گنجور

شمارهٔ ۱۰

من که در دانش و هنر طاقم
شمع ایوان و شمس آفاقم
دختر قاضی نیشابورم
ماه پرویز و شاه شاپورم
رشک شیرین و جفت پرویزم
از لب اندر سخن شکر ریزم
بی بی آغاست نام فرخ من
شهد گیرد شکر ز پاسخ من
هست اشرف برادرم قاضی
که از اویند شاهدان راضی
زده در زرگران و فوشنجان
استکان و پیاله و فنجان
بسکه مشتاق وصل و تشنه وقف
میجهد از زمین خانه بسقف
زن قاضی است خانم اشرف
صاحب اعتبار و مجد و شرف
عیبش این بس که در بلندی و پست
ریش قاضی ندارد اندر دست
قاضی از وصل زن ملول و ستوه
دل زن هم ز شو پر از اندوه
هر دو ناگفته و نسنجیده
از حریف شبانه رنجیده
مصلحی نیست کژ طریق صلاح
این دو دل را دهد بهم اصلاح
تا بدانند قدر یکدیگر
به برند از نهال مهر ثمر
تا بغلطند بر فراز سریر
تا بسایند استخوان بحریر
تا بیفتند هر دو از حرکت
دور ماند قضای بی برکت
از دل و جان رفیق و دوست شوند
چون دو مغز اندرون پوست شوند
نوشی و قاضیه دو خواهر من
راست گویم دو گنج گوهر من
قاضیه خواهر بزرگ من است
گوسفند است اگر چه گرگ من است
چشمه نوش از لب نوشی
بر دهان بسته قفل خاموشی
دختر خواهرم بود مخصوص
که کند وقف بر عموم و خصوص
تا علی اوسطش شناخت بها
گفت خیرالامور اوسطها
پسر من غلام حیدر خان
شکلائی است تازه اندر خوان
گشته رویش شعار شاه حبش
زده مویش بهند و چین آتش
شوهرم رفته است در تربت
از وطن رو نهاده در غربت
بر کمر زد ز چابکی دامان
تا که نظمیه را دهد سامان
کار نظمیه را نکرده درست
خفته با دختر ریاست پست
ای صبا گر رسی بر آن سر کوی
از زبان من حزین برگوی
کوه سیماب را بتیشه تیز
بیستون کردی ای ملک پرویز
وصل شیرین نصیب خود کردی
عالمی را رقیب خود کردی
اندر آن بزم دلکش عالی
جای فرهاد کوهکن خالی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من که در دانش و هنر طاقم
شمع ایوان و شمس آفاقم
هوش مصنوعی: من در علم و هنر بسیار توانا هستم، مانند شمعی که در فضای یک ایوان می‌درخشد و مانند خورشیدی که در آسمان می‌تابد.
دختر قاضی نیشابورم
ماه پرویز و شاه شاپورم
هوش مصنوعی: من دختر قاضی نیشابورم و نسبت به دیگران درخشان و زیبا هستم، مانند ماه و شاه.
رشک شیرین و جفت پرویزم
از لب اندر سخن شکر ریزم
هوش مصنوعی: حسادت شیرین و همراهی با فرهاد را از لبان تو می‌گیرم و در سخن خود به شیرینی سخن می‌گویم.
بی بی آغاست نام فرخ من
شهد گیرد شکر ز پاسخ من
هوش مصنوعی: نام خوشم به مانند عسل شیرین است و آغوش بی‌بی همواره برای من آرامش‌بخش بوده و پاسخ‌های من به او مانند شکر می‌باشد.
هست اشرف برادرم قاضی
که از اویند شاهدان راضی
هوش مصنوعی: برادرم قاضی، او بهترین و برترین است و شاهدان از او راضی هستند.
زده در زرگران و فوشنجان
استکان و پیاله و فنجان
هوش مصنوعی: در بازار زرگران و فوشنجان، ظروفی مانند استکان، پیاله و فنجان عرضه می‌شود.
بسکه مشتاق وصل و تشنه وقف
میجهد از زمین خانه بسقف
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر شدت علاقه و اشتیاق یک شخص به ارتباط و وصالی خاص است. او تا جایی پیش می‌رود که احساساتش آن‌قدر سرشار است که از زمین خانه‌اش به سمت سقف می‌جهد. این تصویر نشان‌دهنده‌ی هیجان و شور و شوق عمیق اوست که او را به بالاترین نقاط می‌برد.
زن قاضی است خانم اشرف
صاحب اعتبار و مجد و شرف
هوش مصنوعی: خانم اشرف، زنی معتبر و با شرافت است که در مقام قضاوت و رسیدگی به مسائل برقرار است.
عیبش این بس که در بلندی و پست
ریش قاضی ندارد اندر دست
هوش مصنوعی: نقص کار این است که در هر شرایطی، چه در بالا و چه در پایین، قدرت قضاوت ندارد و نمی‌تواند در دست کسی قرار گیرد.
قاضی از وصل زن ملول و ستوه
دل زن هم ز شو پر از اندوه
هوش مصنوعی: قاضی از ارتباط با همسر خسته و ناامید است و دل همسرش نیز از رفتار شوهرش پر از ناراحتی و غم شده است.
هر دو ناگفته و نسنجیده
از حریف شبانه رنجیده
هوش مصنوعی: هر دو بدون اینکه چیزی بگویند و فکر کنند، از حریف شبانه خود ناراحت شده‌اند.
مصلحی نیست کژ طریق صلاح
این دو دل را دهد بهم اصلاح
هوش مصنوعی: هیچ مصلحی نمی‌تواند این دو دل را که از مسیر درست منحرف شده‌اند، به خوبی به هم نزدیک کند.
تا بدانند قدر یکدیگر
به برند از نهال مهر ثمر
هوش مصنوعی: برای آن که انسان‌ها ارزش یکدیگر را بفهمند، باید از عشق و محبت، نتیجه و ثمره‌ای به دست آورند.
تا بغلطند بر فراز سریر
تا بسایند استخوان بحریر
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که عده‌ای در حال حرکات و حرکات غریب و شگفت‌انگیز بر روی تختی هستند، به گونه‌ای که می‌خواهند بر روی استخوان‌ها و لایه‌های نرم و لطیف پارچه‌ای بیفتند و زندگی و خوشبختی را در آن آغوش کنند. این بیت ممکن است به تلاش برای نشان دادن قدرت و زیبایی زندگی و همچنین چالش‌هایی که در این مسیر وجود دارند اشاره داشته باشد.
تا بیفتند هر دو از حرکت
دور ماند قضای بی برکت
هوش مصنوعی: اگر دو نفر از هم دور شوند و از هم جدا بمانند، سرنوشت نیکو نمی‌توانند داشته باشند.
از دل و جان رفیق و دوست شوند
چون دو مغز اندرون پوست شوند
هوش مصنوعی: دو دوست و رفیق به گونه‌ای با هم نزدیک می‌شوند که انگار مانند دو مغز که درون یک پوست قرار دارند، از هم جدایی ناپذیرند.
نوشی و قاضیه دو خواهر من
راست گویم دو گنج گوهر من
هوش مصنوعی: نوشی و قاضیه دو خواهر من هستند و من به راستی می‌گویم که آن‌ها برای من مانند دو گنج با ارزشند.
قاضیه خواهر بزرگ من است
گوسفند است اگر چه گرگ من است
هوش مصنوعی: خواهر بزرگ من مانند یک گوسفند است، هرچند که به ظاهر خطرناک و شبیه گرگ به نظر می‌رسد.
چشمه نوش از لب نوشی
بر دهان بسته قفل خاموشی
هوش مصنوعی: نوشیدنی شیرین و دلپذیر از لبانی زیبا بر روی دهانی که در سکوت و خاموشی قرار دارد.
دختر خواهرم بود مخصوص
که کند وقف بر عموم و خصوص
هوش مصنوعی: دختر خواهرم به طور خاص در نظر دارد که بر عموم و خاص وقف کند.
تا علی اوسطش شناخت بها
گفت خیرالامور اوسطها
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که وقتی علی (ع) بهترین و درست‌ترین راه‌ها را شناخت، گفت که بهترین کارها میانه‌روی است. یعنی افراط و تفریط نکنید و در همه امور به اندازه اقدام کنید.
پسر من غلام حیدر خان
شکلائی است تازه اندر خوان
هوش مصنوعی: پسر من نوکر حیدر خان شکلائی است که تازه به خانه آمده است.
گشته رویش شعار شاه حبش
زده مویش بهند و چین آتش
هوش مصنوعی: چهره‌اش نشانه‌ای از پادشاه حبشی است و موهایش به طرز زیبایی شبیه به سرزمین‌های هند و چین همچون آتشی سوزان به نظر می‌رسد.
شوهرم رفته است در تربت
از وطن رو نهاده در غربت
هوش مصنوعی: همسرم به دور از وطن در خاک آرام گرفته است و اکنون در غیبت خود به سر می‌برد.
بر کمر زد ز چابکی دامان
تا که نظمیه را دهد سامان
هوش مصنوعی: به سرعت و چابکی دامنش را به دور کمرش بست تا بتواند به نظم و سامان دادن به امور کمک کند.
کار نظمیه را نکرده درست
خفته با دختر ریاست پست
هوش مصنوعی: کسی که وظایفش را به درستی انجام نمی‌دهد، در خواب راحتی با دختر رئیس پست است.
ای صبا گر رسی بر آن سر کوی
از زبان من حزین برگوی
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر به آن سر کوچه رسیدی، از زبان من که غمگینم، پیامی ببر.
کوه سیماب را بتیشه تیز
بیستون کردی ای ملک پرویز
هوش مصنوعی: ای ملک پرویز، تو با تیشه‌ی تیز خود کوه نقره را به دو نیم تقسیم کردی.
وصل شیرین نصیب خود کردی
عالمی را رقیب خود کردی
هوش مصنوعی: به واسطه وصل و اتحاد شیرین، جهانی را به رقبتی برای خود تبدیل کردی.
اندر آن بزم دلکش عالی
جای فرهاد کوهکن خالی
هوش مصنوعی: در آن مهمانی زیبا و دلربا، جای فرهاد، آن کوه‌نورد معروف، خالی است.