گنجور

شمارهٔ ۷ - در نکوهش حاج آقا محسن عراقی گوید

شها ببین عمل عالم مکرم را
ببین جناب شریعتمدار اعظم را
روا بود که باسلام گوید المسلم
هر آنکه بنگرد این مفتی مسلم را
اگر نبود خود این پیشوای برصیصا
که بود زنده کند استخوان بلعم را
رساله ای که نوشته است دوش میخواندم
مگر که اخذ کنم حکمهای محکم را
بهر خطیش بدیدم هزار گونه خطا
درون هر رقمی صد هزار ارقم را
یکی به صفحه اول نوشته بد که حرام
مباح شد به مریدان اگر چه شلغم را
دیگر نوشته که مال یتیم اگر بینی
ببلع و هیچ میفکن بر ابروان خم را
ربودن بز و میش از میان مهرآباد
غنیمت است کنون چه زیاد و چه کم را
دگر نوشته که گشته است تازه زخم دلم
طبیب گفته علاجش چهار مرهم را
یکی زخان حسن آب و ملک مهرآباد
چنان برم که گرفتم حصار حاتم را
دوم به طشت طلا خون حلق یحیی را
بریزم و نهراسم تف جهنم را
سوم به فرق علی ضربت آنچنان بزنم
که آشکار کنم کار ابن ملجم را
چهارم آنکه چو احکام فلسفی خواندم
بباید آنکه مکذب شوم پسر عم را
شنیدم این حکمی دوش با مریدان گفت
چرا سجود کنید این خدای مبهم را
خدای را ز عناصر همی قیاس کنید
که عنصر است مؤثر جمیع عالم را
برو به خدمت مانکجی مجوس برس
اگر بخواهی تقلید حی اعلم را
شها مگر به سریر تو داد خویش آرم
به صولت تو نمایم علاج این غم را
مگر تو دیده اسفندیاریش بکنی
وگرنه بشکند این صدهزار رستم را
خدای را ملکا جرم خانه زاد چه بود
که ریخت ساقی گردون به جامش این سم را
سلیل شیر خدایم چه کرده ام که چو صید
بمن گماشته قهر تو این معلم را
ز اشتهای فزونی که دارد این ملحد
چو اژدها به نفس خشک میکند یم را
شنیده بودم اهریمن از طریق حسد
به خلد رفت و فریبنده گشت آدم را
کنون بدیدم بفریفت این مه طلعت
مهین جناب جلالت مآب صارم را
به اشتباه به درگاه صارم الدوله
ز پیش برد بسی باطل مجسم را
ایا شهی که نظیرت ندیده دیده دهر
مگر به چرخ چهارم مسیح مریم را
به قهر خویش بگو تا ز مهر زنده کند
پی نوشتن این قصه ابن اعثم را
ترا به تاج و به تخت و نگین شه سوگند
که بشکنند فرو حشمت کی و جم را
کز آتش دم شمشیر تیز خود ای شه
به خاندان وی افکن بساط ماتم را
فرو کش از دل سختش درخت نخوت را
برون کن از سر و مغزش غرور درهم را
بشکر آنکه خدا داد بر تو افسر و گفت
حمایتی کن شرع رسول خاتم را
اگر مخرب دین را رها کنی فردا
چه عذر داری پیغمبر مکرم را
منم وکیل ز شاهان شرع پیغمبر
که راضیند ز شاخه اش فروکشی نم را
به اعتقاد من از عدل شه نمی ترسد
کسی که خوف ندارد خدای عالم را
گر از سموم حسام تو بودش اندیشه
نمی شکست به هم شاخه های خرم را
نمی فزود به من مالیات ملکی خود
نمی ربود ز ناخن شکار ضیغم را
نمی گشود به سرباز شه طریق فرار
نمی نمود چنین کارهای اعظم را
کسی نمیشد بستی بسوی دارالکنز
کسی نمی دید اطریشی معمم را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شها ببین عمل عالم مکرم را
ببین جناب شریعتمدار اعظم را
هوش مصنوعی: ای شاه، عمل و کار عالم محترم را ببین و نیکوکار بزرگ را مشاهده کن.
روا بود که باسلام گوید المسلم
هر آنکه بنگرد این مفتی مسلم را
هوش مصنوعی: هر مسلمانی که این مفتی مسلمان را ببیند، واجب است که بر او سلام کند.
اگر نبود خود این پیشوای برصیصا
که بود زنده کند استخوان بلعم را
هوش مصنوعی: اگر پیشوای برصیصا نبود، چه کسی می‌توانست استخوان بلعم را زنده کند؟
رساله ای که نوشته است دوش میخواندم
مگر که اخذ کنم حکمهای محکم را
هوش مصنوعی: دیشب کتابی را می‌خواندم که در آن به نکات مهمی اشاره شده بود، تا بتوانم از آن قوانین و اصول محکم را استخراج کنم.
بهر خطیش بدیدم هزار گونه خطا
درون هر رقمی صد هزار ارقم را
هوش مصنوعی: به خاطر نوشته‌هایت، اشتباهات زیادی را در آن مشاهده کردم و در هر یک از آن‌ها، تعداد زیادی مشکل و نواقص وجود داشت.
یکی به صفحه اول نوشته بد که حرام
مباح شد به مریدان اگر چه شلغم را
هوش مصنوعی: کسی بر روی صفحه‌ای نوشته که چیزی که قبلاً ممنوع بوده، به شاگردان اجازه داده شده است، حتی اگر مربوط به شلغم باشد.
دیگر نوشته که مال یتیم اگر بینی
ببلع و هیچ میفکن بر ابروان خم را
هوش مصنوعی: اگر مال یتیم را ببینی، آن را به تصاحب بگیر و هیچ چیزی را به خاطر ملاحظه کسی کنار نگذار.
ربودن بز و میش از میان مهرآباد
غنیمت است کنون چه زیاد و چه کم را
هوش مصنوعی: گرفتن بز و میش از محل مهرآباد یک موفقیت و نعمت به حساب می‌آید، حال چه تعداد زیادی باشند و چه کم.
دگر نوشته که گشته است تازه زخم دلم
طبیب گفته علاجش چهار مرهم را
هوش مصنوعی: زخم دل من به تازگی بدتر شده است و پزشک گفته که برای درمان آن باید از چهار نوع پماد استفاده کنم.
یکی زخان حسن آب و ملک مهرآباد
چنان برم که گرفتم حصار حاتم را
هوش مصنوعی: یکی از زیبایی‌های زندگی را می‌گیرم و چنان به آن می‌پردازم که حریم و مرزهای بشریت را درنوردیده‌ام.
دوم به طشت طلا خون حلق یحیی را
بریزم و نهراسم تف جهنم را
هوش مصنوعی: من می‌خواهم خون یحیی را در ظرف طلا بریزم و جوهره جهنم را به آن بیفزایم.
سوم به فرق علی ضربت آنچنان بزنم
که آشکار کنم کار ابن ملجم را
هوش مصنوعی: می‌خواهم ضربه‌ای به سر علی بزنم که نشان دهم کار ابن ملجم چه بود و آن را آشکار کنم.
چهارم آنکه چو احکام فلسفی خواندم
بباید آنکه مکذب شوم پسر عم را
هوش مصنوعی: چهارمین نکته این است که وقتی احکام فلسفی را می‌خوانم، لازم است که پسرعمویم را تکذیب کنم.
شنیدم این حکمی دوش با مریدان گفت
چرا سجود کنید این خدای مبهم را
هوش مصنوعی: گفته شده که در شب گذشته، شخصی با پیروانش صحبت کرده و از آنها پرسیده چرا باید در برابر این خدای نامشخص و نامعلوم سجده کنند.
خدای را ز عناصر همی قیاس کنید
که عنصر است مؤثر جمیع عالم را
هوش مصنوعی: برای درک قدرت و تأثیر خداوند، می‌توان او را با عناصر طبیعی مقایسه کرد، زیرا همان‌طور که عناصر در ایجاد و تغییر جهان نقش دارند، خداوند نیز مؤثر و منشأ همه چیز در عالم است.
برو به خدمت مانکجی مجوس برس
اگر بخواهی تقلید حی اعلم را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از بزرگ‌ترین و بهترین‌ها یاد بگیری، به خدمت مانکجی مجوس برو و از او درس بگیر.
شها مگر به سریر تو داد خویش آرم
به صولت تو نمایم علاج این غم را
هوش مصنوعی: ای جانم، آیا با قدرت و جلال تو می‌توانم به آرامش برسم و درمانی برای این غم پیدا کنم؟
مگر تو دیده اسفندیاریش بکنی
وگرنه بشکند این صدهزار رستم را
هوش مصنوعی: اگر تو به دیدن زیبایی های او نرسی، هزاران رستم هم بهت نمی‌رسند و شکست می‌خورند.
خدای را ملکا جرم خانه زاد چه بود
که ریخت ساقی گردون به جامش این سم را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاعر از خداوند می‌پرسد چه گناهی از یک نفر درباری یا وابسته به سلطنت صورت گرفته که باعث شده ساقی آسمان چنین شرابی را به جام او بریزد. به عبارتی، شاعر از بی‌عدالتی یا تقدیر ناخواسته در زندگی می‌گوید.
سلیل شیر خدایم چه کرده ام که چو صید
بمن گماشته قهر تو این معلم را
هوش مصنوعی: من شیر خدا هستم، اما نمی‌دانم چه کرده‌ام که مثل طعمه‌ای در دام قهر تو گرفتار شده‌ام و این معلم نیز برایم تعیین شده است.
ز اشتهای فزونی که دارد این ملحد
چو اژدها به نفس خشک میکند یم را
هوش مصنوعی: این ملحد به اندازه‌ای پرشور و طلبکار است که مانند یک اژدها، در تنفس خود دریا را خشک می‌کند.
شنیده بودم اهریمن از طریق حسد
به خلد رفت و فریبنده گشت آدم را
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که اهریمن با حسد به بهشت وارد شد و آدم را فریب داد.
کنون بدیدم بفریفت این مه طلعت
مهین جناب جلالت مآب صارم را
هوش مصنوعی: اکنون دیدم که این چهره زیبا و با وقار، صارم را فریب داده است.
به اشتباه به درگاه صارم الدوله
ز پیش برد بسی باطل مجسم را
هوش مصنوعی: به طور نادرست، بسیاری از موضوعات بی‌اهمیت و بی‌محتوا را به پیشگاه صارم الدوله آورده‌اند.
ایا شهی که نظیرت ندیده دیده دهر
مگر به چرخ چهارم مسیح مریم را
هوش مصنوعی: آیا شاهی همچون تو در دنیا دیده نشده، مگر اینکه در دایره چهارم، مریم مقدس را در نظر آوریم؟
به قهر خویش بگو تا ز مهر زنده کند
پی نوشتن این قصه ابن اعثم را
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی‌اش بگو تا از محبتش این داستان ابن اعثم را دوباره زنده کند.
ترا به تاج و به تخت و نگین شه سوگند
که بشکنند فرو حشمت کی و جم را
هوش مصنوعی: من به تاج و تخت و نگین پادشاهی تو سوگند می‌خورم که روزی فرا خواهد رسید که این ثروت و شکوه به زیر پا انداخته خواهد شد.
کز آتش دم شمشیر تیز خود ای شه
به خاندان وی افکن بساط ماتم را
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با تکیه بر قدرت و تیزی شمشیرت، بساط غم و اندوه را بر سر خاندان دشمنان بیفکن.
فرو کش از دل سختش درخت نخوت را
برون کن از سر و مغزش غرور درهم را
هوش مصنوعی: بیرون بران حس تکبر و خودخواهی را که در دلش ریشه دوانده و غرور را از ذهنش دور کن.
بشکر آنکه خدا داد بر تو افسر و گفت
حمایتی کن شرع رسول خاتم را
هوش مصنوعی: خوشحالم که خداوند به تو تاج و افتخار داده و از تو خواسته که از دین پیامبر آخرالزمان حمایت کنی.
اگر مخرب دین را رها کنی فردا
چه عذر داری پیغمبر مکرم را
هوش مصنوعی: اگر کسی که به دین آسیب می‌زند را رها کنی، فردا چه توجیهی برای پیغمبر بزرگوار خواهی داشت؟
منم وکیل ز شاهان شرع پیغمبر
که راضیند ز شاخه اش فروکشی نم را
هوش مصنوعی: من نماینده‌ای هستم از جانب پادشاهان که دین پیامبر را می‌شناسند و از این که باران بر زمین بیفتد، خرسند هستند.
به اعتقاد من از عدل شه نمی ترسد
کسی که خوف ندارد خدای عالم را
هوش مصنوعی: به نظر من، کسی که از خداوند با عظمت نمی‌ترسد، هرگز از عدالت پادشاه نمی‌ترسد.
گر از سموم حسام تو بودش اندیشه
نمی شکست به هم شاخه های خرم را
هوش مصنوعی: اگر افکار کسی به خاطر زهر سلاح تو باشد، درختان سرسبز هرگز به هم نمی‌افتند.
نمی فزود به من مالیات ملکی خود
نمی ربود ز ناخن شکار ضیغم را
هوش مصنوعی: من مالیات زیادی از خودم نمی‌گیرم و به دنبال صیدهایی نیستم که از آن‌ها بهره‌برداری کنم، همان‌طور که شیر به راحتی نمی‌تواند شکارش را از چنگال ناخن‌هایش بیرون بکشد.
نمی گشود به سرباز شه طریق فرار
نمی نمود چنین کارهای اعظم را
هوش مصنوعی: سرباز شه به هیچ عنوان راه فراری پیدا نمی‌کرد و این کارهای بزرگ را انجام نمی‌داد.
کسی نمیشد بستی بسوی دارالکنز
کسی نمی دید اطریشی معمم را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌توانست به سوی محل گنج‌ها بیاید، چرا که کسی نمی‌دید که طلبه‌ای از اتریش آمده باشد.