گنجور

شمارهٔ ۹۹ - در تعزیت

داورا از پس این غم که ترا رخ بنمود
شادی اندر دل ما رخ ننماید هرگز
تا تو چون غنچه خوری خون و ز غم تنگدلی
خاطر گل به گلستان نگشاید هرگز
تا دل زار تو از داغ برادر ریش است
در چمن باد صبا نافه نساید هرگز
آن شنیدم که شکیب کم و غم افزون است
یا رب آن کم نشود وین نفزاید هرگز
ناشکیبا مشو از غصه خدا را که به دهر
ناشکیبی ز تو ای خواجه نشاید هرگز
حاش الله چو تو صاحبدلی از سوگ و دریغ
نخراشید رخ و انگشت نخاید هرگز
دل چنان سخت کن امروز در این غم که کسی
جز به پولاد و حدیدش نستاید هرگز
شکر لله پسری داری با فر و بها
که چنو مادر ایام نزاید هرگز
آهنین جوشنی از صبر و شکیبائی پوش
کایچ مقناطیس او را نرباید هرگز
با وجود وی و برهان و مجیر از غم دهر
دل مجموع تو آشفته نباید هرگز
بزدا زنگ غم از آینه دل ورنه
زنگ از آینه گیتی نزداید هرگز
نقد دیدار رفیقان حضر مغتنم است
کز سفر یار سفر کرده نیاید هرگز
بنده بیش از تو خورد خون جگر میدانی
که به افسانه سخن می نسراید هرگز
لیک ما کاخ گلینیم و جهان معبر سیل
کاخ گل در گذر سیل نپاید هرگز
پای دانا را چون رشته تقدیر ببست
جز بدرگاه مقدر نگراید هرگز
دستغیب آن گهری را که برین بنده زداست
خر دو فلسفه ما نگشاید هرگز

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داورا از پس این غم که ترا رخ بنمود
شادی اندر دل ما رخ ننماید هرگز
هوش مصنوعی: ای خدای دادگر، هرچقدر که غم و اندوه در پس این چهره‌ی تو دیده می‌شود، هرگز شادی در دل ما ظاهر نخواهد شد.
تا تو چون غنچه خوری خون و ز غم تنگدلی
خاطر گل به گلستان نگشاید هرگز
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو مانند یک غنچه، از درد و رنج خود رنج می‌کشی و دل تنگی را احساس می‌کنی، هیچ وقت نمی‌توانی از جمال و زیبایی زندگی لذت ببری و به آرامش برسی.
تا دل زار تو از داغ برادر ریش است
در چمن باد صبا نافه نساید هرگز
هوش مصنوعی: دل سوخته‌ات از درد برادرت به قدری عمیق است که در میان چمن، حتی نسیم صبحگاهی نیز نمی‌تواند به تو آرامش بدهد و زخم‌هایت را التیام بخشد.
آن شنیدم که شکیب کم و غم افزون است
یا رب آن کم نشود وین نفزاید هرگز
هوش مصنوعی: شنیدم که صبر و تحمل کم شده و غم و اندوه بیشتر شده است. ای کاش این صبر کمتر نشود و این غم هرگز افزون نگردد.
ناشکیبا مشو از غصه خدا را که به دهر
ناشکیبی ز تو ای خواجه نشاید هرگز
هوش مصنوعی: از غم و اندوه نگران نباش، زیرا در این دنیا ناپختگی و بی‌صبری از تو، ای آقای من، هیچ‌گاه مناسب نیست.
حاش الله چو تو صاحبدلی از سوگ و دریغ
نخراشید رخ و انگشت نخاید هرگز
هوش مصنوعی: هرگز نباید چهره و دست کسی که صاحب دل است به خاطر غم و افسوس آسیب ببیند.
دل چنان سخت کن امروز در این غم که کسی
جز به پولاد و حدیدش نستاید هرگز
هوش مصنوعی: امروز باید به دل خود آنقدر قوت و استحکام ببخشی که هیچ‌کس جز با آهن و فولاد نتواند به آن احترام بگذارد.
شکر لله پسری داری با فر و بها
که چنو مادر ایام نزاید هرگز
هوش مصنوعی: خوشحالم که پسری داری با زیبایی و ارزشمند، چون چنین پسری را هیچ گاه زمانه به دنیا نمی‌آورد.
آهنین جوشنی از صبر و شکیبائی پوش
کایچ مقناطیس او را نرباید هرگز
هوش مصنوعی: بپوش یک زره‌ی قوی از صبر و شکیبایی، چرا که هیچ نیرویی نمی‌تواند تو را در برابر مشکلات و چالش‌ها دچار ضعف کند.
با وجود وی و برهان و مجیر از غم دهر
دل مجموع تو آشفته نباید هرگز
هوش مصنوعی: با وجود او و دلایل و وسایل کمک، نباید هرگز برای غم‌های دنیا دل تو پریشان باشد.
بزدا زنگ غم از آینه دل ورنه
زنگ از آینه گیتی نزداید هرگز
هوش مصنوعی: غم و درد را از دل خود دور کن و پاک‌سازی‌اش کن، وگرنه مانند زنگ زدگی که هیچ‌گاه از آینه‌ی دنیا پاک نمی‌شود، غم نیز در دل باقی خواهد ماند.
نقد دیدار رفیقان حضر مغتنم است
کز سفر یار سفر کرده نیاید هرگز
هوش مصنوعی: دیدار با دوستان و رفقا در زمان حال بسیار باارزش و قابل استفاده است، چرا که ممکن است دیگر فرصتی برای ملاقات کسانی که سفر کرده‌اند پیش نیاید.
بنده بیش از تو خورد خون جگر میدانی
که به افسانه سخن می نسراید هرگز
هوش مصنوعی: من بیش از تو رنج و درد کشیده‌ام و تو می‌دانی که هیچ‌کس نمی‌تواند به زیبایی افسانه‌ها سخن بگوید.
لیک ما کاخ گلینیم و جهان معبر سیل
کاخ گل در گذر سیل نپاید هرگز
هوش مصنوعی: ما به مانند کاخی از گل هستیم، اما دنیا مانند راهی است که سیل جاری می‌شود. کاخ گل در برابر این سیل هرگز نمی‌تواند دوام بیاورد.
پای دانا را چون رشته تقدیر ببست
جز بدرگاه مقدر نگراید هرگز
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت برای یک فرد دانا مسیری را تعیین کند، او دیگر به هیچ جا غیر از درگاه تقدیر نگاه نمی‌کند و به آنچه بر او پیش آمده است، رضایت می‌دهد.
دستغیب آن گهری را که برین بنده زداست
خر دو فلسفه ما نگشاید هرگز
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که فردی به دنبال دستیابی به ارزش و گوهر درونی است که فراتر از ظواهر و مسائل دنیوی قرار دارد. او معتقد است که فلسفه‌های معمول به تنهایی نمی‌توانند او را به حقیقت واقعی و درونی‌اش راهنمایی کنند. به عبارتی، برای رسیدن به عمق معنوی و حقیقت، نیاز به فراتر رفتن از تفکرات و باورهای متداول است.