گنجور

شمارهٔ ۸۶

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم
عقل و هوش و جان خریدم دین و دل بفروختم
غوره بودم عشق شهدم داد و غیرت چاشنی
خام بودم در محبت پختم از غم سوختم
راه دولت را در آئین گدائی یافتم
درس شاهی را ز لوح بندگی آموختم
از کف عیسی شراب سلسبیل اندر زدم
در ره هرچه چراغ جبرئیل افروختم
گو بدوزد دیده با تیرم که بر روی خوشش
دیده بگشودم نظر از ماسوی بردوختم
چون امیری با اسیری ساختم تا عاقبت
رنجها از یاد شد وین گنجها اندوختم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم
عقل و هوش و جان خریدم دین و دل بفروختم
هوش مصنوعی: تا بفهمی که در این معامله چه چیزی به دست آوردم، عقل و شعور و جان خود را فدای این کار کردم و دین و قلبم را عرضه نمودم.
غوره بودم عشق شهدم داد و غیرت چاشنی
خام بودم در محبت پختم از غم سوختم
هوش مصنوعی: در ابتدا مانند گلابی نارس و بی‌مزه بودم، اما عشق مرا به بلوغ و کمال رساند. در این مسیر، غیرت و احساس به عنوان چاشنی به من اضافه شد. در عشق و محبت، پخته و آماده شدم و از درد و رنج‌ها سوختم.
راه دولت را در آئین گدائی یافتم
درس شاهی را ز لوح بندگی آموختم
هوش مصنوعی: راه رسیدن به موفقیت و ثروت را در فروتنی و خدمت به دیگران پیدا کردم و اصول سلطنت و رهبری را از آگاهی به وظایف و مسئولیت‌های خود یاد گرفتم.
از کف عیسی شراب سلسبیل اندر زدم
در ره هرچه چراغ جبرئیل افروختم
هوش مصنوعی: من از دست عیسی شراب خوشمزه‌ای نوشیدم و در راه، هر جا که نیاز بود، چراغ جبرئیل را روشن کردم.
گو بدوزد دیده با تیرم که بر روی خوشش
دیده بگشودم نظر از ماسوی بردوختم
هوش مصنوعی: اگر تیر عشق به چشمانم بزند، اشکالی ندارد چون به خاطر زیبایی‌اش نگاه کردم و همه چیز دیگری را فراموش کردم.
چون امیری با اسیری ساختم تا عاقبت
رنجها از یاد شد وین گنجها اندوختم
هوش مصنوعی: من به مانند یک امیر، با یک اسیر زندگی را ادامه دادم تا اینکه نهایتاً مشکلات و رنج‌ها از یادم رفت و همچنین گنج‌ها و نعمت‌ها را جمع‌آوری کردم.