گنجور

شمارهٔ ۱۳۳

شنیدم از پی یک لمحه خواب مؤمن را
ثواب طاعت چل ساله آید از یزدان
بر این قیاس وزیر است اولین مؤمن
مسلم است سخن با دلیل و با برهان
که هم وزیر بخواب از نفاق و شر دورست
هم از بلای وی آسوده اند خلق جهان
چو او بخواب رود چشم فتنه در خوابست
زید زمانه تن آسان به مهد امن و امان
چو مزد خفتنش از کردگار این باشد
ثواب مردنش اندرچگونه است و چسان
بلی به مردن این خواجه کردگار بزرگ
سزد ز نو کند ایجاد حور و طرح جنان
هزار باغ بهشت آورد ز لطف پدید
هزار کوثر سازد به هر بهشت روان
هزار طوبی روید کنار هر کوثر
هزار حور کند زیر هر درخت مکان
قبا ز لعل بر از سیم و پیرهن ز حریر
کله ز مشک و رخ از لاله و لب از مرجان
بدست هر یک از آنان هزار جام و برو
صلا زنند که هان بوسه گیر و باده ستان
خدای عزوجل از سحاب همت وجود
برو فرستد باران رحمت و احسان
دهد قباله این باغ دست جبرائیل
نهد مفاتح آن روضه در کف رضوان
که زی وزیر شتابند و می بگویندش
همی ز گفته دادار داور سبحان
که پیکر تو سزوار دوزخ است و سزد
که می بسوزی تا روز حشر با شیطان
توئی که خانه بیداد کرده ای آباد
چنانکه از ستمت باغ داد شد ویران
ز بس چنین و چنان کرده ای به خلق بدی
ترا بباید کردن بسی چنین و چنان
گناه تو ز حیات تو بد کنون که رسید
ز مردن تو جهان را حیات جاویدان
بدوزخت نفرستم که اهل دوزخ را
کفایت است عذاب و شکنجه نیران
چو بندگان من از مردن تو آسودند
بود به چون تو گران جانی این بهشت ارزان
ایا وزیر موافق که زنده ات ثقلیست
به روده ثقلین و به معده ایران
جهانیان سزد ار قدر عافیت دانند
تو بر خلاف جهان قدر مرگ خویش بدان
که هم ز مرگ تهی گردد و بیاساید
سرت ز باد غرور و تنت ز بار گران
ز مردنت ملک الموت در فلک نازد
چنانکه عیسی از احیای زنده در کنعان
من ار لطیفه بگفتم ز روی دانش و فکر
ولیک نکته دیگر همی کنم عنوان
وزیر مؤمن خاصست لیک مسلم نیست
اگر چه عامست اسلام و خاص شد ایمان
بود مسلمان در شرع و آنکه مسلم را
گزند ناید از آزار او و بدست و زبان
بر این قیاس وزیر ارچه مؤمن است ولی
نه مسلم است که اسلام ازو رسیده به جان
کجا ز مسلم دین راست خار در دیده
کجا ز مسلم حق راست نار در شریان
کجا مسلمان گوید گزاف بر داور
کجا مسلمان جوید خلاف با قرآن
کجا مسلمان با مؤمنان کند حیلت
کجا مسلمان بر مسلمان زند بهتان
گر این مسلمان فاجر همی بود بوذر
گر این مسلمان کافر همی بود سلمان
گر این طریق مسلمانی است و این ره دین
سلام باد بر آن دواثیم و سه خوان
چنان ز آل مکرم ذلیل گشته کرام
که خاندان نبی از نژاد بوسفیان
چو تازیان صف ممتازیان همی تازند
به قصد صید گوزنان به جای شیر ژیان
ایا وزیر ستمگر که کردگار بزرگ
دهد سزایت یک بر هزار در دو جهان
ترا بتاری ایمان نه ای بلفظ فرانس
تمام پردگیان تواند بی ایمان
مرا ز پنجه جورت ز بعد پنجه سال
سرا چو خانه گور است و باغ چون زندان
به کنج غم ز جفای تو خون خورم گوئی
که من جنینم و گیتی همی بود زهدان
مرا زرشک بیغوله ای مکان دادی
چنانکه ناصرخسرو بغار در یمگان
عروس بخت ترا منشی قدر کابین
نبشته گاه به کابینه گه به پارلمان
معاشران و رفیقان و دوستانت را
که ایمنند به دهر از طوارق حدثان
درم به کیسه و می در پیاله یار ببر
جهان مسخر و گیتی به کام و حکم روان
مرا ز بعد دو سال انتظار خدمت و کار
به جای رنج نشابور و زحمت سمنان
کنی روانه به ساوجبلاغ و خود باشی
وزیر عدلیه نائب مناب نوشروان
چرا نصیب تو از ملک نوش بی نیشست
چراست بهره من از تو درد بی درمان
ترا چه پایه هنر بنده را چه عیب بود
ترا زیاده کجا باشد و مرا نقصان
بگو دلیل که تا ده بعذر پردازم
بگو گناه که تا ده بیارمش تاوان
بران امید بدم کز پی درستی و عدل
عنایت تو بکارم دهد سر و سامان
همی علاوه کنم افتخار و حشمت و جاه
همی زیاده کنم اعتبار و شوکت و شان
خلاص گردم از آن رنجهای پی درپی
نجات یابم از آن ورطه های بی پایان
به عکس آنچه همی داشتم ز بخت یقین
خلاف آنچه همی بر دمی بخویش گمان
مرا ترقی معکوس شد نصیب و نصیر
مرا ستاره منحوس شد قرین و قران
بجای آنکه ستانم نشان قدر و شرف
بکاست قدرم و کم شد شرف برفت نشان
ز آه سینه و طوفان دیده هر شب و روز
در آتشم چو سمندر در آب چون سرطان
ز ماه و کیوان وز بخت خود چرا نالم
گنه تراست نه از بخت و نزمه و کیوان
وزارت تو و ادبار من همی ماند
بکار آنکه به سگ جو دهد به خر ستخوان
رسید بر تن زار من از تو بس بیداد
که دادم از تو ستاند خدای دادستان
من از جفای تو آن دیدم ای وزیر که دید
خلیل از پدر خویش و یوسف از اخوان
وزارت تو همی گفت عدل را بدرود
بلی کجا رمه ماند چو گرگ شد چوپان
چه نالم آه عفاک الله آفرین به تو باد
چه گویم اصلحک الله خانه آبادان
مرا بکردان دادی قضا و خود گشتی
ندیم ترکان در گلشن بهارستان
به کوه و صحرا کردی رها و پرتابم
گهی چو سنگ فلاخن گهی چو تیر کمان
مگر بگورم از آن جایگه روان سازی
که نیست قریه آن سو ترک ز عبادان
که دور راشی و ایام مرتشی باشد
نه دور راستی و عدل و رأفت و احسان
شریح قاضی و فرزند بوشوارب را
بود بنزد تو قدر و مقام و جاه و مکان
نه مر مرا که ندارم بکژ روی پیوند
نه مر مرا که نبرم ز راستی پیمان
نه مر مرا که نظیرم نزاده مادر دهر
به صدق لهجه و لطف کلام و حسن بیان
ز رشک کلکم حسرت همی خورد وطواط
ز شرم نطقم خجلت همی برد سحبان
شود به نثر ثنا گسترم ابواسحق
ز من ریاضی تحصیل کرده بوریحان
شکسته خط سنبل به گل کند تعلیق
رقاع نسخم نیلوفر آرد از ریحان

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم از پی یک لمحه خواب مؤمن را
ثواب طاعت چل ساله آید از یزدان
هوش مصنوعی: شنیدم که مؤمنی با یک لحظه خواب، پاداش عبادت چهل ساله را از خداوند دریافت می‌کند.
بر این قیاس وزیر است اولین مؤمن
مسلم است سخن با دلیل و با برهان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نخستین کسی که در ایمان و صداقت است، مانند یک وزیر با درک و استدلال قوی سخن می‌گوید و بر اساس دلیل و برهان صحبت می‌کند.
که هم وزیر بخواب از نفاق و شر دورست
هم از بلای وی آسوده اند خلق جهان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وزیر در خواب و غفلت است و از نفاق و شر دور شده، همچنین مردم جهان از مشکلات و بلاهایی که به واسطه او ممکن است به وجود آید، آسوده خاطر هستند.
چو او بخواب رود چشم فتنه در خوابست
زید زمانه تن آسان به مهد امن و امان
هوش مصنوعی: وقتی او به خواب می‌رود، چشم‌های فتنه و آشوب هم به خواب می‌روند و در این زمان، جهان به آرامش و آسایش می‌رسد.
چو مزد خفتنش از کردگار این باشد
ثواب مردنش اندرچگونه است و چسان
هوش مصنوعی: اگر پاداش خواب او از خداوند این باشد، پس پاداش مرگش چگونه و چه خواهد بود؟
بلی به مردن این خواجه کردگار بزرگ
سزد ز نو کند ایجاد حور و طرح جنان
هوش مصنوعی: آری، شایسته است که خداوند بزرگ با مرگ این شخص، دوباره نعمت‌های بهشتی و بهار زندگی را تجدید کند.
هزار باغ بهشت آورد ز لطف پدید
هزار کوثر سازد به هر بهشت روان
هوش مصنوعی: از نعمت‌های خدادادی، هزار باغ بهشت فراهم می‌شود و هر باغ بهشتی به زندگی افرادی خوشبخت باروری‌های فراوانی را به همراه می‌آورد.
هزار طوبی روید کنار هر کوثر
هزار حور کند زیر هر درخت مکان
هوش مصنوعی: در کنار هر نهر بهشتی، یک درخت طوبی میوه می‌دهد و زیر هر درخت، هزار حوری زیبا وجود دارند.
قبا ز لعل بر از سیم و پیرهن ز حریر
کله ز مشک و رخ از لاله و لب از مرجان
هوش مصنوعی: شخصی با ظاهری زیبا و دلربا توصیف شده است؛ او قابی از سنگ سرخ به تن دارد و پیراهنش از پارچه ای نرم و مجلل است. سرش معطر و چهره‌اش شبیه گل لاله است، و لبانش همچون مرجان درخشان و جذاب هستند.
بدست هر یک از آنان هزار جام و برو
صلا زنند که هان بوسه گیر و باده ستان
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها هزار جام را در دست دارند و به همدیگر صدا می‌زنند که ببینید، بوسه بزنید و شراب بنوشید.
خدای عزوجل از سحاب همت وجود
برو فرستد باران رحمت و احسان
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ از آسمان باران رحمت و لطف خود را بر زمین نازل می‌کند.
دهد قباله این باغ دست جبرائیل
نهد مفاتح آن روضه در کف رضوان
هوش مصنوعی: جبرائیل سند این باغ را به دست می‌دهد و کلیدهای آن بهشت را در دست رضوان قرار می‌دهد.
که زی وزیر شتابند و می بگویندش
همی ز گفته دادار داور سبحان
هوش مصنوعی: افرادی که در نزد وزیر شتاب می‌کنند و به او می‌گویند، از آنچه که خداوند قضاوت کرده، صحبت می‌کنند.
که پیکر تو سزوار دوزخ است و سزد
که می بسوزی تا روز حشر با شیطان
هوش مصنوعی: جسم تو لایق آتش جهنم است و به همین دلیل باید تا روز قیامت با شیطان بسوزی.
توئی که خانه بیداد کرده ای آباد
چنانکه از ستمت باغ داد شد ویران
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با ظلم و ستمت، سرزمینت را آباد کرده‌ای، به طوری که باغ و زمین‌های دیگر به خاطر ستمت نابود شده‌اند.
ز بس چنین و چنان کرده ای به خلق بدی
ترا بباید کردن بسی چنین و چنان
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو این‌قدر کارهای خوب و بد کرده‌ای، مردم هم حق دارند با تو به همان شیوه‌ای رفتار کنند که تو با آن‌ها کرده‌ای.
گناه تو ز حیات تو بد کنون که رسید
ز مردن تو جهان را حیات جاویدان
هوش مصنوعی: گناه تو به زندگی تو آسیب می‌زند، حال که مرگ تو باعث وجود حیات جاودانه برای جهان شده است.
بدوزخت نفرستم که اهل دوزخ را
کفایت است عذاب و شکنجه نیران
هوش مصنوعی: من اهل دوزخ را به جهنم نمی‌فرستم، چون عذاب و شکنجه برای آنها کافی است.
چو بندگان من از مردن تو آسودند
بود به چون تو گران جانی این بهشت ارزان
هوش مصنوعی: زمانی که بندگان من از مرگ تو راحت شدند، بهشت از آنِ تو خواهد شد، زیرا تو زندگی ارزشمندی داری و بهشت به آسانی به دست نمی‌آید.
ایا وزیر موافق که زنده ات ثقلیست
به روده ثقلین و به معده ایران
هوش مصنوعی: آیا وزیری هست که به زنده بودن تو اهمیت ندهد و نخواهد که بار سنگینی بر دوش تو و کشور ایران باشد؟
جهانیان سزد ار قدر عافیت دانند
تو بر خلاف جهان قدر مرگ خویش بدان
هوش مصنوعی: اگر مردم ارزش آسایش و آرامش را دریابند، تو بر خلاف آن‌ها ارزش مرگ خود را می‌شناسی.
که هم ز مرگ تهی گردد و بیاساید
سرت ز باد غرور و تنت ز بار گران
هوش مصنوعی: که هم از مرگ آزاد شود و سرت از باد غرور آرام گیرد و بدنت از بار سنگین رهایی یابد.
ز مردنت ملک الموت در فلک نازد
چنانکه عیسی از احیای زنده در کنعان
هوش مصنوعی: مرگ تو باعث شده که فرشته مرگ در آسمان به خود ببالد، مانند اینکه عیسی از زنده کردن افراد در کنعان به افتخار و شادی پرداخته است.
من ار لطیفه بگفتم ز روی دانش و فکر
ولیک نکته دیگر همی کنم عنوان
هوش مصنوعی: اگر از روی دانش و تفکر لطیفه‌ای بگویم، اما موضوع دیگری را نیز به آن اضافه می‌کنم.
وزیر مؤمن خاصست لیک مسلم نیست
اگر چه عامست اسلام و خاص شد ایمان
هوش مصنوعی: وزیر مؤمن خاص است، ولی ممکن است به طور مسلم مؤمن نباشد. در حالی که دین اسلام برای همه مردم قابل دسترسی است، ایمان واقعی تنها برای عده‌ای خاص به شمار می‌آید.
بود مسلمان در شرع و آنکه مسلم را
گزند ناید از آزار او و بدست و زبان
هوش مصنوعی: کسی که مسلمانی را در دین به درستی رعایت می‌کند، هرگز نباید به مؤمنی آسیب برساند، نه با دست و نه با زبان.
بر این قیاس وزیر ارچه مؤمن است ولی
نه مسلم است که اسلام ازو رسیده به جان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی اگر وزیر از نظر ایمان مؤمن باشد، اما نمی‌توان گفت که اسلام او به قلبش رسیده و او واقعاً مسلمان است. به عبارت دیگر، ممکن است کسی در مقام و موقعیتی باشد و ظاهراً ایمان داشته باشد، اما آن ایمان در عمق وجودش نفوذ نکرده باشد.
کجا ز مسلم دین راست خار در دیده
کجا ز مسلم حق راست نار در شریان
هوش مصنوعی: در کجا می‌توان از فردی که بر اساس دین خود راستگو است، خاری را در چشم دید؟ و در کجا می‌توان از فردی که حق را در میانه‌ی خود دارد، شعله‌ای را در رگ‌هایش مشاهده کرد؟
کجا مسلمان گوید گزاف بر داور
کجا مسلمان جوید خلاف با قرآن
هوش مصنوعی: کجا ممکن است یک مسلمان بدون دلیل بر قاضی سخن بیهوده‌ای بگوید؟ کجا ممکن است که یک مسلمان برخلاف قرآن رفتار کند؟
کجا مسلمان با مؤمنان کند حیلت
کجا مسلمان بر مسلمان زند بهتان
هوش مصنوعی: کجا یک مسلمان می‌تواند با مؤمنان دسیسه و فریب کند و کجا مسلمان دیگری را به ناحق متهم سازد؟
گر این مسلمان فاجر همی بود بوذر
گر این مسلمان کافر همی بود سلمان
هوش مصنوعی: اگر این مسلمان فاسق، بوذر بود، و اگر این مسلمان کافر بود، سلمان. این یعنی می‌تواند وضعیت فردی مسلمان، مثل بوذر یا سلمان، با ایمان متفاوت باشد و این به خود شخص بستگی دارد.
گر این طریق مسلمانی است و این ره دین
سلام باد بر آن دواثیم و سه خوان
هوش مصنوعی: اگر این راهی که در پیش داریم، راه راست و درست دین و مسلمانی است، پس بر آن دوست و عزیزان سلام و درود می‌فرستیم.
چنان ز آل مکرم ذلیل گشته کرام
که خاندان نبی از نژاد بوسفیان
هوش مصنوعی: به قدری خاندان مکرم و بزرگوار به ذلت افتاده‌اند که خاندان پیامبر نیز از نسل بوسفیان به شمار می‌آید.
چو تازیان صف ممتازیان همی تازند
به قصد صید گوزنان به جای شیر ژیان
هوش مصنوعی: همچون عرب‌ها، بهترین‌ها نیز به سمت شکار آهوها می‌شتابند تا جای شیرها را بگیرند.
ایا وزیر ستمگر که کردگار بزرگ
دهد سزایت یک بر هزار در دو جهان
هوش مصنوعی: آیا وزیر ستمگری که خالق بزرگ به طور قطع، در دو جهان از او مجازات می‌کند، سزاوار عذاب است؟ یک مجازات در برابر هزار گناهش.
ترا بتاری ایمان نه ای بلفظ فرانس
تمام پردگیان تواند بی ایمان
هوش مصنوعی: ای تو که به ظاهر به ایمان نشسته‌ای، اما در باطن به آن پایبند نیستی؛ حتی اگر زبانت به زبان فرانسوی سخن بگوید، نخواهی توانست واقعیومن از ایمان خود محافظت کنی.
مرا ز پنجه جورت ز بعد پنجه سال
سرا چو خانه گور است و باغ چون زندان
هوش مصنوعی: پس از سال‌ها زندگی، حالا احساس می‌کنم که زندگی‌ام شبیه به خانه قبر است و خوشی‌ها و زیبایی‌ها مانند زندانی محدود شده‌اند.
به کنج غم ز جفای تو خون خورم گوئی
که من جنینم و گیتی همی بود زهدان
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از غم و اندوه تو، چنان می‌نوشم که گویی هنوز در مراحل ابتدایی زندگی‌ام هستم و دنیا برایم مانند رحمی است که در آن قرار دارم.
مرا زرشک بیغوله ای مکان دادی
چنانکه ناصرخسرو بغار در یمگان
هوش مصنوعی: مرا در جایی دور و دنج قرار دادی، مانند ناصرخسرو که در غاری در یمگان پناه گرفته بود.
عروس بخت ترا منشی قدر کابین
نبشته گاه به کابینه گه به پارلمان
هوش مصنوعی: عروس بخت تو مانند منشی‌ای است که میزان صلاحیت تو را در جاهای مختلف ارزیابی می‌کند؛ گاهی در محلی رسمی و گاهی در مکانی مثل مجلس.
معاشران و رفیقان و دوستانت را
که ایمنند به دهر از طوارق حدثان
هوش مصنوعی: دوستانت که در این دنیا از خطرات و مشکلات در امان هستند، در کنار تو هستند.
درم به کیسه و می در پیاله یار ببر
جهان مسخر و گیتی به کام و حکم روان
هوش مصنوعی: در کیسه‌ام پول است و از محبوبم شراب در پیاله دارم. دنیا را به تسخیر خود درآور و زندگی‌ام را مطابق میل خود بساز.
مرا ز بعد دو سال انتظار خدمت و کار
به جای رنج نشابور و زحمت سمنان
هوش مصنوعی: بعد از دو سال انتظار برای خدمت و کار، به جای تحمل سختی‌ها و رنج‌های نشابور و زحمت‌های سمنان، به معنای دیگری از زندگی فکر می‌کنم.
کنی روانه به ساوجبلاغ و خود باشی
وزیر عدلیه نائب مناب نوشروان
هوش مصنوعی: به جایی دور برو و به مقام بالایی دست پیدا کن، در حالی که خودت در مقام قضاوت، به عنوان جانشین فردی بزرگ و قدرتمند مانند نوشروان در نظر گرفته می‌شوی.
چرا نصیب تو از ملک نوش بی نیشست
چراست بهره من از تو درد بی درمان
هوش مصنوعی: چرا تو از نعمت‌های زندگی بهره‌ای شیرین و بی‌درد نداری، اما من تنها رنج و اندوهی بی‌پایان را تجربه می‌کنم؟
ترا چه پایه هنر بنده را چه عیب بود
ترا زیاده کجا باشد و مرا نقصان
هوش مصنوعی: شما چه جایگاهی در هنر دارید که من به نقص خود اعتراف کنم؟ آیا ممکن است شما به نقصی دچار باشید و من در این زمینه چیزی کم داشته باشم؟
بگو دلیل که تا ده بعذر پردازم
بگو گناه که تا ده بیارمش تاوان
هوش مصنوعی: بگو که چه دلیلی برای این کار داری تا من عذرخواهی کنم. بگو که چه گناهی را مرتکب شده‌ام تا بتوانم عذر آن را بدهم و جبران کنم.
بران امید بدم کز پی درستی و عدل
عنایت تو بکارم دهد سر و سامان
هوش مصنوعی: امید دارم که به خاطر انصاف و درستی‌ات، مرا در کارهایم یاری کنی و به من کمک کنی تا به سامان برسم.
همی علاوه کنم افتخار و حشمت و جاه
همی زیاده کنم اعتبار و شوکت و شان
هوش مصنوعی: من به دنبال افزودن افتخار و شکوه به زندگی‌ام هستم و می‌کوشم اعتبار و مقام خود را افزایش دهم.
خلاص گردم از آن رنجهای پی درپی
نجات یابم از آن ورطه های بی پایان
هوش مصنوعی: می‌خواهم از دردها و سختی‌های مدام رهایی پیدا کنم و از آن مشکلات بی‌پایان نجات یابم.
به عکس آنچه همی داشتم ز بخت یقین
خلاف آنچه همی بر دمی بخویش گمان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آنچه از سرنوشت خود انتظار داشتم، به طرز معکوسی پیش آمده و بر خلاف آنچه که در هر لحظه به خودم امیدوار بودم، واقعیت دیگری به وجود آمده است.
مرا ترقی معکوس شد نصیب و نصیر
مرا ستاره منحوس شد قرین و قران
هوش مصنوعی: برای من پیشرفت به عقب رقم خورده و ستاره بدشگون، همدم و همراه من شده است.
بجای آنکه ستانم نشان قدر و شرف
بکاست قدرم و کم شد شرف برفت نشان
هوش مصنوعی: به جای آنکه به مقام و ارزش خود اضافه کنم، مقام و ارزش من کاهش یافت و نشانه‌هایم از بین رفت.
ز آه سینه و طوفان دیده هر شب و روز
در آتشم چو سمندر در آب چون سرطان
هوش مصنوعی: هر شب و روز به خاطر درد دل و اشک هایی که می ریزم در آتش درونم می سوزم، مانند سمندری که در آب است و مثل سرطان در آن حال و روز گرفتارم.
ز ماه و کیوان وز بخت خود چرا نالم
گنه تراست نه از بخت و نزمه و کیوان
هوش مصنوعی: چرا از ماه و ستاره‌ها و بخت خود شکایت کنم؟ گناه من نیست، بلکه این بدبختی از بخت و سرنوشت و ستاره‌ها نیست.
وزارت تو و ادبار من همی ماند
بکار آنکه به سگ جو دهد به خر ستخوان
هوش مصنوعی: من و تو در این رابطه به بن‌بست رسیده‌ایم، مانند کسی که به سگی غذا دهد در حالی که خر گرسنه‌تری در کنار اوست.
رسید بر تن زار من از تو بس بیداد
که دادم از تو ستاند خدای دادستان
هوش مصنوعی: بر اثر ظلم و ستمی که از تو بر من رفته، به وضع ناگواری دچار شده‌ام؛ اما به خاطر تو، من از خداوندی که عدالت را برقرار می‌کند، دادخواهی کرده‌ام.
من از جفای تو آن دیدم ای وزیر که دید
خلیل از پدر خویش و یوسف از اخوان
هوش مصنوعی: من از خیانت و بی‌وفایی تو آنچه را تجربه کردم که خلیل نسبت به پدرش و یوسف نسبت به برادرانش دیدند.
وزارت تو همی گفت عدل را بدرود
بلی کجا رمه ماند چو گرگ شد چوپان
هوش مصنوعی: وزارت تو می‌گفت به عدل خداحافظ، بله کجا ماند شترها وقتی که گرگ نگهبان شد.
چه نالم آه عفاک الله آفرین به تو باد
چه گویم اصلحک الله خانه آبادان
هوش مصنوعی: درود بر تو و祝好运 به تو! چه بگویم که تو شایسته بهترین‌ها هستی و زندگی‌ات سرشار از خوشبختی و آبادانی باد.
مرا بکردان دادی قضا و خود گشتی
ندیم ترکان در گلشن بهارستان
هوش مصنوعی: تو مقدر کرده‌ای که من دچار حوادث شوم و خودت هم در باغ بهارستان مثل ترک‌ها، به خوشی و فراغت می‌گذرانید.
به کوه و صحرا کردی رها و پرتابم
گهی چو سنگ فلاخن گهی چو تیر کمان
هوش مصنوعی: به کوه و دشت رها شدم و به این حالت شده‌ام که گاهی مانند سنگی از فلاخن به پرواز درمی‌آیم و گاهی همچون تیری از کمان پرتاب می‌شوم.
مگر بگورم از آن جایگه روان سازی
که نیست قریه آن سو ترک ز عبادان
هوش مصنوعی: آیا روح من را از آن مکان به جایی ببر که دیگر در آنجا از عبادان خبری نیست و دیگر هیچ نشانی از روستا وجود ندارد؟
که دور راشی و ایام مرتشی باشد
نه دور راستی و عدل و رأفت و احسان
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که دوران‌هایی که به فساد و بی‌عدالتی می‌گذرد، بدون شک بر دورانی که در آن‌ها صداقت، انصاف، محبت و کمک به دیگران حاکم است، قالب می‌شود. در واقع، اشاره به شرایط ناپسند و ناعدلانه‌ای دارد که در آن انسان‌ها درگیر فریب و بی‌رحمی هستند، نه در شرایطی که فضایل انسانی در اولویت قرار دارند.
شریح قاضی و فرزند بوشوارب را
بود بنزد تو قدر و مقام و جاه و مکان
هوش مصنوعی: شریح قاضی و فرزند بوشوارب نزد تو ارزش و مقام بالا و موقعیت ویژه‌ای دارند.
نه مر مرا که ندارم بکژ روی پیوند
نه مر مرا که نبرم ز راستی پیمان
هوش مصنوعی: من نه به وابستگیم نیازی دارم و نه به جدایی از راستگویی، زیرا من به هیچ‌یک از این‌ها تعلق خاطر ندارم.
نه مر مرا که نظیرم نزاده مادر دهر
به صدق لهجه و لطف کلام و حسن بیان
هوش مصنوعی: من مانند دیگری نیستم که مادرم همتایی از او به دنیا آورده باشد؛ این را با صداقت گفتار، زیبایی کلام و نیکویی بیان می‌توان فهمید.
ز رشک کلکم حسرت همی خورد وطواط
ز شرم نطقم خجلت همی برد سحبان
هوش مصنوعی: از حسادت شما همه در غم و حسرت به سر می‌برند و طوطی به خاطر خجالت از حرف‌های من، شرمنده و ناراحت است.
شود به نثر ثنا گسترم ابواسحق
ز من ریاضی تحصیل کرده بوریحان
هوش مصنوعی: ابواسحق، که به زیبایی و هنر نثر نویسی مشهور است، می‌خواهد با نوشتن و مدح‌گویی از من، که دانش و علم ریاضی را از بوریحان آموخته‌ام، ستایش کند.
شکسته خط سنبل به گل کند تعلیق
رقاع نسخم نیلوفر آرد از ریحان
هوش مصنوعی: سنبل شکسته، باعث می‌شود گل‌ها به حالت علقه درآیند. همچنین نیلوفر از گیاه ریحان به وجود می‌آید.