گنجور

شمارهٔ ۱۰۷

از حکایت سال سیصد و نه
این حدیثم کجا شود فرمش
که چو حلاج را بدار زدند
نه رخش زرد شد نه چهره ترش
چون برآمد فراز دار بقا
گفت ای غافلان ز دانش و هش
پنبه فرسوده از کمان گردد
آتش از آب و آهن از چکش
عرش من ثابت است و نقش جلی
ثبت العرش گفته ثم انقش
این نه مرگ است زندگیست که نیست
میزبان کریم مهمان کش
عطسه من ز نفخ رحمن است
عطسه مغز صرعی از کندش
من کلیمم عصای من دار است
اتوکؤ علی العصا و اهش
گفتش آن یک شهادتان برگوی
که زمانت رسیده گفت خمش
شمع ایوان دوست چهره اوست
نور خورشید بین و شمع بکش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از حکایت سال سیصد و نه
این حدیثم کجا شود فرمش
هوش مصنوعی: از داستان سال سیصد و نه، این گفتار من کجا می‌تواند شبیه آن باشد؟
که چو حلاج را بدار زدند
نه رخش زرد شد نه چهره ترش
هوش مصنوعی: زمانی که حلاج را به دار آویختند، نه رنگ صورتش زرد شد و نه چهره‌اش دچار نگرانی و ترس گردید.
چون برآمد فراز دار بقا
گفت ای غافلان ز دانش و هش
هوش مصنوعی: زمانی که روز رستاخیز فرا می‌رسد، فریاد بر می‌آید و به ناگاه غافلان از دانش و آگاهی مورد تذکر قرار می‌گیرند.
پنبه فرسوده از کمان گردد
آتش از آب و آهن از چکش
هوش مصنوعی: وقتی پنبه کهنه تحت فشار قرار می‌گیرد، از آن آتش تولید می‌شود. همچنین آب و آهن نیز تحت تاثیر چکش به شکل‌های جدیدی در می‌آیند. این جمله به تغییراتی اشاره دارد که می‌تواند از شرایط سخت و فشار به وجود آید.
عرش من ثابت است و نقش جلی
ثبت العرش گفته ثم انقش
هوش مصنوعی: عرش من پایدار است و خط جلی که بر روی عرش نوشته شده، پس از آن رسم می‌شود.
این نه مرگ است زندگیست که نیست
میزبان کریم مهمان کش
هوش مصنوعی: این وضعیت نه به معنای مرگ، بلکه به نوعی زندگی است که در آن هیچ‌کس به استقبال مهمان با دست و دل باز نمی‌آید.
عطسه من ز نفخ رحمن است
عطسه مغز صرعی از کندش
هوش مصنوعی: عطسه من از وجود و انرژی خداوند می‌جوشد، اما عطسه‌ای که از فردی بیمار ناشی می‌شود، نتیجه ضعف و بی‌حالی اوست.
من کلیمم عصای من دار است
اتوکؤ علی العصا و اهش
هوش مصنوعی: من کلیم هستم و عصای من، دارایی من است. با عصا بر روی زمین حرکت می‌کنم و به آن تکیه می‌زنم.
گفتش آن یک شهادتان برگوی
که زمانت رسیده گفت خمش
هوش مصنوعی: او به او گفت، یکی از شهادت‌هایت را بگو، اما او در جواب گفت: ساکت باش.
شمع ایوان دوست چهره اوست
نور خورشید بین و شمع بکش
هوش مصنوعی: شمع در ایوان دوست به چهره او می‌تابد، مانند نور خورشید، پس شمع را به دور بینداز.