گنجور

شمارهٔ ۵۵ - مرثیه مجلس پس از بمباردمان به حکم محمدعلی میرزای مخلوع

رؤوس دولت، شیوخ ملت، به بازی ایران، خراب گردید
درین حوادث، برین مصیبت درون خارا، کباب گردید
شده پریشان، دو زلف سنبل، همی زند چاک، به پیرهن گل
وثاق قمری، سرای بلبل، مقام جغد و غراب گردید
همای دولت، از آشیانه، فتاده در دام، به طمع دانه
چرا نیاید، عدو به خانه، که پاسبان مست خواب گردید
بگو به جمشید، بنال با درد که گلشنت را فلک خزان کرد
بگو به دارا، ز مصر برگرد که نیل همت، سراب گردید
کناره کردند ز ما طبیبان، کرانه جستند همه حبیبان
روید و گویید که ای رقیبان، دعایتان، مستجاب گردید
لوای اقبال چو واژگون شد به جام احباب شراب خون شد
چو بخت برگشت خرد زبون شد، حکیم دانا مجاب گردید
ز بی‌پناهی ز بخت‌شومی ز جور روسی ز ظلم رومی
به اردبیل و خوی و ارومی حساب ما ناحساب گردید
بر آن جوانان کنید شیون که کشته گشتند به دست دشمن
زنانشان را به دور گردن کمند گیسو طناب گردید
بر آن عروسان که شد به یغما برنجن از دست جلاجل از پا
ز خون داماد به جای حنا به دست و پاشان خضاب گردید
بر آن شهیدان که سوخت تنشان دگر چه حاجت به پیرهنشان
که خاک صحرا بود کفنشان، لباسشان، آفتاب گردید
رفیق گرگان شده شبانان، شغال‌ها جفت، به باغبانان
ز خون یاران و نوجوانان زمین چو لعل خوشاب گردید
بسی نمانده که لشکر روس به بام مسجد زنند ناقوس
منال و ثروت جلال و ناموس فدای عالی‌جناب گردید
ز بس که قاضی گرفت رشوه ز بس که حاکم فزود عشوه
فتاده بیمار درون غشوه شهید زهر مذاب گردید
گذار ایوان به پور ایران که قصر دیو است نه جای دیوان
مرو غریوان بر خدیوان که ناله‌ات بی‌جواب گردید
خطیب ناطق مرید صامت دبیر دانا ز گفته ساکت
وکیل خائن به عزم ثابت جهنده همچون شهاب گردید
خروش سیل است درین بیابان شرار برق است به کشت دهقان
گسسته بند از جوال و انبان خلیده خر در خلاب گردید
وکیل مست از می غرور است فقیه گرم لقای حور است
وزیر چون در خیال سور است اسیر مالک‌رقاب گردید
یکی به غارت نموده نیت یکی برون از ره حمیت
میانه این دو، تن رعیت، چو دانه در آسیاب گردید
به یاد اطلس، برای دیباج، زر و گهرمان، شده به تاراج
زن و پسرمان به خصم محتاج، عروسمان بی‌نقاب گردید
ره سلامت، دراز و باریک، بلا بیارد ز دور و نزدیک
که بیژن ما، به چاه تاریک، اسیر افراسیاب گردید
گسسته شد نظم، ز رشتهٔ ما، به دیو خو کرد، فرشتهٔ ما
ز حاصل ما، ز کشتهٔ ما، عدویمان کامیاب گردید
نه مال داریم نه جا و منزل، نه بهره یابیم ز کشت و حاصل
کجا نشیند شرارهٔ دل، که دیدهٔ ما، پر آب گردید
به ما بگرید، مه و ستاره، همی بسوزد درون خاره
دگر نداریم، طریق چاره، که عمرمان در شتاب گردید
بس ای امیری، که ماه و مریخ، درخت ما را فکنده از بیخ
مظفری گفت برای تاریخ به بازی ایران خراب گردید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رؤوس دولت، شیوخ ملت، به بازی ایران، خراب گردید
درین حوادث، برین مصیبت درون خارا، کباب گردید
هوش مصنوعی: سراسر کشور و شخصیت‌های مهم آن با مصیبت و مشکلاتی مواجه شده‌اند که باعث به‌هم‌ریختگی و نابودی بسیاری از امور شده است. در این واقعه‌های سخت، مردم و قدرت‌ها به شدت آسیب دیده‌اند و درد و رنج زیادی را متحمل شده‌اند.
شده پریشان، دو زلف سنبل، همی زند چاک، به پیرهن گل
وثاق قمری، سرای بلبل، مقام جغد و غراب گردید
هوش مصنوعی: دو زلف سنبل به طرز ناراحت‌کننده‌ای در هم پیچیده شده و پارچه گلی را پاره می‌کند. اکنون، جغد و غراب به جای بلبل در این محیط سکنی گزیده‌اند.
همای دولت، از آشیانه، فتاده در دام، به طمع دانه
چرا نیاید، عدو به خانه، که پاسبان مست خواب گردید
هوش مصنوعی: پرنده خوشبختی که از لانه‌اش بیرون آمده و به دام افتاده و به دنبال دانه‌ای است، چرا دشمن به خانه نمی‌آید، در حالی که نگهبان خوابش برده است؟
بگو به جمشید، بنال با درد که گلشنت را فلک خزان کرد
بگو به دارا، ز مصر برگرد که نیل همت، سراب گردید
هوش مصنوعی: بگو ای جمشید، با دل پر از درد ناله کن که بهار و گل‌های تو را آسمان به خزان تبدیل کرده است. بگو ای دینی، به مصر بازگرد که نیل، نشانی از تلاش و آرزوهایت را هم اکنون به سرابی تبدیل کرده است.
کناره کردند ز ما طبیبان، کرانه جستند همه حبیبان
روید و گویید که ای رقیبان، دعایتان، مستجاب گردید
هوش مصنوعی: طبیبان از ما فاصله گرفتند و همه دوستان هم از ما دور شدند. بروید و به رقبای خود بگویید که دعاهایشان به حقیقت پیوسته است.
لوای اقبال چو واژگون شد به جام احباب شراب خون شد
چو بخت برگشت خرد زبون شد، حکیم دانا مجاب گردید
هوش مصنوعی: وقتی پرچم خوشبختی به پایین افتاد، در جمع دوستان شراب خونین شد. زمانی که سرنوشت تغییر کرد، عقل و آگاهی سست و ضعیف شد و حکیم دانا نیز مجبور به تسلیم گردید.
ز بی‌پناهی ز بخت‌شومی ز جور روسی ز ظلم رومی
به اردبیل و خوی و ارومی حساب ما ناحساب گردید
هوش مصنوعی: به خاطر بی‌پناهی، شایسته‌نبودن، و ستمی که بر ما رفته، ما به شهرهای اردبیل، خوی و ارومیه رفته‌ایم و وضعیت‌مان به قدری بد است که نمی‌توانیم آن را درست حساب کنیم.
بر آن جوانان کنید شیون که کشته گشتند به دست دشمن
زنانشان را به دور گردن کمند گیسو طناب گردید
هوش مصنوعی: برای آن جوانان ناله و شیون کنید، چرا که به دست دشمن جان خود را از دست دادند. زنانشان را هم به دور گردنشان گیسوانشان به مانند طنابی آویزان کردند.
بر آن عروسان که شد به یغما برنجن از دست جلاجل از پا
ز خون داماد به جای حنا به دست و پاشان خضاب گردید
هوش مصنوعی: عروس‌ها که در روز عروسی‌شان به زیبایی آراسته شده‌اند، ناگهان با درد و مصیبت روبه‌رو می‌شوند. به جای حنا که معمولاً بر دستان و پاهایشان می‌زنند، خون داماد به تن آنها رنگین می‌شود و زیبایی این روز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
بر آن شهیدان که سوخت تنشان دگر چه حاجت به پیرهنشان
که خاک صحرا بود کفنشان، لباسشان، آفتاب گردید
هوش مصنوعی: بر آن شهیدانی که جانشان از دست رفته، دیگر نیازی به پیراهنشان نیست، چرا که خاک بیابان، کفن آنها شده و لباسشان، حالا نور خورشید گردیده است.
رفیق گرگان شده شبانان، شغال‌ها جفت، به باغبانان
ز خون یاران و نوجوانان زمین چو لعل خوشاب گردید
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان که باید نگهبان باشند، به گرگان تغییر شکل داده‌اند و شغال‌ها به هم پیوسته‌اند. باغبانان از خون دوستان و جوانان آکنده‌اند و زمین مانند لعل، زیبا و خوشبخت شده است.
بسی نمانده که لشکر روس به بام مسجد زنند ناقوس
منال و ثروت جلال و ناموس فدای عالی‌جناب گردید
هوش مصنوعی: بسیار نمانده که سربازان روس به بالای مسجد بیفتند و زنگ ناقوس بزنند و ثروت و جلال و ناموس قربانی مقام عالی جناب شود.
ز بس که قاضی گرفت رشوه ز بس که حاکم فزود عشوه
فتاده بیمار درون غشوه شهید زهر مذاب گردید
هوش مصنوعی: به دلیل فساد قاضی و حاکم، که هرکدام به نوعی بر مشکلات افزودند، حالتی بیمارگونه در جامعه حاکم شده است و به این دلیل، شخصی بی‌دفاع و مظلوم در اثر زهر ناعدالتی آسیب دیده و جانش را از دست داده است.
گذار ایوان به پور ایران که قصر دیو است نه جای دیوان
مرو غریوان بر خدیوان که ناله‌ات بی‌جواب گردید
هوش مصنوعی: به ایوان بپور ایران بگذار، زیرا قصر دیو است و جای دیوان نیست. از غریوان دور شو، چون ناله‌ات بی‌پاسخ خواهد ماند.
خطیب ناطق مرید صامت دبیر دانا ز گفته ساکت
وکیل خائن به عزم ثابت جهنده همچون شهاب گردید
هوش مصنوعی: سخنران توانا و پشتیبان خاموش، نویسنده‌ای آگاه است که از سخن خاموش حرف می‌زند. وکیلی که به او اعتماد نمی‌شود، در عزم و اراده‌ای ثابت، چون شهابی درخشان و ناگهانی ظاهر می‌شود.
خروش سیل است درین بیابان شرار برق است به کشت دهقان
گسسته بند از جوال و انبان خلیده خر در خلاب گردید
هوش مصنوعی: در این بیابان، صدا و نیروی سیل جاری است و همچون درخشندگی برق می‌زند. کشاورز به خاطر گرفتاری‌هایش، بندها و مشکلات را رها کرده و شترش در گرداب بلندی گرفتار شده است.
وکیل مست از می غرور است فقیه گرم لقای حور است
وزیر چون در خیال سور است اسیر مالک‌رقاب گردید
هوش مصنوعی: وکیل که در اثر نوشیدن شراب شجاعت پیدا کرده، به دنبال افتخارات و غرور است. فقیه هم که در حال معاشرت با زیبایی‌ها و نیایش‌هاست، غرق در لذت‌هاست. وزیر هم در عالم خیال و شادی‌ها به سر می‌برد و در این وضعیت مثل کسی شده که در اسارت لذت‌ها قرار گرفته است.
یکی به غارت نموده نیت یکی برون از ره حمیت
میانه این دو، تن رعیت، چو دانه در آسیاب گردید
هوش مصنوعی: یک نفر در حال غارت و چپاول است و نفر دیگری با نیت حمایت و دفاع خارج از راه آمده است. در این میان، مردم عادی همچون دانه‌هایی در آسياب، در بین این دو در حال له شدن و آسیب دیدن هستند.
به یاد اطلس، برای دیباج، زر و گهرمان، شده به تاراج
زن و پسرمان به خصم محتاج، عروسمان بی‌نقاب گردید
هوش مصنوعی: به خاطر یادگارهای باارزشی که داشتیم، حالا به تنگدستی افتاده‌ایم و همه چیزمان را به خطر انداخته‌ایم. همسرمان دیگر حتی در پنهان‌کاری هم نیست و وضعمان به شدت بحرانی شده است.
ره سلامت، دراز و باریک، بلا بیارد ز دور و نزدیک
که بیژن ما، به چاه تاریک، اسیر افراسیاب گردید
هوش مصنوعی: راه رسیدن به سلامتی، دشوار و پرپیچ و خم است و بلاها از دور و نزدیک به سراغ انسان می‌آید. بیژن ما در چاه تاریک گرفتار شد و به دست افراسیاب افتاد.
گسسته شد نظم، ز رشتهٔ ما، به دیو خو کرد، فرشتهٔ ما
ز حاصل ما، ز کشتهٔ ما، عدویمان کامیاب گردید
هوش مصنوعی: رشته ارتباط ما گسسته شد و دشمن ما از نتیجه کارهای ما بهره‌مند شد، در حالی که فرشته‌های ما به خاطر این وضعیت دچار ناامیدی و رکود شده‌اند.
نه مال داریم نه جا و منزل، نه بهره یابیم ز کشت و حاصل
کجا نشیند شرارهٔ دل، که دیدهٔ ما، پر آب گردید
هوش مصنوعی: ما نه دارایی و ثروتی داریم، نه مکانی برای زندگی. از کشاورزی و محصول هم بهره‌ای نمی‌بریم. حالا که دل‌مان پر از آتش و اشتیاق است، چشمان‌مان از اشک پر شده است، پس کجا می‌توانیم آرام بگیریم؟
به ما بگرید، مه و ستاره، همی بسوزد درون خاره
دگر نداریم، طریق چاره، که عمرمان در شتاب گردید
هوش مصنوعی: ماه و ستاره‌ها به خاطر ما می‌گریند و در دل آنها آتش می‌سوزد. دیگر راهی برای نجات نداریم، زیرا زندگی‌مان به سرعت سپری می‌شود.
بس ای امیری، که ماه و مریخ، درخت ما را فکنده از بیخ
مظفری گفت برای تاریخ به بازی ایران خراب گردید
هوش مصنوعی: ای امیر، باید بدانی که مانند ماه و مریخ، درخت ما را از ریشه بیرون کشیده‌اند و سرنوشت ایران به تاریخ خرابی دچار شده است.