلاش خود زمین را آماده کردهای تا کشت و کار در آن انجام شود.
تو اندر ساغر افکندی می از تاک
ز آب آباد کردی گلشن خاک
هوش مصنوعی: تو در جام شراب میریزی و به بینهایت روشنی و زندگی میبخشی و زمین خشک را به باغی سرسبز تبدیل میکنی.
تو آوردی ز کاریز آب در جوی
کنار جوی کشتی سرو دلجوی
هوش مصنوعی: تو آب را از چشمهای به جوی آوردهای، در کنار جوی، محلی برای کشتی گرفتن سروهایی که دلانگیز و زیبا هستند، فراهم کردهای.
کجا خوی تو آنجا نوبهار است
که در پیش تو گل پژمان و خوار است
هوش مصنوعی: کجاست آنجا که شخصیت تو درخشنده و بینظیر است، در حالی که در پیش تو گلهای زیبا کمارزش و بیمقدار به نظر میرسند.
ز شاهان هخامنش و مه آباد
گرفت این تخت و ایزد مر ترا داد
هوش مصنوعی: این تخت سلطنت از شاهان هخامنشی و سرزمین آباد به تو داده شده است، و خداوند این مقام را به تو عطا کرده است.
جهان از شادی جشن تو نازد
ستاره از رخ و بشن تو نازد
هوش مصنوعی: جهان به خاطر شادی جشن تو به خود میبالد و ستارهها به زیبایی چهرهات افتخار میکنند.
بهشت از گلشن مهر تو خاکی است
جهان از باغ امید تو شاخی است
هوش مصنوعی: بهشت مانند باغی است که از محبت تو میروید و جهان نیز مانند درختی است که از امید تو جوانه زده است.
رهی کز پرتو شه آذر خشم
نماینده ز سوی چار بخشم
هوش مصنوعی: مسیر که به خاطر نور آتشکارا، نمایانگر خشم اوست، از سوی چهار طرف، به من عطا شده است.
بپای تخت شه چون خاک راهم
ازیرا سوده بر کیوان کلاهم
هوش مصنوعی: به پای تخت شاه نشستهام، همانطور که خاک زیر پاها است و بر سرم کلاهی از کهکشان دارم.
بدربارت گروه چارگانه
مرا بگزیده اند اندر میانه
هوش مصنوعی: گروهی از چهار نفر در کنار در تو به من نزدیک شدهاند و به من محبت کردهاند.
نخست از کاخ هورستار موبد
نگهبان جهان از دیده بد
هوش مصنوعی: نخستین کار از کاخ پرنور موبد، که نگهبان دنیا از نگاههای ناپسند است، آغاز میشود.
دوم از بار تورستار آنان
که گوئی چترمندان پهلوانان
هوش مصنوعی: دومین چیزی که در مورد تو میگویند، شبیه به سایهبان و محافظت از باران است، انگار که تو مانند قهرمانان هستی که زیر چترت قرار دارند.
سوم از باس و سورستار این مرز
که خوانیشان کدیور یا کشاورز
هوش مصنوعی: در اینجا به سومین طبقه از کشاورزان یا کارگران مرز اشاره شده است و نامهایی چون کدیور یا کشاورز برای آنها آورده شده است. به طور کلی، به گروهی از مردم اشاره دارد که در این زمینهها فعالیت دارند.
چهارم سودوزورستار سودین
پرستاران خرگاه فرودین
هوش مصنوعی: چهارمین گروه از پرستاران که در زمان نیاز و دشواری به یاری میشتابند، در این ماه فرودین حضور دارند.
همایون بادت ای شاهنشه این جشن
درختت باد سبز و خرم و گشن
هوش مصنوعی: ای شاهنشاه، امیدوارم همیشه شادیها و جشنها درخت تو را سرسبز و خرم نگه دارد و برکت و فراوانی به آن بیفزاید.
همه در درگهت فرمان گذاریم
همه در خاک راهت جان سپاریم
هوش مصنوعی: همه در درگاه تو تسلیم هستیم و همه برای تو جان خود را فدای راهت میکنیم.
گر ایزد یار باشد بخت همراه
که این فرمان بر این در درگه شاه
هوش مصنوعی: اگر خداوند همراه باشد و بخت نیز یار باشد، پس این حکم در درگاه پادشاه به انجام میرسد.
بکار لشگر و کشور بکوشیم
می از خون بداندیشان بنوشیم
هوش مصنوعی: برای حفظ و اداره کشور و نیروهای نظامی تلاش کنیم و از زحمات و رنجهای کسانی که نیت پلیدی دارند بهرهبرداری کنیم.
همه هم دست و هم آواز باشیم
درون انجمن همراز باشیم
هوش مصنوعی: همه ما باید با هم همکاری کنیم و در جمع همراه هم باشیم.
ز گله گرگ رانیم از چمن بوم
چنان تازیم بر یونان و بر روم
هوش مصنوعی: اگر ما گرگ را از گله دور کنیم و از چمن بگذریم، به سرعت به سرزمینهای یونان و روم خواهیم رسید.
که از بیم سپهداران ایران
نماند بوم جز در کاخ ویران
هوش مصنوعی: از ترس فرمانرواهای ایران، دیگر چیزی از سرزمین باقی نماند جز در کاخ ویران.
سران ترک و سرداران تازی
نیارند اندرین سو ترکتازی
هوش مصنوعی: سران ترک و فرماندهان عرب نمیتوانند در این سمت، جنگ و نبرد راه بیندازند.
اگر کار جهانرا راست کردیم
بزرگی بهر خود درخواست کردیم
هوش مصنوعی: اگر ما به کارهای دنیا سامان دهیم، به خاطر همین، برای خود شخصیت و مقام بزرگی میخواهیم.
تموز و دی بباغ ما بهار است
شب ما روز و زندان لاله زار است
هوش مصنوعی: در این بهار که تموز و دی به نظر میرسد، شبهای ما مانند روزها روشن و باغ ما پر از گلهای شیپوری است. در واقع، به رغم آنچه که در دنیا میگذرد، زندگی ما سرشار از زیبایی و شادی است.
وگرنه از بهار و باغ و گلگشت
چه سود آنرا که دور از خانمان گشت
هوش مصنوعی: اگر کسی از خانه و کاشانه خود دور باشد، بهار و باغ و گل و زیباییهای طبیعت برایش هیچ بهرهای نخواهد داشت.
چه سود از لاله چون دل داغدار است
چه سود از گل که تن پژمان و زار است
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد لالهای با رنگ و جلوه زیبا، وقتی که دل انسان غمگین و داغدار است؟ چه ارزشی دارد گل که بدنش پژمرده و خسته است؟
درودت گویم و کوته کنم گفت
بمان شاها بشادی جاودان جفت
هوش مصنوعی: سلامی میکنم به تو و برخود کوتاه میآیم، گفت بمان ای شاه، برای شادی همیشگی.
زبان ما زبون است از سپاست
بجان و دل همی داریم پاست
هوش مصنوعی: زبان ما از شدت شکرگزاری ناتوان است، اما با تمام وجودمان برای تو احترام و محبت داریم.