گنجور

شمارهٔ ۱۵

گویند در جزایر بحر وسیط بود
پیری خطیب بود چون گل سوری به باغ و گشت
«ارخیلو خوس » بنام «کلاغش » بدی لقب
چون خوی نیک داشت قرین با کمال زشت
صاحبدلی ز مردم یونان به محضرش
شد بهر استفاده چو ترسا سوی کنشت
چون شد خطیب فحل و مبرز برای مزد
آغاز عذر کرد و بنای نفاق هشت
پرسید از او ستاد ز «حد خطابه » گفت
«اقناع آن حریف » که تخم جدال کشت
گفتا برای اجرت تعلیم با توام
اینک هوای بحث بودای نکو سرشت
مغلوب اگر شدم ز تو تعلیم ناقص است
ور غالبم برات تو خواهم به یخ نبشت
استاد دید اجرت ده ساله بر هباست
ها عنقریب پنبه و پشم است آنچه رشت
گفتا چنین مدان که اگر چیرگی مراست
بستانم از تو مزد و بکوبم سرت به خشت
ور غالب آمدی همه خواهند مرمرا
در زندگی به عیش و پس از مرگ در بهشت
کز جودت افاده و تعلیم نیک من
شاگرد پا فراز از استاد خویش هشت
این داستان شنید ظریفی به طنز گفت
تخمیست زشت مانده بجای از کلاغ زشت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گویند در جزایر بحر وسیط بود
پیری خطیب بود چون گل سوری به باغ و گشت
هوش مصنوعی: در جزایر دریا، پیرمردی بود که مانند قشنگ‌ترین گل‌ها در باغ می‌درخشید و صحبت‌هایش هم چون سخنان یک خطیب تاثیرگذار بود.
«ارخیلو خوس » بنام «کلاغش » بدی لقب
چون خوی نیک داشت قرین با کمال زشت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تضاد میان ظاهر و باطن انسان‌ها اشاره دارد. او می‌گوید، اگرچه کسی به خاطر ویژگی‌های ظاهری‌اش لقب بدی مانند «کلاغ» را گرفته، اما در حقیقت شخصیت و خوی او نیکو و پر از کمال است. این نشان‌دهنده این است که نباید تنها به ظاهر افراد توجه کنیم، زیرا ممکن است صفات درونی آن‌ها با آنچه در ظاهر می‌بینیم، تفاوت زیادی داشته باشد.
صاحبدلی ز مردم یونان به محضرش
شد بهر استفاده چو ترسا سوی کنشت
هوش مصنوعی: مردی از یونان به محضر فردی دلسوز و باانصاف رفت تا از علم و دانش او بهره‌مند شود، همان‌طور که یک مسیحی به سمت کلیسایش می‌رود.
چون شد خطیب فحل و مبرز برای مزد
آغاز عذر کرد و بنای نفاق هشت
هوش مصنوعی: وقتی سخنران با استعداد و ماهر برای دریافت مزد به اجرای کار مشغول شد، از همان ابتدا عذرخواهی کرد و پایه‌گذار بی‌اعتمادی و دورویی شد.
پرسید از او ستاد ز «حد خطابه » گفت
«اقناع آن حریف » که تخم جدال کشت
هوش مصنوعی: او از او پرسید درباره «حد خطابه»، و او گفت: «قانع کردن حریف» که به آنجا بحث و جدل را آغاز کرده است.
گفتا برای اجرت تعلیم با توام
اینک هوای بحث بودای نکو سرشت
هوش مصنوعی: او گفت: من برای آموزش تو دریافت می‌کنم و حالا آماده‌ام تا درباره موضوعات نیکو و بحث و گفتگو با تو بپردازم.
مغلوب اگر شدم ز تو تعلیم ناقص است
ور غالبم برات تو خواهم به یخ نبشت
هوش مصنوعی: اگر از تو مغلوب شوم، به خاطر ناتمامی آموزش من است و اگر بر تو پیروز شوم، این پیروزی را به عنوان سندی برای تو ثبت می‌کنم.
استاد دید اجرت ده ساله بر هباست
ها عنقریب پنبه و پشم است آنچه رشت
هوش مصنوعی: استاد متوجه شد که مزد ده ساله او به زودی از بین خواهد رفت و آنچه در طول این مدت به دست آورده است، به مانند پنبه و پشم بی‌ارزش خواهد شد.
گفتا چنین مدان که اگر چیرگی مراست
بستانم از تو مزد و بکوبم سرت به خشت
هوش مصنوعی: او گفت: نپندار که اگر بر تو برتری دارم، از تو پاداشی می‌طلبم و سر تو را به زمین می‌کوبم.
ور غالب آمدی همه خواهند مرمرا
در زندگی به عیش و پس از مرگ در بهشت
هوش مصنوعی: اگر برتری یابی، همه به دنبال تو خواهند بود؛ در زندگی از خوشی‌های دنیا بهره‌مند می‌شوی و پس از مرگ نیز در بهشت روزگار می‌گذرانید.
کز جودت افاده و تعلیم نیک من
شاگرد پا فراز از استاد خویش هشت
هوش مصنوعی: از بخشش و دانشی که تو به من آموختی، من به‌سان شاگردی هستم که از استاد خود برمی‌خیزد و به راه خود ادامه می‌دهد.
این داستان شنید ظریفی به طنز گفت
تخمیست زشت مانده بجای از کلاغ زشت
هوش مصنوعی: داستانی را شنید فردی با ظرافت که به شوخی گفت: زشت بودن مانند تخم کلاغ، همچنان در جا مانده است.