شمارهٔ ۱۳۰ - در ۱۲۳۴ خطاب به رضا قلی خان رفیع الملک
رضا قلیخان ای خواجه ای که از سر صدق
فکنده امر تو چون بنده حلقه در گوشم
هنوز می وزدم بوی مشک و گل به مشام
از آن شبی که چو جان بودی اندر آغوشم
بغیر بندگی و مهر و صدق و یک رنگی
چه کرده ام که ز دل کرده ای فراموشم
مرا به هیچ فروشی ولی خورم سوگند
که موئی از تو به تاج ملوک نفروشم
مرا چو بربط خود دان کت آید اندر گوش
ترانه از زدن زخم و مالش گوشم
اگر نه بربطم ای جان چرا ز زخم حبیب
ترانه خوانم و از کس ترانه ننیوشم
اگر نه بربطم ای دل چرا به زانوی تو
سخن سرایم و دور از تو بر تو خاموشم
اگر نه بربطم این تار زرد و موی سپید
ز چیست ریخته بر دامن از بنا گوشم
جهانیان را رگ زیر پوست باشد و من
چو بربطم که به رگ پوست را همی پوشم
چو بربطم که دلم آشنای زخم تو شد
چو بربطم که چو بنوازیم تو بخروشم
تو روز و شب پی آزار من بکوش که من
پی رضای تو از جان و دل همی کوشم
مخر فسانه این آسمان حیلت باز
ز راه حیله میفکن به خواب خرگوشم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رضا قلیخان ای خواجه ای که از سر صدق
فکنده امر تو چون بنده حلقه در گوشم
هوش مصنوعی: ای رضا قلی خان، تو آقایی که به خاطر صداقت و خوبیات، من به مانند بندهای حلقه به گوش تو هستم.
هنوز می وزدم بوی مشک و گل به مشام
از آن شبی که چو جان بودی اندر آغوشم
هوش مصنوعی: هنوز هم از آن شبی که تو در آغوشم بودی، بوی خوش مشک و گل را حس میکنم.
بغیر بندگی و مهر و صدق و یک رنگی
چه کرده ام که ز دل کرده ای فراموشم
هوش مصنوعی: من به جز بندگی، عشق و صداقت و یکدلی چه کردهام که از دلات فراموش شدهام؟
مرا به هیچ فروشی ولی خورم سوگند
که موئی از تو به تاج ملوک نفروشم
هوش مصنوعی: من هرگز به هیچ قیمتی حاضر نیستم حتی یک تار موی تو را به پادشاهان بفروشم.
مرا چو بربط خود دان کت آید اندر گوش
ترانه از زدن زخم و مالش گوشم
هوش مصنوعی: شما مرا مانند سازی بدانید که وقتی زخمی میزنید و یا به آن دست میزنید، صدای آهنگینی در گوشت ایجاد میشود.
اگر نه بربطم ای جان چرا ز زخم حبیب
ترانه خوانم و از کس ترانه ننیوشم
هوش مصنوعی: اگر بربط من نیستی، پس چرا به خاطر زخم عشق محبوبم آواز میخوانم و از هیچکس دیگری لذتی نمیبرم؟
اگر نه بربطم ای دل چرا به زانوی تو
سخن سرایم و دور از تو بر تو خاموشم
هوش مصنوعی: اگر بربط من نیستی، چرا از تو صحبت میکنم و در دوریام از تو خاموش ماندهام؟
اگر نه بربطم این تار زرد و موی سپید
ز چیست ریخته بر دامن از بنا گوشم
هوش مصنوعی: اگر بربط من نبود، پس این تار زرد و موی سفید که بر دامنم ریخته شده، از چه چیزی است که از گوشه سرم افتاده؟
جهانیان را رگ زیر پوست باشد و من
چو بربطم که به رگ پوست را همی پوشم
هوش مصنوعی: جهان پر از زندگی و وجود است و انسانها به همدیگر متصلاند، اما من همچون بربط (آلت موسیقی) هستم که به طور موازی و نامحسوس بر روی زیبایی و ظاهری که لمس میشود، تأثیر میگذارم.
چو بربطم که دلم آشنای زخم تو شد
چو بربطم که چو بنوازیم تو بخروشم
هوش مصنوعی: همانطور که وقتی سازم را مینوازم، دلم به یاد زخمهای تو آشنا شده است، وقتی که تو را بنوازم، احساس بیتابی و تلاطم میکنم.
تو روز و شب پی آزار من بکوش که من
پی رضای تو از جان و دل همی کوشم
هوش مصنوعی: تو برای آزار من تلاش میکنی، در حالی که من با تمام وجودم در پی رضایت تو هستم.
مخر فسانه این آسمان حیلت باز
ز راه حیله میفکن به خواب خرگوشم
هوش مصنوعی: نگذار داستانهای فریبنده این آسمان تو را به خواب ببرد، مبادا که با نیرنگ به من نزدیک شوی و خیال مرا آشفته کنی.