شمارهٔ ۵۷
ولیلة طال سهادی بها
فزارنی ابلیس عندالرقاد
فقال لی هل لک فی شمعة
کیسة تطرد عنک السهاد
قلت نعم قال و فی قحبة
هندیة من اهل اکبر اباد
قلت نعم قال و فی حمزة
معصرة کانت من عهد عاد
قلت نعم قال و فی لعبة
فی وجنتیها للحیا اتقاد
قلت نعم قال و فی شادن
قد کحلت اجفانه بالسواد
قلت نعم قال و فی مطرب
اذارنا یرقص منه الجماد
قلت نعم قال فنم آمنا
یا کعبة الفسق و رکن الفساد
قطعه دوم منسوب به سناء الملک است ولی من بنده در دیوان زین الدین ابو حفص عمربن مظفربن عمرالوردی الشافعی آنرا یافته ام و آن اینست
بت و ابلیس اتی، بحیلة منتدبة
فقال ما قولک فی، حشیشة منتخبة
فقلت لا قال و لا، خمرة کرم مذهبة
فقلت لا قال و لا، اغید بالبدر اشتبه
فقلت لا قال و لا، ملیحة مطیعة
فقلت لا قال و لا، آلة لهو مطربة
فقلت لا قال فنم
ما انت الا حطبة
شب دوشین که تا قریب سحر
بودمی خسته از سهاد و سپهر
از پس پاس سیمین زان شب
سر نهادم بفکر در بستر
گرم چون گشت چشمم اندر خواب
دیدم ابلیس را بخواب اندر
گفت خواهی یکی فروزان شمع
که برد خواب را سبک از سر
گفتم آری بگفت لو لیکی
ز اکبر آباد هند یا کشمر
گفتم آری بگفت صاف مئی
که بود جمشید را دختر
گفتم آری بگفت دخترکی
که رخش زد بجان شرم شرر
گفتم آری بگفت شاهدکی
که ز مژگان به دل زند خنجر
گفتم آری بگفت مطربکی
کز ترانه اش برقص نجم و شجر
گفتم آری بگفت صد احسنت
بر تو ای خشک مغز دامن تر
شاد و آسوده خواب کن که توئی
کعبه فسق را سیاه حجر
چون بدین طعنه خاطرم آزرد
خرمن غیرتم گرفت آذر
جستم از هول و جستم از لاحول
بهر دفع بلیس نفس سپر
باز رفتم ز فکرت اندر خواب
دیدم او را بصورت دیگر
گفت ای یار سرخ رو خواهی
در می سبزه چون خط دلبر
گفتمش نی بگفت اگر باشد
قدحی ز آن شراب جان پرور
گفتمش نی بگفت اگر باشد
دختری لعل پوش و سیمین بر
گفتمش نی بگفت اگر باشد
ساده نازنین چو قرص قمر
گفتمش نی بگفت اگر باشد
مطربی با دف و نی و مزمر
گفتمش نی بگفت نیک بخسب
که نه زین شاخ برگ رست و نه بر
هیزم خشکی و ز زهد و ریا
میفروشی بخلق هیزم تر
شمارهٔ ۵۶ - بوزیر اوقاف وقت نگاشته است: کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیرشمارهٔ ۵۸ - اصطلاحات عکاسی: ای عقل دوربین تو در اولین ظهور
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ولیلة طال سهادی بها
فزارنی ابلیس عندالرقاد
هوش مصنوعی: در شب طولانی که بیدار بودم، شیطان در حال خواب نزد من آمد.
فقال لی هل لک فی شمعة
کیسة تطرد عنک السهاد
هوش مصنوعی: او به من گفت: آیا تو به یک شمع خوب نیاز نداری تا بیخوابی را از تو دور کند؟
قلت نعم قال و فی قحبة
هندیة من اهل اکبر اباد
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که شخصی به صورت مرفه و با ظاهری فریبنده از شخص دیگری تعریف و تمجید میکند، اما در نهان از نوعی فریب یا ریاکاری صحبت میکند. در اینجا اشارهای به مکان و فرهنگی خاص نیز وجود دارد که نشاندهندهی تضاد بین ظاهر و باطن است.
قلت نعم قال و فی حمزة
معصرة کانت من عهد عاد
هوش مصنوعی: در اینجا به تصریح اشاره میشود که شخصی با کلامی تایید آمیز پاسخ داده است و همچنین یادآوری میشود که فرزندی از حمزه (که به احتمال شجاعت و جنگ آوری معروف است) وجود داشته که در شرایطی سخت و در زمان قوم عاد متولد شده است.
قلت نعم قال و فی لعبة
فی وجنتیها للحیا اتقاد
هوش مصنوعی: او گفت آری و در بازیای که در صورتش وجود دارد، آتش عشق به شدت شعلهور است.
قلت نعم قال و فی شادن
قد کحلت اجفانه بالسواد
هوش مصنوعی: او گفت بله و در حالی که دختری زیبا در کنار او بود که چشمانش با سیاهی کحله، آرایش شده بود.
قلت نعم قال و فی مطرب
اذارنا یرقص منه الجماد
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از تأثیر شادی و موسیقی بر اجسام بیجان است. در عین حال، به گفتگو و تبادل نظر دربارهی خوشحالی و لذت اشاره شده است. به طور کلی، این شعر به ارتباط انسانها با احساسات و تأثیرات محیطی بر آنها میپردازد.
قلت نعم قال فنم آمنا
یا کعبة الفسق و رکن الفساد
هوش مصنوعی: گفتی آری، او گفت پس کجا هستیم، ای کعبه فساد و رکن تباهی.
قطعه دوم منسوب به سناء الملک است ولی من بنده در دیوان زین الدین ابو حفص عمربن مظفربن عمرالوردی الشافعی آنرا یافته ام و آن اینست
هوش مصنوعی: قطعه دوم به سناء الملک نسبت داده شده است، اما من این متن را در دیوان زین الدین ابو حفص عمربن مظفربن عمرالوردی الشافعی پیدا کردهام و متن آن به این شکل است.
بت و ابلیس اتی، بحیلة منتدبة
فقال ما قولک فی، حشیشة منتخبة
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به وجود یک بت و شیطان اشاره میکند که از راهی فریبنده و زیرکانه صحبت میکنند. سپس از فردی میپرسند نظرش را درباره یک گیاه خاص میپرسند. به طور کلی، اینجا نوعی گفتگو و چالش درباره مسائل معنوی و تجربی شکل میگیرد.
فقلت لا قال و لا، خمرة کرم مذهبة
فقلت لا قال و لا، اغید بالبدر اشتبه
هوش مصنوعی: گفتم نه، او هم هیچ نگفت، شراب بخشندگی در ظرف طلایی. گفتم نه، او هم هیچ نگفت، شمعی که به ماه میماند.
فقلت لا قال و لا، ملیحة مطیعة
فقلت لا قال و لا، آلة لهو مطربة
هوش مصنوعی: گفتم نه، او نه گفت و نه، زیبا و فرمانبردار است. گفتم نه، او نه گفت و نه، وسیلهای برای سرگرمی و خوشنودی است.
فقلت لا قال فنم
ما انت الا حطبة
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی به دیگری میگوید: "تو هیچ چیز نیستی جز یک تکه چوب." این عبارت میتواند نشاندهنده بیاعتنایی و تحقیر نسبت به فرد مقابل باشد.
شب دوشین که تا قریب سحر
بودمی خسته از سهاد و سپهر
هوش مصنوعی: شبی که نزدیک سحر بود، من خسته از خواب و دنیا بودم.
از پس پاس سیمین زان شب
سر نهادم بفکر در بستر
هوش مصنوعی: در شب، سرم را بر روی تشک گذاشته و به افکار خود فرو رفتم.
گرم چون گشت چشمم اندر خواب
دیدم ابلیس را بخواب اندر
هوش مصنوعی: چشمم در خواب گرم و خوابآلود بود که در آن خواب ابلیس را دیدم.
گفت خواهی یکی فروزان شمع
که برد خواب را سبک از سر
هوش مصنوعی: اگر بخواهی شمعی روشن و تابان، که خواب را از سرت دور میکند.
گفتم آری بگفت لو لیکی
ز اکبر آباد هند یا کشمر
هوش مصنوعی: گفتم که بله، اما او گفت که اگر از اکبرآباد هند یا کشمر صحبت کنی، خیلی بهتر است.
گفتم آری بگفت صاف مئی
که بود جمشید را دختر
هوش مصنوعی: گفتم که بله، او پاسخ داد: این شراب صاف و زلال مربوط به دختر جمشید است.
گفتم آری بگفت دخترکی
که رخش زد بجان شرم شرر
هوش مصنوعی: دختر جوانی با لبخندی معصومانه و شرمگین پاسخ داد که به خاطر زیباییاش دچار احساس و هیجان شده است.
گفتم آری بگفت شاهدکی
که ز مژگان به دل زند خنجر
هوش مصنوعی: من گفتم بله، و او گفت که معشوقهای وجود دارد که با نگاههایش مثل خنجری به قلب آدم نفوذ میکند.
گفتم آری بگفت مطربکی
کز ترانه اش برقص نجم و شجر
هوش مصنوعی: گفتم بله، او گفت که نوازندهای هست که با آهنگش ستاره و درخت به رقص در میآیند.
گفتم آری بگفت صد احسنت
بر تو ای خشک مغز دامن تر
هوش مصنوعی: من به او پاسخ دادم که آری، و او با صدای بلند تحسین کرد و گفت: احسنت بر تو، ای کسی که ذهنی محدود داری اما استعداد و تواناییات را نشان دادهای.
شاد و آسوده خواب کن که توئی
کعبه فسق را سیاه حجر
هوش مصنوعی: با خیال راحت بخواب که تو به عنوان مرکز فساد و نیرنگ هستی.
چون بدین طعنه خاطرم آزرد
خرمن غیرتم گرفت آذر
هوش مصنوعی: وقتی به خاطر این طعنه دل آزرده شدم، آتش غیرتم شعلهور شد.
جستم از هول و جستم از لاحول
بهر دفع بلیس نفس سپر
هوش مصنوعی: از ترس و نگرانی فرار کردم و تلاش کردم تا با نیروی ارادهام، خودم را از شر وسوسههای نفس حفظ کنم.
باز رفتم ز فکرت اندر خواب
دیدم او را بصورت دیگر
هوش مصنوعی: باز به خواب رفتم و در خیال خود او را به شکلی متفاوت دیدم.
گفت ای یار سرخ رو خواهی
در می سبزه چون خط دلبر
هوش مصنوعی: ای دوست با چهره سرخ، اگر میخواهی در سبزههای سبز، مانند خط دلبر زیبایت باشی.
گفتمش نی بگفت اگر باشد
قدحی ز آن شراب جان پرور
هوش مصنوعی: به او گفتم که اگر ظرفی از آن شراب زندگیبخش باشد، چرا نمیگویی؟
گفتمش نی بگفت اگر باشد
دختری لعل پوش و سیمین بر
هوش مصنوعی: به او گفتم که اگر دختری باشد که لعل و سیمین بپوشد، از او چه میگویی؟
گفتمش نی بگفت اگر باشد
ساده نازنین چو قرص قمر
هوش مصنوعی: به او گفتم، اگر ساده و بیتکلف باشد، مانند ماه درخشان خواهد بود.
گفتمش نی بگفت اگر باشد
مطربی با دف و نی و مزمر
هوش مصنوعی: به او گفتم اگر کسی باشد که با ساز و دهل و نی و آواز خوب بتواند موسیقی نواخته و دلها را شاد کند، بگو.
گفتمش نی بگفت نیک بخسب
که نه زین شاخ برگ رست و نه بر
هوش مصنوعی: به او گفتم که بهتر است آرام بگیرد و استراحت کند، زیرا نه از این درخت میوهای رسیده است و نه شاخ و برگی دارد.
هیزم خشکی و ز زهد و ریا
میفروشی بخلق هیزم تر
هوش مصنوعی: تو فقط به ظاهر زهد و ریا میپردازی و میخواهی خود را در چشم مردم بزرگ جلوه دهی، اما در حقیقت کاری که میکنی، ارزشی ندارد و از حقیقت دور است.