گنجور

شمارهٔ ۸۷

گر صد هزار بار گدازی در آتشم
پاکیزه تر شوم که زر ناب بیغشم
از باده امید تو مخمور و جرعه نوش
وز ساغر نوید تو سرمست و سرخوشم
گلگون ز اشک و زرد ز غم نیلی از فراق
بنگر یکی بصفحه چهر منقشم
گهچون دو چشم مست توبیمار و ناتوان
گاهی چو طره تو پریش و مشوشم
قدم چو ابروی تو کمان شد ولی نماند
جز تیر آه و ناله خدنگی بترکشم
جانا تو شاد و خوشدل و بیغم نشین که من
با انده تو شاد و بیاد تو دلخوشم
رویم چو خامه تار و زبانم بریده باد
گر همچو خامه از خط حکم تو سرکشم
سیر سپهر و همسری مهرم آرزوست
کی پای بند مهر غزالان مهوشم
هرگز فرامشت نکنم از دعای خیر
یادت بخیر ای که نمودی فرامشم
این می که ناچشیده مرا مست و خیره کرد
یارب چها رود گر از آن جرعه ای چشم
گفتم شبی بگوش امیری حدیث خویش
گفتا بهوش باش که من نیز بیهشم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر صد هزار بار گدازی در آتشم
پاکیزه تر شوم که زر ناب بیغشم
هوش مصنوعی: اگر صد هزار بار در آتش بیفتم، باز هم پاک‌تر و خالص‌تر می‌شوم؛ مانند طلا که در آتش تصفیه می‌شود.
از باده امید تو مخمور و جرعه نوش
وز ساغر نوید تو سرمست و سرخوشم
هوش مصنوعی: من از امید تو به نوشیدن باده مشغول و شادمانم و از وعده تو به خوشحالی و سرمستی رسیده‌ام.
گلگون ز اشک و زرد ز غم نیلی از فراق
بنگر یکی بصفحه چهر منقشم
هوش مصنوعی: چهره من در اثر اشک‌هایم سرخ و به سبب غم‌هایم زرد شده است. از دوری کسی نگاهم کن و تصویری از حالتم ببین.
گهچون دو چشم مست توبیمار و ناتوان
گاهی چو طره تو پریش و مشوشم
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر چشمان زیبای تو بیمار و ناتوان می‌شوم و گاهی هم مثل تیری که از یک کمان رها شده، در هم و برهم هستم.
قدم چو ابروی تو کمان شد ولی نماند
جز تیر آه و ناله خدنگی بترکشم
هوش مصنوعی: وقتی قدمم مانند ابروی تو زیبا و خوش‌نما شد، اما تنها چیزی که باقی ماند، تیر غم و ناله‌ای است که از دل فراق به سوی تو پرتاب می‌کنم.
جانا تو شاد و خوشدل و بیغم نشین که من
با انده تو شاد و بیاد تو دلخوشم
هوش مصنوعی: ای دوست، تو شاد و خوشحال و بی‌غم باش، زیرا من با اندوه تو، شاد و به یاد تو دلگرم هستم.
رویم چو خامه تار و زبانم بریده باد
گر همچو خامه از خط حکم تو سرکشم
هوش مصنوعی: چهره‌ام مانند قلم سیاه است و زبانم بند آمده است. اگر مانند قلم در برابر دستور تو سرپیچی کنم، چه خواهد شد؟
سیر سپهر و همسری مهرم آرزوست
کی پای بند مهر غزالان مهوشم
هوش مصنوعی: آرزو دارم که در آغوش آفتاب زندگی کنم و در کنار همسری از جنس مهر و محبت باشم، زیرا به عشق و زیبایی زندگی بسیار وابسته‌ام.
هرگز فرامشت نکنم از دعای خیر
یادت بخیر ای که نمودی فرامشم
هوش مصنوعی: هرگز تو را فراموش نخواهم کرد و همیشه برایت دعا می‌کنم. یاد تو همیشه در ذهنم زنده خواهد بود، ای کسی که فراموشی را برایم به ارمغان آوردی.
این می که ناچشیده مرا مست و خیره کرد
یارب چها رود گر از آن جرعه ای چشم
هوش مصنوعی: این می که من آن را نچشیده‌ام، مرا سرمست و حیران کرده است. ای کاش بدانم اگر از آن جرعه‌ای بنوشم، چه حالتی به من دست خواهد داد.
گفتم شبی بگوش امیری حدیث خویش
گفتا بهوش باش که من نیز بیهشم
هوش مصنوعی: روزی به یک امیر گفتم که داستان خود را برایم بگوید. او پاسخ داد که باید حواسم جمع باشد چون من هم وضعیت خوبی ندارم و بی‌احتیاطی می‌کنم.