بخش ۵ - خواستن دبیر و صدور حکم بحکمران عراق
ببر خواند شهزاده دانا دبیر
بدو گفت کی شخص روشن ضمیر
یکی چامه بنویس چون روی حور
که باشد در او از تف نار نور
رقم ساز بر حکمران عراق
که ای از تو ویران سرای نفاق
به الطاف شامل سرافراز باش
ز آواز گیتی پر آواز باش
فروزان و رخشنده چون مهر زی
بفیروز روزی منوچهر زی
بر اورنگ و اقبال شایسته باش
پس آنگه هر آیینه دانسته باش
که مردی چنین دادخواه آمدست
در این سایه اندر پناه آمدست
به بی مهری جفت گردیده جفت
وز او شکوه ها دارد اندر نهفت
به دل دردهای گران داردا
دل من ز آهش بیازاردا
چنان بر در من بنالید زار
که گفتی تو ابریست در نوبهار
مرا دل ز گفتار او خیره شد
بچشم اندرم آسمان تیره شد
بدان حکم فرمان همی دادمت
در آن کشور اندر فرستادمت
ترا دادم اقبال و نیرو و بخت
که باشی نگهبان شاخ درخت
که تا بر ستمدیده احسان کنی
ستم پیشه با خاک یکسان کنی
چو فرمان من بر بدست آیدت
همان لحظه اجرای آن بایدت
بباید کناره کنی از طرب
فروزی بسی شعله ها از غضب
ننوشی دگرباده خوشگوار
نسازی دگر نغمه چنگ و تار
میاسای اندر بساط حریر
میفروز عود و مسوزان عبیر
مگر کین این خسته بستانیا
چگویم دگر چون تو خود دانیا
همین دم سواران روان ساز زود
خروشان و جوشنده چون ابر و دود
بفرمای تا پهلوانان گرد
نمایند در خانه اش دستبرد
شنیدم که آن زن در این روزگار
فراهشته از سنگ روئین حصار
حصاری فراهشته از سنگ و روی
نه رستم گشاید ورانه گروی
بباید بکوبی تو دیوار او
زنی بر فلک پایه دار او
کنی قصرش از پای پیلان خراب
بن خانه اش را رسانی بر آب
بگیری ز گیسوی او موکشان
دهی در کف شوی آتش فشان
که او را بمشکو روان آورد
دل آزرده و ناتوان آورد
بسوز دلش ز آتش خشم خویش
بگریاندش دیده در چشم خویش
اگر خواهد اندر کمندش کند
گرفتار زندان و بندش کند
وگرنه بر آتش نهد چون سپند
ببرد سرش کمتر از گوسفند
یکی مهر بر صدر منشور زد
سیه خال بر جبهه حور زد
بخش ۴ - نالیدن حسنخان حضور ظل السلطان: ستمدیده برداشت فریاد و آهبخش ۶ - ارائه دادن رقم ظل السلطان به حاکم عراق و فرستادن مأمور به خانقاه سفلی: ستمدیده برداشت فرمان شاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ببر خواند شهزاده دانا دبیر
بدو گفت کی شخص روشن ضمیر
هوش مصنوعی: شهزادهٔ دانا که به مانند یک ببر قوی و تیزبین است، به دبیر خود گفت: آیا چنین شخصی که دارای روشنایی فکر و اندیشه باشد، وجود دارد؟
یکی چامه بنویس چون روی حور
که باشد در او از تف نار نور
هوش مصنوعی: به مانند چهره حوری، شعری بنگار که در آن از آتش، نور و روشنایی وجود دارد.
رقم ساز بر حکمران عراق
که ای از تو ویران سرای نفاق
هوش مصنوعی: این بیت به صراحت به حکمران عراق اشاره دارد و به نوعی او را متهم به ایجاد فساد و نفاق میکند. شاعر به نوعی از ویرانیهایی که این حکمران به بار آورده، سخن میگوید و نشان میدهد که این فرد باعث خرابی و بدبختی مردم و کشور شده است. در واقع، شاعر با زبانی شاعرانه به انتقاد از وضعیت سیاسی و اجتماعی میپردازد و از عواقب منفی رفتارهای این حکمران سخن میگوید.
به الطاف شامل سرافراز باش
ز آواز گیتی پر آواز باش
هوش مصنوعی: به نعمتها و لطفهای الهی افتخار کن و همواره با صدای پر طنین زندگی، درخشان و با افتخار باش.
فروزان و رخشنده چون مهر زی
بفیروز روزی منوچهر زی
هوش مصنوعی: درخشان و روشن همچون خورشید، به اندازهی روزی که منوچهر درخشان و نیکو بود.
بر اورنگ و اقبال شایسته باش
پس آنگه هر آیینه دانسته باش
هوش مصنوعی: روی صحنه زندگی باید شایسته و شایستهسالار باشی، سپس مطمئن خواهی بود که در هر شرایطی حقیقت را درک خواهی کرد.
که مردی چنین دادخواه آمدست
در این سایه اندر پناه آمدست
هوش مصنوعی: مردی که برای احقاق حق و عدالت آمده، در این سایه به حمایت و پناهگاهی دست یافته است.
به بی مهری جفت گردیده جفت
وز او شکوه ها دارد اندر نهفت
هوش مصنوعی: به خاطر بی مهری، جفتش به او نزدیک شده و در دل خود از او ناله و شکوه دارد.
به دل دردهای گران داردا
دل من ز آهش بیازاردا
هوش مصنوعی: دل من از دردهای سنگین رنج میبرد و غم و اندوهش باعث آزار من میشود.
چنان بر در من بنالید زار
که گفتی تو ابریست در نوبهار
هوش مصنوعی: به قدری دلbroken و غمگین بر در من ناله کرد که گویی در فصل بهار بارانی بر پا شده است.
مرا دل ز گفتار او خیره شد
بچشم اندرم آسمان تیره شد
هوش مصنوعی: دل من از حرفهای او گیج و منگ شد و چشمهایم به خاطر این وضعیت به آسمان تاریک دوخته شد.
بدان حکم فرمان همی دادمت
در آن کشور اندر فرستادمت
هوش مصنوعی: من به تو دستور میدهم که در آن کشور، مأموریتی را انجام دهی و به جا بیاوری.
ترا دادم اقبال و نیرو و بخت
که باشی نگهبان شاخ درخت
هوش مصنوعی: من تو را با خوشبختی و قدرت و سرنوشت همراه کردهام تا نگهبان شاخ درخت باشی.
که تا بر ستمدیده احسان کنی
ستم پیشه با خاک یکسان کنی
هوش مصنوعی: برای اینکه به ستمدیده کمک کنی، باید ظالم را نادیده بگیری و او را از زمین براندازی.
چو فرمان من بر بدست آیدت
همان لحظه اجرای آن بایدت
هوش مصنوعی: به محض اینکه دستورات من به تو برسد، باید فوراً آن را اجرایی کنی.
بباید کناره کنی از طرب
فروزی بسی شعله ها از غضب
هوش مصنوعی: باید از شادی و خوشحالی دوری کنی، چون آتشهای زیادی در دل خشم وجود دارد.
ننوشی دگرباده خوشگوار
نسازی دگر نغمه چنگ و تار
هوش مصنوعی: اگر دیگر شراب خوشمزه ننوشی، دیگر نغمههای دلانگیز چنگ و تار را نخواهی داشت.
میاسای اندر بساط حریر
میفروز عود و مسوزان عبیر
هوش مصنوعی: در تماشاگاه زیبا و نرم حریر راحت باش و خوش بگذران، اما نه عود را بسوزان و نه عطر را به باد بده.
مگر کین این خسته بستانیا
چگویم دگر چون تو خود دانیا
هوش مصنوعی: آیا میتوانم درباره این خستهی باغ چه بگویم، وقتی خودت همه چیز را میدانی؟
همین دم سواران روان ساز زود
خروشان و جوشنده چون ابر و دود
هوش مصنوعی: در این لحظه، سواران به سرعت حرکت میکنند و مانند ابر و دود در حال جوش و خروش هستند.
بفرمای تا پهلوانان گرد
نمایند در خانه اش دستبرد
هوش مصنوعی: بیایید تا قهرمانان دور خانهاش جمع شوند و به آنجا یورش ببرند.
شنیدم که آن زن در این روزگار
فراهشته از سنگ روئین حصار
هوش مصنوعی: شنیدم که آن زن در این زمان، به دور از مشکلات و سختیها، خود را در دنیایی از آرامش و امنیت قرار داده است.
حصاری فراهشته از سنگ و روی
نه رستم گشاید ورانه گروی
هوش مصنوعی: اگر دیواری از سنگ هم دور باشد، هیچکس نمیتواند آن را بهراحتی بشکند یا از بین ببرد، حتی اگر نیرومندترین قهرمانان هم تلاش کنند.
بباید بکوبی تو دیوار او
زنی بر فلک پایه دار او
هوش مصنوعی: باید دیوار او را بشکنی و بر بلندیها جایگاه او را هدف قرار دهی.
کنی قصرش از پای پیلان خراب
بن خانه اش را رسانی بر آب
هوش مصنوعی: اگر بخواهی قصر او را که بر پایههای محکم و بزرگ است ویران کنی، باید بنای او را به آبی ببری.
بگیری ز گیسوی او موکشان
دهی در کف شوی آتش فشان
هوش مصنوعی: اگر گیسوی او را بگیری و آن را در دستت بریزی، خواهی دید که آتش زیادی از دل تو فوران میکند.
که او را بمشکو روان آورد
دل آزرده و ناتوان آورد
هوش مصنوعی: او به سمت او میآید، دلش پر از نگرانی و خستگی است.
بسوز دلش ز آتش خشم خویش
بگریاندش دیده در چشم خویش
هوش مصنوعی: دلش از خشم خود میسوزد و چشمانش از این ناراحتی پر از اشک میشود.
اگر خواهد اندر کمندش کند
گرفتار زندان و بندش کند
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد، میتواند عاشقش کند و او را در دام محبتش بیندازد، به طوری که مانند زندانی در بند اشتیاقش گرفتار شود.
وگرنه بر آتش نهد چون سپند
ببرد سرش کمتر از گوسفند
هوش مصنوعی: اگر به خودت نرسی و مراقب نباشی، سرنوشتت به جایی خواهد رسید که کمتر از گوسفند هم ارزش نخواهی داشت و مثل جرقهای بر آتش خواهی سوخت.
یکی مهر بر صدر منشور زد
سیه خال بر جبهه حور زد
هوش مصنوعی: یک نفر علامتی بر بالای نامهای گذاشت و نشانهای تیره بر پیشانی زیبایی زد.