گنجور

شمارهٔ ۸۸

دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم
با مژه از چهره خوی از زلف چین برداشتم
دست اندر عروة الوثقای زلفش آختم
وز کمند گیسویش حبل المتین برداشتم
پرده شرم از نگار مهربان یکسو زدم
برقع ناز از جمال نازنین برداشتم
تا دو دستم بند شد بر گوشه دامان او
دست از دامان خیرالمرسلین برداشتم
پشت پا بر گردن افلاکیان زد آن صنم
تا دو . . . را بگردن از زمین برداشتم
مست بودم کردمش با . . . خود از جا بلند
آنچنان مردم که او را اینچنین برداشتم
ناگهان بدرالملوک از در درآمد دید من
. . . ش را پای بر چرخ برین برداشتم
آفرینم خواند و نوشاندم قدح تا بر سپهر
آفرین از آن لب نوش آفرین برداشتم
گفت باشد مادرم ختم بتان در دلبری
گفتمش این ختم را یک اربعین برداشتم
ژاپن و ماچین بچین ژوپن و پاچین چو داشت
کام دل از ژاپن و ماچین و چین برداشتم
خوشه پروین بدستی داشتم از سنبلش
دست دیگر خرمن سیم . . . برداشتم
پیش . . . گشودم . . . توران الملوک
در بر غلمان نقاب از حور عین برداشتم
چون مسخر گشت در زیر نگینم آن پری
خاتم ملک سلیمان را نگین برداشتم
پیرهن پر لعل و دامان پر ز مرجان شد مرا
تا که مهر از کوزه ماء معین برداشتم
مهر آن گنجینه را برداشتن بیخون دل
او گمان می کرد اما من یقین برداشتم
حق عذرم خواست تابو عذره بر عذرا شدم
آستینش با دم روح الامین برداشتم
گفتمش از آستینت برنخواهم داشت دست
گفت من پیش از تو دست از آستین برداشتم
چرخ . . . دید و دستی بر سرش مالید و گفت
زین سپس دست از سر طغر لتگین برداشتم
اعتضادالملک بود این انگبین را خود مگس
سعی کردم تا مگس را زانگبین برداشتم
چون تکلتو جابجا شد از پی تاریخ آن
گفتمش از اعتضاد الملک زین برداشتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم
با مژه از چهره خوی از زلف چین برداشتم
هوش مصنوعی: دیشب من با محبت و احترام به فردی مهم نزدیک شدم و با بوسه‌ای از پیشانی او، باعث خوشحالی‌اش شدم. همچنین با نگاهی به چهره‌اش، زیبایی و جذابیت او را بیشتر درک کردم.
دست اندر عروة الوثقای زلفش آختم
وز کمند گیسویش حبل المتین برداشتم
هوش مصنوعی: من به زلف او چنگ زدم و خود را به آن گیسوی محکم و محکم‌تری که دارد، وصل کردم.
پرده شرم از نگار مهربان یکسو زدم
برقع ناز از جمال نازنین برداشتم
هوش مصنوعی: من پرده‌ی شرم را کنار زدم و حجاب ناز را از چهره‌ی زیبای محبوبم برداشتم.
تا دو دستم بند شد بر گوشه دامان او
دست از دامان خیرالمرسلین برداشتم
هوش مصنوعی: وقتی که دو دستم به گوشه دامن او گره خورد و آنجا محکم شد، دیگر از دامن بهترین فرستاده خدا دست نکشیدم.
پشت پا بر گردن افلاکیان زد آن صنم
تا دو . . . را بگردن از زمین برداشتم
هوش مصنوعی: صنم به قدری قدرت و تسلط دارد که نه تنها بر گردن افلاکیان پا می‌زند، بلکه به راحتی می‌تواند دو . . . را از زمین بردارد.
مست بودم کردمش با . . . خود از جا بلند
آنچنان مردم که او را اینچنین برداشتم
هوش مصنوعی: در حالت سرخوشی و مستی بودم و او را به گونه‌ای بلند کردم که گویی او را با تمام وجود و احساسم در آغوش گرفته‌ام.
ناگهان بدرالملوک از در درآمد دید من
. . . ش را پای بر چرخ برین برداشتم
هوش مصنوعی: ناگهان بدرالملوک وارد شد و من دیدم که پاهایم را از زمین بلند کرده‌ام و روی چرخ بالای آسمان قرار داده‌ام.
آفرینم خواند و نوشاندم قدح تا بر سپهر
آفرین از آن لب نوش آفرین برداشتم
هوش مصنوعی: شخصی از من ستایش کرد و با خداحافظی و نوشیدن جام، به من یادآوری کرد که از زیبایی آن لب‌های خوشگوار ستم بیفتم.
گفت باشد مادرم ختم بتان در دلبری
گفتمش این ختم را یک اربعین برداشتم
هوش مصنوعی: مادرم گفت که مراسمی برای بتان در زیبایی و دلربایی برگزار شده است. من به او گفتم که من این مراسم را چهار روز پیش برگزار کرده‌ام.
ژاپن و ماچین بچین ژوپن و پاچین چو داشت
کام دل از ژاپن و ماچین و چین برداشتم
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی‌های ژاپن و چین اشاره می‌کند و از لذت‌هایی که از این کشورها برده است سخن می‌گوید. او با ذکر نام مکان‌ها به احساس رضایت و خوشنودی خود از سفر به این نقاط اشاره می‌کند. این احساس باعث می‌شود که او از دلایل خوشحالی‌اش و تجربه‌های مثبتش یاد کند و از زندگی و جمال طبیعت لذت ببرد.
خوشه پروین بدستی داشتم از سنبلش
دست دیگر خرمن سیم . . . برداشتم
هوش مصنوعی: به یاد دارم که خوشه‌ای از ستاره‌های پروین در دست داشتم و با دست دیگرم خروارهایی از نقره را جمع کردم.
پیش . . . گشودم . . . توران الملوک
در بر غلمان نقاب از حور عین برداشتم
هوش مصنوعی: به محض ورود، دروازه‌های پادشاهی را گشودم و در میان جوانان زیبا، نقاب از چهره‌های دلربا کنار زدم.
چون مسخر گشت در زیر نگینم آن پری
خاتم ملک سلیمان را نگین برداشتم
هوش مصنوعی: زمانی که آن پری که زیر فرمان من بود، مانند نگینی در دستم قرار گرفت، خاتم سلیمان را از او گرفتم.
پیرهن پر لعل و دامان پر ز مرجان شد مرا
تا که مهر از کوزه ماء معین برداشتم
هوش مصنوعی: پیرهنم پر از سنگ‌های قیمتی و دامنم پر از مرجان شده بود، زمانی که عشق را از کوزه آب آشکار گرفتم.
مهر آن گنجینه را برداشتن بیخون دل
او گمان می کرد اما من یقین برداشتم
هوش مصنوعی: او فکر می‌کرد که می‌تواند بدون درد و زحمت، آن گنجینه‌ی ارزشمند را به دست آورد، اما من با اطمینان و آگاهانه آن را به دست گرفتم.
حق عذرم خواست تابو عذره بر عذرا شدم
آستینش با دم روح الامین برداشتم
هوش مصنوعی: حق از من خواست تا عذرخواهی کنم و من نیز به محبت او پاسخ دادم. خودم را به آغوش او سپردم و با الهام روح القدس، از او یاری خواستم.
گفتمش از آستینت برنخواهم داشت دست
گفت من پیش از تو دست از آستین برداشتم
هوش مصنوعی: به او گفتم که هرگز از آستینت دست نخواهم کشید، اما او گفت که من قبل از تو دست را از آستینم برداشتم.
چرخ . . . دید و دستی بر سرش مالید و گفت
زین سپس دست از سر طغر لتگین برداشتم
هوش مصنوعی: چرخ را دید و با نرمی دستش را بر روی آن کشید و گفت از این پس دیگر بر سر طغرلتگین نمی‌زنم.
اعتضادالملک بود این انگبین را خود مگس
سعی کردم تا مگس را زانگبین برداشتم
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به یک فرد با نام "اعتضادالملک" دارد که در تلاش است تا مگس را از عسل بگیرد. این عمل نمادی از تلاش و کوشش برای رسیدن به چیزی با ارزش است، حتی اگر موانعی مانند مگس وجود داشته باشد. در نهایت، می‌توان فهمید که برای دستیابی به هدف، باید تلاش کرد و از موانع عبور کرد.
چون تکلتو جابجا شد از پی تاریخ آن
گفتمش از اعتضاد الملک زین برداشتم
هوش مصنوعی: وقتی که وضع من تغییر کرد و به یاد گذشته افتادم، به او گفتم که از اعتبار ملک زین برداشته‌ام.