گنجور

بخش ۲۰ - زاری کردن فرنگیس در فراق والده بلقیس بانوی خود

از آن سو فرنگیس ژولیده موی
خروشیده جان و خراشیده روی
بزد قفلی از آهن اندر حصار
که دشمن نیارد بدان سو گذار
پس آنگه بر آمد به بالای بام
فروزنده مانند ماهی تمام
بدست اندرش دست بلقیس زار
خروشان و جوشان چو ابر بهار
چو افتاد چشمش به بانوی خویش
فرنگیس بگشود گیسوی خویش
برآورد آوازه از سطح بام
که ای بانوی مهربان تر زمام
برفتند یارانت زین جایگاه
کجا بی سپهدار ماند سپاه
همه رخ نهفتند از یاریت
نکردند دیگر هواداریت
من و دخترت اندرین آستان
بماندیم چون مهربان پاسبان
چو دشمن بتازد در اینجا سمند
ببام حصار اندر آرد کمند
بمانیم در دست خون خوارگان
بما بر بگویند سیارگان
کجا لاف نیروی مردان زنیم
نتابیم از ایراکه گریان زنیم
اگر خان اکبر به بیند مرا
بدین خرمی کی گزیند مرا
ز بند گران دست بندم کند
به پستان ز یک سو کمندم کند
همی روز روشن گشاید سرم
برهنه سر آرد به خیل اندرم
مرا گردن از بند سنگین کند
زخون اندرم پنجه رنگین کند
به سختی و زاری بیازاردم
گرفتار بندگران داردم
خروشد درون و خراشد رخم
به تندی و تلخی دهد پاسخم
ترا خوش که رفتی و آسوده ای
ز آهنگ دشمن نفرسوده ای
نیفتادی اندر کمند عدو
نگشتی ابا دشمنان روبرو

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آن سو فرنگیس ژولیده موی
خروشیده جان و خراشیده روی
هوش مصنوعی: از آن طرف، فرنگیس با موی پریشان و حالتی خشمگین، جانش سخت آزار دیده و چهره‌اش خراشیده است.
بزد قفلی از آهن اندر حصار
که دشمن نیارد بدان سو گذار
هوش مصنوعی: در قلعه قفل محکمی از آهن زده‌اند تا دشمن نتواند به آن سو نزدیک شود.
پس آنگه بر آمد به بالای بام
فروزنده مانند ماهی تمام
هوش مصنوعی: سپس او بالای بام رفت و مانند یک ماه کامل درخشان شد.
بدست اندرش دست بلقیس زار
خروشان و جوشان چو ابر بهار
هوش مصنوعی: دست بلقیس در آنجا به شدت زود و ناپایدار مانند ابرهای بهاری در حال جریان و جوش است.
چو افتاد چشمش به بانوی خویش
فرنگیس بگشود گیسوی خویش
هوش مصنوعی: وقتی چشمانش به روی بانوی خود، فرنگیس، افتاد، موهای خود را گشود.
برآورد آوازه از سطح بام
که ای بانوی مهربان تر زمام
هوش مصنوعی: از روی بام صدای خود را بلند کرد و گفت: ای بانوی مهربان، تو بهتر از همه هستی.
برفتند یارانت زین جایگاه
کجا بی سپهدار ماند سپاه
هوش مصنوعی: دوستان و یاران از این مکان رفتند، کجا گروهی بدون فرمانده و رهبر باقی ماند؟
همه رخ نهفتند از یاریت
نکردند دیگر هواداریت
هوش مصنوعی: همه از حمایت تو فاصله گرفتند و دیگر به هیچ وجه پشت تو را نگرفتند.
من و دخترت اندرین آستان
بماندیم چون مهربان پاسبان
هوش مصنوعی: من و دخترت در این مکان ماندیم مانند دو دوست وفادار که از یکدیگر مراقبت می‌کنند.
چو دشمن بتازد در اینجا سمند
ببام حصار اندر آرد کمند
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن به حمله بیفتد، باید در اینجا از اسب خود استفاده کنیم و با دقت او را به دام اندازیم.
بمانیم در دست خون خوارگان
بما بر بگویند سیارگان
هوش مصنوعی: بگذاریم که در دستان خون‌خواران بمانیم تا به ما بگویند ستاره‌ها.
کجا لاف نیروی مردان زنیم
نتابیم از ایراکه گریان زنیم
هوش مصنوعی: کجا به خود شجاعت و قدرت مردان را می‌بالیم، در حالی که از ترس و ناراحتی، ناله و فریاد می‌زنیم؟
اگر خان اکبر به بیند مرا
بدین خرمی کی گزیند مرا
هوش مصنوعی: اگر خان اکبر مرا با این خوشحالی ببیند، آیا مرا انتخاب می‌کند؟
ز بند گران دست بندم کند
به پستان ز یک سو کمندم کند
هوش مصنوعی: دستبند سنگینی که به دست دارم را می‌گشاید و از سوی دیگر کمندی به دورم می‌افتد.
همی روز روشن گشاید سرم
برهنه سر آرد به خیل اندرم
هوش مصنوعی: در روز روشن، رازهای درونم را بدون پرده‌پوشی فاش می‌کنم و احساساتم را با دیگران به اشتراک می‌گذارم.
مرا گردن از بند سنگین کند
زخون اندرم پنجه رنگین کند
هوش مصنوعی: درد و رنجی که در دل دارم، مانند زنجیری سنگین بر گردن من است و اثر آن بر روانم همچون رنگی عمیق است که به دستانم نشسته.
به سختی و زاری بیازاردم
گرفتار بندگران داردم
هوش مصنوعی: با درد و رنج زیادی دست و پنجه نرم کرده‌ام و به محبت دیگران وابسته‌ام.
خروشد درون و خراشد رخم
به تندی و تلخی دهد پاسخم
هوش مصنوعی: درونم به شدت ناله می‌کند و صورتم را می‌خراشد، با بی‌حوصلگی و تلخی به من پاسخ می‌دهد.
ترا خوش که رفتی و آسوده ای
ز آهنگ دشمن نفرسوده ای
هوش مصنوعی: خوشحالی تو از رفتن و آرامش یافتی، در حالی که از تیرگی و دشمنی رنج نمی‌بری.
نیفتادی اندر کمند عدو
نگشتی ابا دشمنان روبرو
هوش مصنوعی: در دام دشمن نیفتادی و از رویارویی با آن‌ها هراس نداشتی.