گنجور

شمارهٔ ۱۸ - در ستایش آب شلف معدنی تنکابن

آفریننده شفا و مرض
آنکه او جوهر آفرید و عرض
آدمی را ز خاک پیدا کرد
خاک را محو و مات و شیدا کرد
خاک از آب و آب از آتش ساخت
بستر خاک را بر آب انداخت
کودکان را چو گاهواره نهاد
بر دل آب و مغز خاره نهاد
کرد پرخوابه شان ز در و گهر
بالش از سیم و خوابگاه از زر
از شرف تخت و از کرامت تاج
از هوا پوشش وز نوا دواج
ابرشان دایه قهرشان لالا
تا فرازند در چمن بالا
دینشان پیشوا و عقل پزشک
داده جلابشان ز عنبر و مشک
دردشان را دوا پدید آورد
قفل شان را هنر کلید آورد
فضلش آنجا که آبیاری کرد
از دل آب چشمه جاری کرد
نحل را در شکم نهاد دو بهر
در یکی زهر و در یکی پادزهر
صدف و در کشیده از دریا
خزف و لعل کرده از خارا
از یکی خاک زر و آهن کرد
وز یکی گوهر و خماهن کرد
در یکی شاخ خار و خرما ساخت
وز یکی غوره کرد و حلوا ساخت
در یکی چشمه ریخت شربت مرگ
وز یکی سبز و خرم آمد برگ
هر که ز آب شلف کفی نوشد
گفته من درست بنیوشد
که خداوند قادر بیچون
گوهر از سنگ چون کشد بیرون
سالها در سرای پیروزه
تشنه ماندیم و آب در کوزه
شکرلله که باز شاهد بخت
کرد در پیکر از جوانی رخت
ماه مشکو به کوی ما آمد
آب دولت به جوی ما آمد
چشمه روشنی که خواست خضر
زنده از وی روان اسکندر
گر سکندر بشام تیره نیافت
در دل ما بروز روشن تافت
سوی آب حیات بردم پی
و من الماء کل شی حی
خضر را ره بسلسبیل آمد
جام آب بقا سبیل آمد
الصبوع الصبوح یا احباب
المدام المدام یا اصحاب
تنکابن مگر بهشتستی
که گلشن عنبرین سرشتستی
آبش از سلسبیل برده گرو
لاله اش بر مه افکند پرتو
باده آنجا چه آبرو دارد
کابرو را چو آب جو دارد
زین روان بخش آب روح افزا
عرق آرد بچهره آب بقا
گر جم از دور بنگرد جامش
جام گیتی نما نهد نامش
هر که از سؤ هضم دارد رنج
یا بنالد ز هیضه و قولنج
یا ز سنگی که در مثانه وی
بشکند استخوان شانه وی
یا پیچد ز درد گره و پشت
آنچنان کش تو گوئی اینک کشت
یا گدازد ز صدمه نقرس
زر هستیش چون در آتش مس
چون ازین باده جرعه نوش آمد
کز خم ایزدی بجوش آمد
بنگرد فاش داروی همه درد
سرخ سازد ازین قدح رخ زرد
ور بشوید درون وی سر و تن
نو شود روزگار مرد کهن
رنج پیسی و جوشش پریون
رود از تن چو چربی از صابون
پوست نرم آید و بدن فربه
کار هر عضو یک ز دیگر به
برده اند این متاع نغز نفیس
از پی امتحان سوی پاریس
تا حکیمش بتجزیت پرداخت
جمله املاح آن بنام شناخت
هر یکی را گرفت وزن و قیاس
چوالومین، سیلیس و سود و پطاس
با تباشیر و آهن و آهک
کلر و سوفر گفتمت یکیک
الغرض ز این زلال هستی بخش
که بود رشگ اختران بدرخش
تا شود باده مایه رادی
تا بود آب بیخ آبادی
باده عیش در سبوها باد
آب شادی روان به جوها باد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آفریننده شفا و مرض
آنکه او جوهر آفرید و عرض
هوش مصنوعی: خالق و سازنده درمان و بیماری، کسی است که جوهر و ویژگی‌ها را خلق کرده است.
آدمی را ز خاک پیدا کرد
خاک را محو و مات و شیدا کرد
هوش مصنوعی: انسانی که از خاک ساخته شده، تحت تأثیر آن خاک به حالت حیرت و شگفتی فرو می‌رود.
خاک از آب و آب از آتش ساخت
بستر خاک را بر آب انداخت
هوش مصنوعی: خاک از ترکیب آب و آتش به وجود آمد و برای ایجاد زمین، خاک را بر روی آب قرار دادند.
کودکان را چو گاهواره نهاد
بر دل آب و مغز خاره نهاد
هوش مصنوعی: کودکان را مانند نوزادانی که در گهواره قرار دارند، بر دل آب گذاشتند و در ذهنشان افکار و تجربیات تلخی را قرار دادند.
کرد پرخوابه شان ز در و گهر
بالش از سیم و خوابگاه از زر
هوش مصنوعی: او با زیبایی و نازپیشگی خود، خواب را برای عزیزانش، با بالشی از نقره و مکانی از طلا فراهم کرده است.
از شرف تخت و از کرامت تاج
از هوا پوشش وز نوا دواج
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که انسان باید از جایگاه و اعتبار خود بهره‌مند شود و به پوشش و زیبایی‌های زندگی توجه کند. همچنین اشاره دارد که از موسیقی و هنر نیز لذت ببرد و اوقات خود را با زیبایی‌ها پر کند.
ابرشان دایه قهرشان لالا
تا فرازند در چمن بالا
هوش مصنوعی: ابرها به مانند دایه‌ای هستند که به خاطر قهرشان، بچه‌ها را خواب می‌کنند؛ تا زمانی که در چمن‌ها قد بکشند و رشد کنند.
دینشان پیشوا و عقل پزشک
داده جلابشان ز عنبر و مشک
هوش مصنوعی: مذهب آن‌ها به عنوان راهنمایشان و خرد به عنوان درمانگرشان عمل می‌کند و عطر خوششان از مشک و عنبر است.
دردشان را دوا پدید آورد
قفل شان را هنر کلید آورد
هوش مصنوعی: مشکلات و دردهای آن‌ها با پیدا شدن راه‌حل بهبود یافت و هنری که داشتند، باعث شد قفل‌هایشان باز شود.
فضلش آنجا که آبیاری کرد
از دل آب چشمه جاری کرد
هوش مصنوعی: مهربانی و لطف او هنگامی نمایان می‌شود که با احساس عاطفی و محبت، زندگی را مانند آبیاری کردن یک زمین، سرشار از زندگی و نشاط می‌کند. او به مانند چشمه‌ای است که نیکویی‌ها و زیبایی‌ها را به جریان می‌اندازد.
نحل را در شکم نهاد دو بهر
در یکی زهر و در یکی پادزهر
هوش مصنوعی: زنبور عسل در بدن خود دو نوع مایع دارد: یکی زهر که می‌تواند آسیب برساند و دیگری پادزهر که خاصیت درمانی و مفید دارد.
صدف و در کشیده از دریا
خزف و لعل کرده از خارا
هوش مصنوعی: صدف از دریا چیزی ارزشمند و زیبا به دست آورده و سنگ‌های خارا را به جواهراتی چون لعل تبدیل کرده است.
از یکی خاک زر و آهن کرد
وز یکی گوهر و خماهن کرد
هوش مصنوعی: از یک جسم خاکی طلا و آهن ساخت و از جسمی دیگر جواهر و پارچه‌های نرم و لطیف تهیه کرد.
در یکی شاخ خار و خرما ساخت
وز یکی غوره کرد و حلوا ساخت
هوش مصنوعی: در یک جا علف و خار و درخت خرما وجود دارد و از یکجا هم انگور برداشت می‌شود و حلوا تهیه می‌شود.
در یکی چشمه ریخت شربت مرگ
وز یکی سبز و خرم آمد برگ
هوش مصنوعی: در یک جا شربت مرگ را ریختند و از جای دیگر برگی سبز و سرزنده رویید.
هر که ز آب شلف کفی نوشد
گفته من درست بنیوشد
هوش مصنوعی: هر کس از آب شلف (آبی که از سرچشمه یا محل خاصی می‌آید) جرعه‌ای بنوشد، به درستی سخن من را خواهد فهمید.
که خداوند قادر بیچون
گوهر از سنگ چون کشد بیرون
هوش مصنوعی: خداوند قادر است که از سنگی بی‌ارزش، جواهر و گوهر باارزشی بسازد.
سالها در سرای پیروزه
تشنه ماندیم و آب در کوزه
هوش مصنوعی: سال‌ها در محلی پر از نعمت و خوشی زندگی کردیم، اما همچنان تشنه بودیم و به آنچه داریم توجه نکردیم.
شکرلله که باز شاهد بخت
کرد در پیکر از جوانی رخت
هوش مصنوعی: خدا را شکر که دوباره بخت به من روی آورده و جوانی دوباره به من بازگشته است.
ماه مشکو به کوی ما آمد
آب دولت به جوی ما آمد
هوش مصنوعی: ماه زیبا و دوست‌داشتنی به محله ما آمد و خوشبختی مثل آبی که در جوی جاری می‌شود، به زندگی ما راه پیدا کرد.
چشمه روشنی که خواست خضر
زنده از وی روان اسکندر
هوش مصنوعی: چشمه‌ای از روشنایی که خضر زنده از آن خواسته بود، جویبار اسکندر را جاری ساخت.
گر سکندر بشام تیره نیافت
در دل ما بروز روشن تافت
هوش مصنوعی: اگر اسکندر در شام به پیروزی نرسیده، در دل ما روشنایی و روشنی تابیده است.
سوی آب حیات بردم پی
و من الماء کل شی حی
هوش مصنوعی: به سرچشمه زندگی رفتم، زیرا آب زندگی‌بخش همه چیز است.
خضر را ره بسلسبیل آمد
جام آب بقا سبیل آمد
هوش مصنوعی: خضر به مسیری سرسبز و زیبا رفت و جامی از آب زندگی را در آنجا یافت.
الصبوع الصبوح یا احباب
المدام المدام یا اصحاب
هوش مصنوعی: ای صبح زود، ای دوستان شراب، ای یاران!
تنکابن مگر بهشتستی
که گلشن عنبرین سرشتستی
هوش مصنوعی: آیا تنکابن مانند بهشت نیست که سرزمینش پر از گل‌های خوشبوی عنبرین است؟
آبش از سلسبیل برده گرو
لاله اش بر مه افکند پرتو
هوش مصنوعی: آبش از چشمه‌ای زلال و شیرین می‌آید و لاله‌اش پرتو و زیبایی‌اش را بر روی ماه می‌تاباند.
باده آنجا چه آبرو دارد
کابرو را چو آب جو دارد
هوش مصنوعی: شراب در آن جا چه جایگاه و ارزشی دارد، هنگامی که زیبایی و دلربایی کسی مانند آب زلال است.
زین روان بخش آب روح افزا
عرق آرد بچهره آب بقا
هوش مصنوعی: از این آب زنده و نیرومند، عرقی به صورت ظاهر می‌شود که نشانهٔ زندگی و ادامهٔ حیات است.
گر جم از دور بنگرد جامش
جام گیتی نما نهد نامش
هوش مصنوعی: اگر جم از دور به جامش نگاه کند، جامش به او نشان می‌دهد که جام گیتی است و نامش را برمی‌سازد.
هر که از سؤ هضم دارد رنج
یا بنالد ز هیضه و قولنج
هوش مصنوعی: هر کسی که به خوبی نمی‌تواند غذا را هضم کند، یا از دردهای ناشی از آن رنج می‌برد، باید از دردهای دیگر مانند دل‌درد و مشکل در هضم هم گلایه کند.
یا ز سنگی که در مثانه وی
بشکند استخوان شانه وی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یک سنگ کوچک که در مثانه فرد وجود دارد، می‌تواند به قدری آسیب‌زا باشد که استخوان شانه او را بشکند. این تصویر به نوعی می‌تواند نمایانگر قدرت تخریبی مشکلات کوچک اما دردناک باشد که در طول زمان آثار جدی‌تری به جا می‌گذارند.
یا پیچد ز درد گره و پشت
آنچنان کش تو گوئی اینک کشت
هوش مصنوعی: وقتی دردی به وجود می‌آید، آن چنان به خود می‌پیچیم که گویی این درد ما را به کشتن می‌کشد.
یا گدازد ز صدمه نقرس
زر هستیش چون در آتش مس
هوش مصنوعی: اگر طلا از ضربه درد نقرس گداز شود، به مانند مسی که در آتش ذوب می‌شود، از ارزش و موقعیت خود کاسته می‌شود.
چون ازین باده جرعه نوش آمد
کز خم ایزدی بجوش آمد
هوش مصنوعی: وقتی که از این شراب جرعه‌ای نوشید، از خمره‌ای الهی خروشان شد.
بنگرد فاش داروی همه درد
سرخ سازد ازین قدح رخ زرد
هوش مصنوعی: به آرامی و به وضوح بنگر، که در این جام، داروی هر دردی نهفته است؛ و نوشیدن آن، چهره را سرخ و شاداب می‌کند، در حالی که چهره‌های زرد و بی‌روح را از بین می‌برد.
ور بشوید درون وی سر و تن
نو شود روزگار مرد کهن
هوش مصنوعی: اگر دل و روح او شسته و پاک شود، زندگی و روزگار مرد کوته‌نظر تازه و نو خواهد شد.
رنج پیسی و جوشش پریون
رود از تن چو چربی از صابون
هوش مصنوعی: درد و سختی ناشی از پیری و بی‌حالی، همانند اینکه چربی از روی صابون جدا می‌شود، از بدن کنار می‌رود.
پوست نرم آید و بدن فربه
کار هر عضو یک ز دیگر به
هوش مصنوعی: بدن نرم و چاق به نظر می‌رسد و هر قسمت آن برای انجام کارهای مختلف با یکدیگر همکاری می‌کند.
برده اند این متاع نغز نفیس
از پی امتحان سوی پاریس
هوش مصنوعی: این کالا یا محصول باارزش و بی‌نظیر به خاطر آزمایش و بررسی به پاریس فرستاده شده است.
تا حکیمش بتجزیت پرداخت
جمله املاح آن بنام شناخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که حکمت به تفکیک ویژگی‌ها و اجزای مختلف پرداخت، تمام خصلت‌ها و ویژگی‌ها به نام شناخت ارائه شد.
هر یکی را گرفت وزن و قیاس
چوالومین، سیلیس و سود و پطاس
هوش مصنوعی: هر چیزی بر اساس معیاری خاص و سنجش‌هایی که برای آن تعریف شده، سنجیده می‌شود. این معیارها مثل اندیشه‌ها و مفاهیم مختلف، برای فهم بهتر جهان به کار می‌روند.
با تباشیر و آهن و آهک
کلر و سوفر گفتمت یکیک
هوش مصنوعی: با مواد مختلفی مانند تباشیر، آهن، آهک، کلر و سولفید با تو صحبت کردم و هر کدام را به تنهایی توضیح دادم.
الغرض ز این زلال هستی بخش
که بود رشگ اختران بدرخش
هوش مصنوعی: هدف از این زندگی سرشار از زیبایی چیست، اگر نه این که باعث حسادت ستاره‌ها گردد و درخشان شوند؟
تا شود باده مایه رادی
تا بود آب بیخ آبادی
هوش مصنوعی: برای اینکه شراب باعث شادابی شود، باید آب برای آبادانی وجود داشته باشد.
باده عیش در سبوها باد
آب شادی روان به جوها باد
هوش مصنوعی: نوشیدنی شادی در گاهی است و آب خوشحالی در جوی‌ها جاری است.