گنجور

شمارهٔ ۱۱۷ - در صفحه ۲۶۱ از کتاب تاریخ مختصر الدول

کهن موبد پارسی دوش خواند
ز تاریخ تازی مر این تازه حرف
که چون معتمد بست رخت رحیل
ز ملک جهان معتضد بست طرف
خمارویه ترک را در سرای
یکی دختری بود مخمور طرف
پریچهره «قطرالندی » نام داشت
به لب شکر افشان به بالا شگرف
بدیدار روشن مهی تابناک
به فرهنگ و دانش همی پهن و ژرف
به کابین همی خواستش معتضد
دل و جان بدیدار او کرد صرف
دواج خلافت ازو یافت زیب
چو صهبای روشن به سیمینه ظرف
عقیقش بران تشنه برفاب داد
بسالیکه تاریخ آن گشت «برف »

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کهن موبد پارسی دوش خواند
ز تاریخ تازی مر این تازه حرف
هوش مصنوعی: موبد کهن پارسی شب گذشته به تاریخ عربی نگاهی انداخت و سخنی تازه را بیان کرد.
که چون معتمد بست رخت رحیل
ز ملک جهان معتضد بست طرف
هوش مصنوعی: زمانی که معتمد بار سفرش را بست و از سرزمین جهان بروی به جانب معتضد رفت، نشان از یک تغییر و سفر به سوی آینده داشت.
خمارویه ترک را در سرای
یکی دختری بود مخمور طرف
هوش مصنوعی: در خانه‌ی دختری، جوان خوش‌سیما و شرابی پیدا بود که با ناز و لطافت خود، جذابیت خاصی داشت.
پریچهره «قطرالندی » نام داشت
به لب شکر افشان به بالا شگرف
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی و جذابیت دختری به نام «قطرالندی» پرداخته شده است. او چهره‌ای دلربا دارد و لب‌هایش همچون شکر شیرین و دلپذیر به نظر می‌رسند. این توصیف احساس خوبی از زیبایی و طراوت او را به ذهن می‌آورد.
بدیدار روشن مهی تابناک
به فرهنگ و دانش همی پهن و ژرف
هوش مصنوعی: به دیدار ماه درخشان و تابناک، با دانش و آگاهی‌های عمیق و وسیع می‌پردازم.
به کابین همی خواستش معتضد
دل و جان بدیدار او کرد صرف
هوش مصنوعی: معتضد به دیدار محبوبش بسیار eager بود و دل و جانش را برای آن لحظه صرف کرد.
دواج خلافت ازو یافت زیب
چو صهبای روشن به سیمینه ظرف
هوش مصنوعی: خلافت از او زیبایی و درخشندگی گرفت مانند شرابی که در ظرف نقره‌ای صاف و روشن قرار گرفته باشد.
عقیقش بران تشنه برفاب داد
بسالیکه تاریخ آن گشت «برف »
هوش مصنوعی: سنگ عقیق او مانند آب زلالی است که تشنگان را سیراب می‌کند، سال‌هاست که سرنوشتش با برف گره خورده است.