شمارهٔ ۵۴
مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد
نایب السلطنه با داد خدا داد آمد
بحر علم آمد و از گوهر تابان زد موج
کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد
ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه
با رخی خوب و تنی پاک و دلی شاد آمد
آمد اندر مه دی با نفس فروردین
چون گل و میوه که اندر مه خرداد آمد
تا چو باد سحری تاخت سوی گلشن داد
خیمه ظلم و جهالت همه بر باد آمد
شاد باش ای چمن ملک که چون باد بهار
باغبان با نفسی گرم و کفی راد آمد
نوبهار آمد و از بوی خوش باد ربیع
تهنیت باد به سرو و گل و شمشاد آمد
باغ پژمرده ما از اثر مقدم وی
خوبتر از چمن خلخ و نوشاد آمد
غم ویرانی کشور چه خوری کاین معمار
بهر آبادی ایوان مه آباد آمد
حاسدت خشت به دریا زند و سنگ به سر
کاوستاد هنری بر سر بنیاد آمد
خانه و گلشن ویران شده را خواهی دید
عنقریبا که ز فکرش همه آباد آمد
گشت امید برومند شود کز قدمش
آب در جوی روان چون شط بغداد آمد
ای جوانان نوآموز دبستان وطن
لوح تعلیم بیارید که استاد آمد
حال و فال همه نیکو ازین خواجه راد
که نکوکار و نکوخواه و نکوزاد آمد
ملک مخطوبه و او قاضی و عدلش کابین
شاه مشروطه بر این بالغه داماد آمد
سائسی چونین نادیده و ناخوانده بدیم
در تواریخ و سیر کاینهمه در یاد آمد
با دل شاد به آزادی ملت کوشد
که از او شاد دل بنده و آزاد آمد
همگنانش همه از خلق فرستاده بدند
اینک آن خواجه که یزدانش فرستاد آمد
داور داد و فرستاده دادار ار نیست
زو چرا کرسی بیداد به فریاد آمد
لرزه بر پیکر بیداد گر افتد نه عجب
کاین خداوند پی مالش بیداد آمد
بیستون باشد اگر دشمن سنگین دل ما
خامه او به اثر تیشه فرهاد آمد
علم هایی که خدا ریخته در سینه وی
بشمر بیش ز هفتاد و ز هشتاد آمد
عدل در بارگهش خادم دیرینه بود
عقل در پیشگهش کودک نوزاد آمد
مصرع مطلع ما مقطع مقطوعه نکوست
مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد
شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش عین الدوله: ز بس که از دل مردم همی برآید دودشمارهٔ ۵۵ - مرثیه مجلس پس از بمباردمان به حکم محمدعلی میرزای مخلوع: رؤوس دولت، شیوخ ملت، به بازی ایران، خراب گردید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد
نایب السلطنه با داد خدا داد آمد
هوش مصنوعی: خوشحال باش ای دل، زیرا که خبر رسیده است که نماینده سلطنت به همراه لطف و عدالت الهی به شهر آمده است.
بحر علم آمد و از گوهر تابان زد موج
کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد
هوش مصنوعی: دریای علم به جوش آمده و موجهایش همچون گوهرهای درخشان است. کوه اراده و عزم نیز با قدرت و استحکام خود آماده است.
ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه
با رخی خوب و تنی پاک و دلی شاد آمد
هوش مصنوعی: ناصرالملک ابوالقاسم مسعود از راهی آمد که چهرهای زیبا، بدنی پاک و دلی شاداب داشت.
آمد اندر مه دی با نفس فروردین
چون گل و میوه که اندر مه خرداد آمد
هوش مصنوعی: در دیماه، با هوایی شبیه به فروردین، بهار و نشاطی همچون گل و میوه در خردادماه در میان ماست.
تا چو باد سحری تاخت سوی گلشن داد
خیمه ظلم و جهالت همه بر باد آمد
هوش مصنوعی: زمانی که خوشی و روشنی مانند نسیم سحری به سمت باغ و بهشت توجه کرد، تمام تاریکیها و نادانیها به باد رفتند و از بین رفتند.
شاد باش ای چمن ملک که چون باد بهار
باغبان با نفسی گرم و کفی راد آمد
هوش مصنوعی: ای چمن زیبا، شاد باش، چون در بهار باد ملایمی وزیده و باغبان با روحی شاد و با انرژی به سراغ تو آمده است.
نوبهار آمد و از بوی خوش باد ربیع
تهنیت باد به سرو و گل و شمشاد آمد
هوش مصنوعی: بهار سرزنده و خوشبو فرا رسیده است و با خود بوی دلنشینی را به همراه آورده است که به درختان سرو، گلها و درختان شمشاد تبریک میگوید.
باغ پژمرده ما از اثر مقدم وی
خوبتر از چمن خلخ و نوشاد آمد
هوش مصنوعی: باغ پژمرده ما به خاطر ورود او، زیباتر از چمنهای سرسبز و تازه به نظر میرسد.
غم ویرانی کشور چه خوری کاین معمار
بهر آبادی ایوان مه آباد آمد
هوش مصنوعی: غم و اندوه ویرانی کشور را چرا بر خود هموار میکنی، در حالی که این معمار برای آبادانی و رونق دیار مهآباد آمده است.
حاسدت خشت به دریا زند و سنگ به سر
کاوستاد هنری بر سر بنیاد آمد
هوش مصنوعی: حسود برای اینکه به دشمنش آسیب برساند، سنگی به سمت او پرتاب میکند، اما در واقع خودش را دچار آسیب میکند، زیرا این کارش به بنیاد و اساس خود او آسیب میزند.
خانه و گلشن ویران شده را خواهی دید
عنقریبا که ز فکرش همه آباد آمد
هوش مصنوعی: به زودی خانه و باغ ویران شدهای را خواهی دید که از یاد آن همه چیز به خوبی و آبادانی برگشته است.
گشت امید برومند شود کز قدمش
آب در جوی روان چون شط بغداد آمد
هوش مصنوعی: امید به شکوفایی و رشد پیدا کرد، زیرا با ورود او، آب مانند جویبار به حرکت درآمد و همچون رودخانه بغداد جاری شد.
ای جوانان نوآموز دبستان وطن
لوح تعلیم بیارید که استاد آمد
هوش مصنوعی: ای جوانان تازهکار در مدرسه وطن، بیایید و لوحهای علم و دانش را بیاورید چون معلم رسید.
حال و فال همه نیکو ازین خواجه راد
که نکوکار و نکوخواه و نکوزاد آمد
هوش مصنوعی: همه چیز به خوبی و خوشی است به خاطر این آقا که اهل نیکی و محبت است و از خانواده نیکو زاده به دنیا آمده.
ملک مخطوبه و او قاضی و عدلش کابین
شاه مشروطه بر این بالغه داماد آمد
هوش مصنوعی: در این شعر به نوعی از نظام اجتماعی و سیاسی اشاره شده است. "ملک" به عنوان حاکم یا پادشاه، "قاضی" به معنای دادگر و عادل است و "کابین شاه مشروطه" به نظامی اشاره دارد که در آن حقوق و مقرراتی برای حکومت وجود دارد. "داماد" نمادی از فردی است که به این نظام پیوسته و از قوانین آن بهرهمند میشود. به طور کلی، این متن به ارتباط بین حاکمیت، عدالت و حقوق شهروندان اشاره دارد.
سائسی چونین نادیده و ناخوانده بدیم
در تواریخ و سیر کاینهمه در یاد آمد
هوش مصنوعی: یک مربی چنین نادیده و ناشناختهای در تاریخها و زندگینامهها پیدا نکرده است، که اینقدر در خاطرها باقی مانده باشد.
با دل شاد به آزادی ملت کوشد
که از او شاد دل بنده و آزاد آمد
هوش مصنوعی: کسی که با دل شاد به دنبال آزادی مردم است، در واقع تلاش میکند که خودش هم از این آزادی خوشحال و آزاد باشد.
همگنانش همه از خلق فرستاده بدند
اینک آن خواجه که یزدانش فرستاد آمد
هوش مصنوعی: همه افراد آن جماعت از سوی مردم آمدهاند، اما اکنون این شخص آمده است که خداوند او را ارسال کرده است.
داور داد و فرستاده دادار ار نیست
زو چرا کرسی بیداد به فریاد آمد
هوش مصنوعی: اگر خدایی باشد که به حق و عدالت قضاوت کند، پس چرا در این جهان بیعدالتی و ظلم وجود دارد و این ستمها به فریاد در نمیآید؟
لرزه بر پیکر بیداد گر افتد نه عجب
کاین خداوند پی مالش بیداد آمد
هوش مصنوعی: اگر بر پیکر ظالمی لرزه بیفتد، جای تعجب نیست؛ زیرا او خدایی را که به خاطر مال و ثروتش بر او ظلم کرده، به سرنوشتش گرفتار کرده است.
بیستون باشد اگر دشمن سنگین دل ما
خامه او به اثر تیشه فرهاد آمد
هوش مصنوعی: اگر دشمن ما دل سنگینی داشته باشد، بیستون هم باشد، اما قلم او به خاطر تیشه فرهاد اثرگذار خواهد بود.
علم هایی که خدا ریخته در سینه وی
بشمر بیش ز هفتاد و ز هشتاد آمد
هوش مصنوعی: دانشهایی که خداوند در دل او قرار داده، بسیار بیشتر از هفتاد یا هشتاد است.
عدل در بارگهش خادم دیرینه بود
عقل در پیشگهش کودک نوزاد آمد
هوش مصنوعی: در دنیای ایدهآل، عدالت همواره در خدمت انسانها بوده است و عقل و خرد به عنوان یک نیروی تازهوارد و نوپا به آن نگاه میکند.
مصرع مطلع ما مقطع مقطوعه نکوست
مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر خبر خوشی را به دل خود و دیگران میدهد و از آمدن کسی یا چیزی که باعث خوشحالی و شگفتی است، خبر میدهد. او با اشاره به زیبایی و خوبی این رخداد، احساس شوق و سرور را ابراز میکند. به نوعی نوید یک تحول یا تغییر مثبت را میدهد که به زودی رخ خواهد داد.