شمارهٔ ۸۵
دامن دل ز کف صبر رها میبینم
هرکه عاشق شده داند که چهها میبینم
تا درخشید رخ بدر من از مطلع حسن
شمس روشن بر رویش چو سها میبینم
صنما چون و چرا با من مسکین بگذار
که دلم فارغ ازین چون و چرا میبینم
غیر حرمان تو هر درد که رانی به دلم
خویش را در ره تسلیم و رضا میبینم
تو به من جور روا داری و من در همه وقت
طاعت امر تو بر خویش روا میبینم
چهرهات آینه حسن الهی باشد
سینه گنجینه اسرار خدا میبینم
زخم تیرت به تن ریش چو مرهم دانم
درد عشقت به دل خویش دوا میبینم
نه ازین ورطه رهایی به دعا بتوانم
نه ازین لجه خلاصی به شنا میبینم
آتشی در دلم افروختهای این عجب است
که به دل شعله به لب آب بقا میبینم
برخی شعر تو جان کردم و خود را به درت
تاج عشاق و امیرالشعرا میبینم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دامن دل ز کف صبر رها میبینم
هرکه عاشق شده داند که چهها میبینم
هوش مصنوعی: دل و احساساتم را از دست دادهام و صبرم دیگر کافی نیست. هر کسی که عاشق شده، میفهمد که چه مشکلات و چالشهایی را تجربه میکنم.
تا درخشید رخ بدر من از مطلع حسن
شمس روشن بر رویش چو سها میبینم
هوش مصنوعی: زمانی که چهره زیبا و درخشان ماه دختران از نوری که مانند خورشید بر چهرهاش تابیده، میدرخشد، من گل زیبا و خوشبو را نیز در جنب و جوش او مشاهده میکنم.
صنما چون و چرا با من مسکین بگذار
که دلم فارغ ازین چون و چرا میبینم
هوش مصنوعی: ای محبوب، چرا و چونهای من را نادیده بگیر، زیرا دلم دیگر به این پرسشها نمیاندیشد و آسوده است.
غیر حرمان تو هر درد که رانی به دلم
خویش را در ره تسلیم و رضا میبینم
هوش مصنوعی: هر دردی که غیر از نبود تو به دلم برسد، تمام وجودم را در حال تسلیم و پذیرش میبینم.
تو به من جور روا داری و من در همه وقت
طاعت امر تو بر خویش روا میبینم
هوش مصنوعی: تو با من بیرحمی میکنی و من همیشه خود را موظف میدانم که از دستورات تو پیروی کنم.
چهرهات آینه حسن الهی باشد
سینه گنجینه اسرار خدا میبینم
هوش مصنوعی: صورت تو مانند آینهای است که زیباییهای الهی را به نمایش میگذارد و در درون من، سینهام حاوی رازهای پروردگار را در مییابم.
زخم تیرت به تن ریش چو مرهم دانم
درد عشقت به دل خویش دوا میبینم
هوش مصنوعی: زخم تیر تو را بر تن خود مانند مرهم میدانم و درد عشق تو را در دل خود، درمان میبینم.
نه ازین ورطه رهایی به دعا بتوانم
نه ازین لجه خلاصی به شنا میبینم
هوش مصنوعی: نه میتوانم با دعا از این دریای سخت رهایی یابم و نه با شنا از این عمق خطرناک نجات پیدا کنم.
آتشی در دلم افروختهای این عجب است
که به دل شعله به لب آب بقا میبینم
هوش مصنوعی: در دل من آتش عشقی روشن کردهای، و این جای شگفتی است که با وجود آن آتش، بر لبانم تنها طعم آب زندگی را حس میکنم.
برخی شعر تو جان کردم و خود را به درت
تاج عشاق و امیرالشعرا میبینم
هوش مصنوعی: برخی از شعرهایت مرا به وجد آورده و احساس میکنم که در درگاه تو مانند دیگر عاشقان با افتخار و مقام بالا قرار دارم.

ادیب الممالک