گنجور

شمارهٔ ۷۰ - مرثیه

نوجوان مرا فلک خونِ دل ریخت در ایاغ
نونهال مرا سپهر کند از بن به طرف باغ
شمعی افروختم که گشت روشن از نور او جهان
ناگهان صرصری وزید کرد خاموش آن چراغ
ای فقید کمال و فضل ای شهید سنان غم
از غمت دیده پر ز اشک بی‌رخت سینه پر ز داغ
در عزای تو قامتم گشت خمیده چون کمان
وز فراق تو روز من شد سیه همچو پر زاغ
چون به یاد تو بگروم غافل از خویشتن شوم
در پی جان شکر دوم تا کنم مرگ را سراغ
بس که چون لاله بر دلم داغ هجرت گرفته جای
گشت تاریخ رفتنت لاله دارد دلی به داغ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوجوان مرا فلک خونِ دل ریخت در ایاغ
نونهال مرا سپهر کند از بن به طرف باغ
هوش مصنوعی: نوجوانی من را به سرنوشت و تقدیر بسپار، مانند درخت نونهال که مرا به سوی باغ هدایت می‌کند.
شمعی افروختم که گشت روشن از نور او جهان
ناگهان صرصری وزید کرد خاموش آن چراغ
هوش مصنوعی: شمعی را روشن کردم که ناگهان نور او بر جهان تابید، اما باد شدیدی وزید و آن چراغ را خاموش کرد.
ای فقید کمال و فضل ای شهید سنان غم
از غمت دیده پر ز اشک بی‌رخت سینه پر ز داغ
هوش مصنوعی: ای کسی که کمال و فضیلت را در خود نهادی و شهادت را تجربه کردی. غم عدم تو سبب شده است که چشمانم پر از اشک شوند و قلبم از داغ فراق تو پر شود.
در عزای تو قامتم گشت خمیده چون کمان
وز فراق تو روز من شد سیه همچو پر زاغ
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه تو، قامت من مانند کمان خم شده است و به دلیل دوری‌ات، روزهایم تاریک و سیاه مانند پر زاغ شده است.
چون به یاد تو بگروم غافل از خویشتن شوم
در پی جان شکر دوم تا کنم مرگ را سراغ
هوش مصنوعی: وقتی یاد تو می‌افتم، بی‌خبر از خودم اشک می‌ریزم و در پی جان شیرین تو می‌گردم تا با مرگ، از تو نشانی بپرسم.
بس که چون لاله بر دلم داغ هجرت گرفته جای
گشت تاریخ رفتنت لاله دارد دلی به داغ
هوش مصنوعی: دل من آن‌قدر از دوری و جدایی رنجیده و زخمی است که تاریخ رفتنت را مانند گلی لاله‌گون، پر از غم و داغ می‌بینم.