شمارهٔ ۱۹
آن شنیدم که گفت پشه به کیک
بامدادان پس از سلام علیک
کای گرامی رفیق چابک چست
سر این نکته را بگو بدرست
من بدین بال و برز و سینه و شاخ
دست و پای دراز و گام فراخ
نطق شیرین و صوت روح افزا
خط و خال بدیع و قدرسا
روز تا شب گرسنه می گردم
روزی خود بکف نیاوردم
هر طرف بهتر توشه آرم رو
باد میراندم بدیگر سو
هر دم از جای خود فرو لغزم
بادبیزن زنند بر مغزم
هر کسی بر فراز بام بلند
دوخته بهر دفع من پشه بند
گاه با رختهای موئینه
که بپیچند بر سر و سینه
یال و کوپال من بهم شکنند
استخوانم چو پشم و پنبه کنند
گاه از دود زیبق و گوگرد
دست و پای دراز من شده گرد
گه بخم جهود یا ترسا
کشته گردم به زهر جان فرسا
از اروپا دوای مرگ پشه
رفته در زنگبار در حبشه
غوک با آن زبان وارونه
صید سازد مرا بدین گونه
که به یک دم هزار پشه به دم
درکشد ناورد بر ابرو خم
بارد اندر سرم بلا چو تگرگ
زندگی تلختر ز ساغر مرگ
گرچه در من نشان فرهی است
ساغر عشرتم ز می تهی است
تو بدین کوچکی و خردی حجم
فلک ناز را شدستی نجم
پهلوانان و پادشاهان را
تاجداران و کجکلاهان را
با لب بسته و زبان خموش
می روی در دهان و دیده و گوش
شاهدان طراز و خلخ را
سروقدان یاسمین رخ را
میگزی پشت و میمکی سینه
از تو نتوان کشید کس کینه
گلعذاری که زیر سایه بید
می نتابیده بر سرش خورشید
میخزی در میان پیرهنش
میمزی خون پاک از بدنش
چون درافتی به زیر شلواری
رستم زال را برقص آری
خون پاکان خوری چو باده ناب
ناف ترکان مکی چو جام شراب
میگزی زیر پرده عشاق
ساق پای بتان سیمین ساق
آنکه شیر ژیان به نیزه زند
یک تنه بر صف عنیزه زند
شکمش خسته از تلمبه تست
سینه نالان ز زخم سمبه تست
ای عجب من بدین سیه رختی
تو بدان فرهی و خوشبختی
سرنوشت مرا به پیشانی
بخت ننوشته جز پریشانی
سرنوشت تو راحت و طرب است
عیشت آماده ساغرت بلب است
تو چنانی و من چنین ز چه روی؟
تو طربناک و من غمین ز چه روی؟
پرده زین راز برفکن ای دوست
که نگنجم ز حیرت اندر پوست
کیک چون ماجرای پشه شنفت
زیر لب خنده ای زد آنگه گفت
من بهنگام کار خاموشم
بسته لب پای تا بسر گوشم
صوت پنهان و کام ناپیداست
کس نداند دهان من بکجاست
گر تو هم زیستی چو من خاموش
نشدی این چنین بجوش و خروش
گر بکردار این زبان بسته
می شدی نرم کار و آهسته
همه جا داشتی بخوبی راه
نشدی دستت از طلب کوتاه
روبکام اندرون زبان درکش
که تو چون پنبه ای و نطق آتش
آتش تیز چون به پنبه فتاد
سوخت آن پنبه برد خاکش باد
پشه چون این شنید شد خاموش
لب فرو بست و برگشاد دو گوش
گفت کردم نصیحتت را ورد
که تو استادی و منت شاگرد
ای پسر رو خموش باش چو کیک
تا نخواند کست مزن لبیک
همچو پشه مشو بلند آواز
که بناگه درافتی از پرواز
ای بسا کس که ابلهانه بداد
سر سبزش زبان سرخ بباد
گفت احمد سلامت انسان
بیقین بسته شد به حفظ لسان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن شنیدم که گفت پشه به کیک
بامدادان پس از سلام علیک
هوش مصنوعی: پشهای را شنیدم که به کیک صبحگاهی پس از سلام و احوالپرسی، چیزی گفت.
کای گرامی رفیق چابک چست
سر این نکته را بگو بدرست
هوش مصنوعی: ای رفیق گرامی و چالاک، لطفاً درستی این نکته را برای من بگو.
من بدین بال و برز و سینه و شاخ
دست و پای دراز و گام فراخ
هوش مصنوعی: من به این بدن و همچنین به سینه و شاخهها و دست و پای دراز و قدمهای وسیع خود افتخار میکنم.
نطق شیرین و صوت روح افزا
خط و خال بدیع و قدرسا
هوش مصنوعی: صدای دلنواز و شیرین، همچون روحی تازهکننده است و زیباییهای خاص و جذاب چهره و شخصیت فرد را به تصویر میکشد.
روز تا شب گرسنه می گردم
روزی خود بکف نیاوردم
هوش مصنوعی: روز تا شب نگران و در تلاش برای تأمین نان و روزی خود هستم، اما هرگز نتوانستهام چیزی به دست بیاورم.
هر طرف بهتر توشه آرم رو
باد میراندم بدیگر سو
هوش مصنوعی: در هر سوی زندگیام، بهتر است که آماده باشم و برای پیشرفت تلاش کنم، چون در دو سمت مختلف ممکن است روزی به من نیاز باشد.
هر دم از جای خود فرو لغزم
بادبیزن زنند بر مغزم
هوش مصنوعی: هر لحظه از جای خود میافتم و مانند بلندی که با باد به حرکت درمیآید، ضربهای بر سرم میخورد.
هر کسی بر فراز بام بلند
دوخته بهر دفع من پشه بند
هوش مصنوعی: هر کس برای حفاظت از خود، مثل این که به دور بام بلندی پشهبان میکشد، سعی میکند که از خطرات دور باشد.
گاه با رختهای موئینه
که بپیچند بر سر و سینه
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با لباسهای زیبای نازک، که بر سر و سینه پیچیده میشوند.
یال و کوپال من بهم شکنند
استخوانم چو پشم و پنبه کنند
هوش مصنوعی: اگر به من آسیب برسانند، بدنم مانند پشم و پنبه از هم پاشیده خواهد شد و تکهتکه خواهد شد.
گاه از دود زیبق و گوگرد
دست و پای دراز من شده گرد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بخار مواد شیمیایی و آلودگیها باعث شده که دست و پای من به شکل عجیبی دراز و نامتناسب به نظر برسد.
گه بخم جهود یا ترسا
کشته گردم به زهر جان فرسا
هوش مصنوعی: گاهی به دست یهودی یا مسیحی کشته میشوم و این مرگ، آزاردهنده و دردناک است.
از اروپا دوای مرگ پشه
رفته در زنگبار در حبشه
هوش مصنوعی: دارویی که برای درمان نیش پشه تهیه شده، از اروپا به زنگبار واقع در حبشه ارسال شده است.
غوک با آن زبان وارونه
صید سازد مرا بدین گونه
هوش مصنوعی: قورباغه با آن زبان خاص و برعکسی که دارد، به گونهای مرا فریب میدهد و شکار میکند.
که به یک دم هزار پشه به دم
درکشد ناورد بر ابرو خم
هوش مصنوعی: در یک لحظه، هزار پشه میتوانند از در بیرون بروند و بر ابرو به هم برسند.
بارد اندر سرم بلا چو تگرگ
زندگی تلختر ز ساغر مرگ
هوش مصنوعی: در سرم بلا و مشکلاتی مانند باران و تگرگ میبارند و زندگیام از مرگ هم تلختر شده است.
گرچه در من نشان فرهی است
ساغر عشرتم ز می تهی است
هوش مصنوعی: هرچند که در وجود من نشانهای از روشنایی و دانایی دیده میشود، اما جام میام از شراب خالیست.
تو بدین کوچکی و خردی حجم
فلک ناز را شدستی نجم
هوش مصنوعی: تو با این که به ظاهر کوچک و ناچیز هستی، اما توانستهای در عظمت آسمان، همچون یک ستاره درخشان بدرخشی.
پهلوانان و پادشاهان را
تاجداران و کجکلاهان را
هوش مصنوعی: پهلوانان و پادشاهان دارای تاج و نشان هستند، اما افراد کوتاه قد و معمولی هم در جامعه وجود دارند.
با لب بسته و زبان خموش
می روی در دهان و دیده و گوش
هوش مصنوعی: با سکوت و بیزبانی، به دقت در دنیا و اطراف خود نگریسته و به آنچه میشنوی یا میبینی توجه میکنی.
شاهدان طراز و خلخ را
سروقدان یاسمین رخ را
هوش مصنوعی: شاهدان با قد و قواره زیبا و زینتهای رویایی، به مانند سروها و یاسهای زنده درخشان هستند.
میگزی پشت و میمکی سینه
از تو نتوان کشید کس کینه
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند از تو کینهای به دل بگیرد، حتی اگر به او آسیب بزنید یا دلی را بشکنید.
گلعذاری که زیر سایه بید
می نتابیده بر سرش خورشید
هوش مصنوعی: دختر زیبایی که در زیر سایه درخت بید بزرگ شده، بر فراز سرش نور خورشید میدرخشد.
میخزی در میان پیرهنش
میمزی خون پاک از بدنش
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف یک حالت عاطفی و لطیف وجود دارد. شخصی در دل خود درگیر احساساتی عمیق و زنده است که نشاندهندهی وجود عشق و شور و شوق است. او به نحوی با توجه به علاقه و وابستگیاش، در دنیای درونش غرق شده و از این حس خوشبخت است.
چون درافتی به زیر شلواری
رستم زال را برقص آری
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در شرایطی دشوار قرار میگیرد، میتواند دیگران را هم ترغیب کند که به پیشرفت و تلاش بیشتری بپردازند.
خون پاکان خوری چو باده ناب
ناف ترکان مکی چو جام شراب
هوش مصنوعی: اگر خون پاکان را مانند شراب ناب بنوشی، مانند بادهای خوشطعم و دلنشین است که به تندی و لطافت در کار میآید.
میگزی زیر پرده عشاق
ساق پای بتان سیمین ساق
هوش مصنوعی: عشاق به زیبایی و لطافت معشوقان خود توجه دارند و در خفا و رمزی به زیباییهای آنها مینگرند.
آنکه شیر ژیان به نیزه زند
یک تنه بر صف عنیزه زند
هوش مصنوعی: شخصی که با شجاعت و قدرت، به جنگ با دشمنان میرود و به تنهایی با آنها مقابله میکند، به مانند کسی است که بر شیر ژیان میزند و در صفی پر از دشمنان، با فریاد و اراده خود میایستد.
شکمش خسته از تلمبه تست
سینه نالان ز زخم سمبه تست
هوش مصنوعی: شکم او از کار کردن زیاد خسته شده و سینهاش به خاطر زخمها در حال ناله کردن است.
ای عجب من بدین سیه رختی
تو بدان فرهی و خوشبختی
هوش مصنوعی: عجب است که تو با این چهره تیره و سیاه، اینقدر فرهی و خوشبختی.
سرنوشت مرا به پیشانی
بخت ننوشته جز پریشانی
هوش مصنوعی: سرنوشت من به گونهای نیست که در آیندهام چیزی جز ناامیدی و بینظمی باشد.
سرنوشت تو راحت و طرب است
عیشت آماده ساغرت بلب است
هوش مصنوعی: سرنوشت تو خوش و شاداب است و زندگیات پر از لذت و خوشی است. خوشحالیات آماده و فراهم است.
تو چنانی و من چنین ز چه روی؟
تو طربناک و من غمین ز چه روی؟
هوش مصنوعی: تو چنین هستی و من به گونهای دیگر، پس دلیل این تفاوت چیست؟ تو در شادی و نشاطی و من غمگین و ناراحت، دلیل این موضوع چیست؟
پرده زین راز برفکن ای دوست
که نگنجم ز حیرت اندر پوست
هوش مصنوعی: ای دوست، پرده را از این راز کنار بزن، زیرا من در حیرتم و احساس تنگی میکنم.
کیک چون ماجرای پشه شنفت
زیر لب خنده ای زد آنگه گفت
هوش مصنوعی: کیک با شنیدن داستان پشه، زیر لب خندهای کرد و سپس گفت...
من بهنگام کار خاموشم
بسته لب پای تا بسر گوشم
هوش مصنوعی: در زمان کار، ساکت و بیصدا هستم و لبهایم را بستهام تا تمام تمرکزم معطوف به کار باشد.
صوت پنهان و کام ناپیداست
کس نداند دهان من بکجاست
هوش مصنوعی: صدا و خواستهام مشخص نیست و هیچکس نمیداند من کجا هستم و چه احساسی دارم.
گر تو هم زیستی چو من خاموش
نشدی این چنین بجوش و خروش
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل من در درون خودت ساکت بودی، اینگونه پرجنب و جوش نمیبودs.
گر بکردار این زبان بسته
می شدی نرم کار و آهسته
هوش مصنوعی: اگر با رفتار خود، بر این زبان بیزبان تاثیر میگذاشتی، کارها به آرامی و نرمی پیش میرفت.
همه جا داشتی بخوبی راه
نشدی دستت از طلب کوتاه
هوش مصنوعی: در هر جا که میرفتی، به خوبی و خوشی عمل نکردی و درنتیجه، دستت از درخواست و خواستههایت کوتاه ماند.
روبکام اندرون زبان درکش
که تو چون پنبه ای و نطق آتش
هوش مصنوعی: در سخن گفتن دقت کن و زبانت را کنترل کن، زیرا تو مانند پنبهای نرم و آسیبپذیر هستی و سخنانت میتواند شعلهور و تاثیرگذار باشد.
آتش تیز چون به پنبه فتاد
سوخت آن پنبه برد خاکش باد
هوش مصنوعی: آتش وقتی به پنبه رسید، به سرعت آن را سوزاند و بعد باد، خاکسترش را برد.
پشه چون این شنید شد خاموش
لب فرو بست و برگشاد دو گوش
هوش مصنوعی: پشه وقتی این را شنید، ساکت شد و دهانش را بست و دو گوشش را باز کرد تا شنود کند.
گفت کردم نصیحتت را ورد
که تو استادی و منت شاگرد
هوش مصنوعی: گفتم نصیحتت را حفظ کن، چون تو معلمی و من شاگردی که از تو یاد میگیرم.
ای پسر رو خموش باش چو کیک
تا نخواند کست مزن لبیک
هوش مصنوعی: ای پسر، مثل یک کیک خاموش و ساکت باش تا نخواندهای صدایت نکنند و پاسخ ندهی.
همچو پشه مشو بلند آواز
که بناگه درافتی از پرواز
هوش مصنوعی: مانند پشهای نباش که با صدای بلند شروع به صحبت کنی، زیرا ناگهان ممکن است به زمین بیفتی و از پرواز بازمانی.
ای بسا کس که ابلهانه بداد
سر سبزش زبان سرخ بباد
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد نادان هستند که بدون فکر، داراییها و خوشبختیهای خود را به خاطر صحبتهای بیمحتوا و بیهوده از دست میدهند.
گفت احمد سلامت انسان
بیقین بسته شد به حفظ لسان
هوش مصنوعی: احمد گفت که امنیت و سلامت انسان به نوعی به کنترل و حفظ زبان او وابسته است.