شمارهٔ ۲ - در نکوهش خطیبان بی زبان آغاز مشروطیت فرماید:«بوالعنبس »
بود «بوالعنبس » خطیب فحل و شیخ نامور
بر خلایق پیشوا بر مسلمین فرمان روا
روزی اندر مسجد طائف به استدعای خلق
بر فراز منبر تحقیق حکمت کرد جا
نطق ناکرده کمیت فکرتش همچون شتر
خفت آنسان کش و گفتی در شکم شد دست و پا
آری آری آدمی را فکر دریائی است ژرف
کاندرو ماند نهنگ از سیر و ماهی از شنا
چون زبان در کام مردم بسته شد نتوان گشود
نه ز افسون و نه از اندیشه و نز کیمیا
ماند «بوالعنبس » به منبر خشک لب خامش زبان
چون بت اندر بتکده یا در زمین مردم گیا
لختی اندر ریش دست آورد و لختی بر سبال
لمحه ای شد ناظر دیوار و سقف و بوریا
گه تنحنح کرد و گاهی سرفه گاهی دست برد
بر سجاف جبه چاک پیرهن بند قبا
وز پس دیری تفکر روی با اصحاب کرد
کاندر آنجا گرد بودند از غریب و آشنا
دید جمعی ناظرستند و گروهی منتظر
هوششان در راه منطق گوش در راه صدا
گفت دانستید؟ ای یاران مرادم از سخن
جمله گفتند آری ای دانش پژوه پارسا
گفت چون دانسته اید آن راکه مقصود من است
پیش دانشمند نبود عرض دانش جز خطا
پس فرود آمد ز منبر معتزل شد چند روز
هفته دیگر به مسجد زد حریفان را صلا
باز در منبر سمند فکرتش چون خر به گل
شد فرو چونانکه گفتی برنخیزد با عصا
یافت جان را در بحار حیرت اندر مهلکه
دید تن را از فشار فکرت اندر تنگنا
گفت میدانید؟ مقصودم چه باشد از بیان
جملکی گفتند نی ای عامل حسن القضا
گفت چون اقرار بر نادانی خود می کنید
گفتگو با جاهلان از چون منی نبود روا
باز از منبر فرود آمد به خلوتگه شتافت
وز پس یک هفته در منبر شد از خلوت سرا
بار دیگر فکرتش مانند آهو رم گرفت
ریش خود بر باد داد از فکر و مالیخولیا
تا خر اندیشه را از گل برون آرد به جهد
برد دست اندر محاسن سود ناخن بر قفا
پس به یاران گفت ای اصحاب من دانسته اید
یا نمیدانید هان پاسخ دهیدم بر ملا؟
فرقه ای گفتند آری فرقه ای گفتند نی
گفت اینک مشکل آسان گشت نعم المدعا
عالمان بر جاهلان گویند راز اندر علن
جاهلان از عالمان جویند رمز اندر خفا
چون رسد دانا بنادان گویدش «انظرالی »
چون رسد عامی به عارف گویدش «حدث لنا»
ما همه بوالعنبسیم ای خواجگان هنگام نطق
راز در دل، لب خمش،دل گرسنه، جان ناشتا
از اشارت بی عبارت فهم باید کرد راز
«این بدان در» گفتمت رو فهم کن «هذابذا»
شمارهٔ ۱ - خطاب به آقای میرزا احمدخان مدعی العموم: چامه من پیش گفتارت بدان ماند که کسشمارهٔ ۳: خدایگانا من بنده آنکسم که بصدق
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود «بوالعنبس » خطیب فحل و شیخ نامور
بر خلایق پیشوا بر مسلمین فرمان روا
هوش مصنوعی: «بوالعنبس» خطیبی برجسته و معروف بود که در بین مردم و مسلمین رهبری و نفوذ زیادی داشت.
روزی اندر مسجد طائف به استدعای خلق
بر فراز منبر تحقیق حکمت کرد جا
هوش مصنوعی: روزی در مسجد طائف، به درخواست مردم، بر بالای منبر به بررسی و توضیح حکمت پرداخت.
نطق ناکرده کمیت فکرتش همچون شتر
خفت آنسان کش و گفتی در شکم شد دست و پا
هوش مصنوعی: فکر و اندیشهی خاموش او مانند شتری به خواب رفته است، بهگونهای که گویی در شکمش دست و پا میزند.
آری آری آدمی را فکر دریائی است ژرف
کاندرو ماند نهنگ از سیر و ماهی از شنا
هوش مصنوعی: انسان دارای تفکری عمیق و وسیع است که میتواند به عمق دریاها برود، اما مانند نهنگ که در دریا سیر میکند و ماهی که شنا میکند، به فعالیت و حرکت میپردازد.
چون زبان در کام مردم بسته شد نتوان گشود
نه ز افسون و نه از اندیشه و نز کیمیا
هوش مصنوعی: وقتی که زبان مردم بسته شده باشد، هیچ راهی برای باز کردن آن وجود ندارد، نه با جادو و افسون، و نه با تفکر و خرد.
ماند «بوالعنبس » به منبر خشک لب خامش زبان
چون بت اندر بتکده یا در زمین مردم گیا
هوش مصنوعی: بوالعنبس بر روی منبری نشسته است که خشک و بیروح است، او که زبانش خاموش است، همانند بتهایی در معبد یا گیاهانی در زمین مردم.
لختی اندر ریش دست آورد و لختی بر سبال
لمحه ای شد ناظر دیوار و سقف و بوریا
هوش مصنوعی: لحظاتی در حالتی غافلگیرکننده در موها و ریش خود دست میبرد و لحظهای به دیوار و سقف و گلیم نگاه میکند.
گه تنحنح کرد و گاهی سرفه گاهی دست برد
بر سجاف جبه چاک پیرهن بند قبا
هوش مصنوعی: گاهی صدایش را صاف میکند و گاهی سرفه میکند، گاهی هم دستش را روی لبهی جبهاش میکشد و لباسش را مرتب میکند.
وز پس دیری تفکر روی با اصحاب کرد
کاندر آنجا گرد بودند از غریب و آشنا
هوش مصنوعی: مدتی به فکر فرو رفتم و با دوستانم صحبت کردم. دیدم که در آن مکان هم غریبهها و هم آشناها جمع شده بودند.
دید جمعی ناظرستند و گروهی منتظر
هوششان در راه منطق گوش در راه صدا
هوش مصنوعی: برخی مردم در حال مشاهده هستند و عدهای دیگر منتظرند تا از عقل و درک خود استفاده کنند؛ گوشهای آنها به صدا و منطقی که ممکن است اعلام شود، توجه دارد.
گفت دانستید؟ ای یاران مرادم از سخن
جمله گفتند آری ای دانش پژوه پارسا
هوش مصنوعی: آیا متوجه شدید؟ دوستان، مقصود من از این صحبتها، همه شما گفتید بله، ای عالم و پارسا.
گفت چون دانسته اید آن راکه مقصود من است
پیش دانشمند نبود عرض دانش جز خطا
هوش مصنوعی: وقتی که شما از هدف من آگاهید، دیگر نیازی به بیان دانش خود نیست، زیرا این کار تنها اشتباه به شمار میآید.
پس فرود آمد ز منبر معتزل شد چند روز
هفته دیگر به مسجد زد حریفان را صلا
هوش مصنوعی: پس از آنکه از منبر پایین آمد، به میهمانی چند روز به مسجد رفت و دوستان خود را دعوت کرد.
باز در منبر سمند فکرتش چون خر به گل
شد فرو چونانکه گفتی برنخیزد با عصا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فردی در حال تلاش برای فکر کردن و درک مسائل بوده، اما دچار مشکل شده و گرفتار افکار و احساسات منفی شده است. مانند اینکه کسی در گلی فرو رفته و نمیتواند از آن خارج شود، به طوری که حتی با کمک نیز نمیتواند برگردد به حالت قبلی.
یافت جان را در بحار حیرت اندر مهلکه
دید تن را از فشار فکرت اندر تنگنا
هوش مصنوعی: در میان شگفتیهای زندگی، روح را در جستجوی معنا یافتم، در حالی که جسمم تحت فشار اندیشههایم در شرایط سخت و دشواری قرار داشت.
گفت میدانید؟ مقصودم چه باشد از بیان
جملکی گفتند نی ای عامل حسن القضا
هوش مصنوعی: گفتید میدانید؟ هدف من از گفتن این جمله چه بود؟ آنها گفتند: نه، ای کسی که به کارهای خوب میپردازی.
گفت چون اقرار بر نادانی خود می کنید
گفتگو با جاهلان از چون منی نبود روا
هوش مصنوعی: وقتی که شما به نادانی خود اعتراف میکنید، صحبت کردن با افرادی که نادان هستند، مانند من، صحیح نیست.
باز از منبر فرود آمد به خلوتگه شتافت
وز پس یک هفته در منبر شد از خلوت سرا
هوش مصنوعی: او دوباره از منبر پایین آمد و به جایی آرام رفت. بعد از یک هفته، دوباره در منبر نشست و از آن مکان آرام فاصله گرفت.
بار دیگر فکرتش مانند آهو رم گرفت
ریش خود بر باد داد از فکر و مالیخولیا
هوش مصنوعی: او بار دیگر با افکارش پریشان و مضطرب شده، مانند آهو که از خطر میگریزد. در این حال، مشغول فکر و اندیشههای خود است و به خاطر این نگرانی و افکار ناراحتکننده، دچار پریشانی و بیقراری شده و خود را از دست میدهد.
تا خر اندیشه را از گل برون آرد به جهد
برد دست اندر محاسن سود ناخن بر قفا
هوش مصنوعی: برای این که اندیشهام را از مشکلات و تنگناها خارج کنم، باید با تلاش و جدیت، دست به کار شوم و از راههای مختلف خود را به جلو برسانم.
پس به یاران گفت ای اصحاب من دانسته اید
یا نمیدانید هان پاسخ دهیدم بر ملا؟
هوش مصنوعی: به دوستانش گفت: "ای همراهان من، آیا شما میدانید یا نمیدانید؟ حالا پاسخ بدهید و من را در جریان قرار دهید."
فرقه ای گفتند آری فرقه ای گفتند نی
گفت اینک مشکل آسان گشت نعم المدعا
هوش مصنوعی: گروهی اظهار کردند که پاسخ مثبت است و گروهی دیگر گفتند که پاسخ منفی است. سپس شخصی گفت که اکنون این مسئله به سادگی حل شد، چه خوب است که این ادعا به حقیقت پیوسته است.
عالمان بر جاهلان گویند راز اندر علن
جاهلان از عالمان جویند رمز اندر خفا
هوش مصنوعی: دانشمندان به نادانان میگویند که حقایق را به وضوح بیان کنند، اما نادانان از دانشمندان در پنهانی جستجو میکنند.
چون رسد دانا بنادان گویدش «انظرالی »
چون رسد عامی به عارف گویدش «حدث لنا»
هوش مصنوعی: وقتی عالم به نادان میرسد، به او میگوید: «به من نگاه کن» و وقتی فرد عادی به عارف برخورد میکند، از او میخواهد: «برای ما چیزی بگو.»
ما همه بوالعنبسیم ای خواجگان هنگام نطق
راز در دل، لب خمش،دل گرسنه، جان ناشتا
هوش مصنوعی: ما همه در درون خود رازهایی داریم، اما این رازها را با دیگران در میان نمیگذاریم. در حالی که در دل گرسنهایم و نیاز به بیان داریم، اما زبان ما خاموش است و از خود سخنی نمیگوییم.
از اشارت بی عبارت فهم باید کرد راز
«این بدان در» گفتمت رو فهم کن «هذابذا»
هوش مصنوعی: برای درک عمیقتر مسئله، باید به نشانهها و نمادها توجه کنیم و از الفاظ صرف نظر کنیم. به تو گفتن اینکه اینجا چه باید کرد، به معنای فهمیدن اشاره دارد.