شمارهٔ ۵ - چکامه
نظاره کن بدایع گردون را
تا پی بری صنایع بیچون را
تا بینی آن عجایب کز هر یک
کالیوه گشته مغز، فلاطون را
بنگر چگونه ساخته بی پرگار
نقاش صنع این همه برهون را
گر صانعش خدای نه، کی انباشت
از گوهر این سفاین مشحون را
از اندرون و بیرون چون پرداخت
این برکشیده طاق بی آهون را
در این مدارها که به اندازه
ترتیب داده مرکز و کانون را
در تار و پود دیبه زنگاری
کی برکشیده لؤلؤ مکنون را
جولاهه کی تواند با گوهر
دیبا همی ببافد اکسون را
ور گنبد است بی ستن و پایه
کی برفراشت گنبد وارون را
هرگز کسی به گنبد وارون دید
سیر رحی و گردش طاحون را
ترکی است آسمان که دگرگونه
دارد صباح و شام دگرگون را
گاه از فلق گذارد سیمین تاج
گاه از شفق عمامه گلگون را
گیرم که مدرک است همی گردون
ادراک بخش کبود گردون را
ای مانده چون جنین بدل گردون
چون پی بری حقایق بیرون را
دل از خرد به موجد کل بسته است
خاک فسرده و گل مسخون را
رستن ز خاک تیره کجا باشد
ترکیبی از عناصر معجون را
کی ره دهند در صف علیین
جسمی به بند سجین مسجون را
از علت العلل چه خبر باشد
معلول فوق و علت مادون را
مریخ اگر نشیند با ناهید
کی جای ریزد مرخون را
وان زهره گر فضایل برجیسی
داند کجا نوازد قانون را
تیر ار نیوشد از ماه افسانه
با خامه کی طرازد افسون را
کیوان به تیر اگر نگرد کمتر
چین افکند عذار شبه گون را
ماه ار ز نور خویش بدی تابان
هر ماهه نو نکردی عرجون را
ور مهر نور وجهه حق دیدی
نفروختی فروزان کانون را
ای خواجه زی خدای گرا وز خلق
زنجیر در گل دل مجذون را
دیان دین ترا طلبد زی او
بشتاب وهل جماعت مدیون را
جائی برو که بر در وی خورشید
خاضع شده است یوشع بن نون را
آنرا بجو که ز امرش او بارد
ماهی بکام پیکر ذوالنون را
گیرم که چهره زرد کنی چندانک
زرچوبه را بمانی و زریون را
زرچوبه چیست خود چه بود زریون
آنجا که بنگری زر مخزون را
زر نیز خود چه باشدی ای بازر
در خاک دیده پنهان قارون را
تا در درون دیده و دل داری
دیو پلید و اهرمن دون را
آلایشی است در تو که دامانت
خواهد پلیدکردن جیحون را
بشکن طلسم روح مکرم را
بگشای دیده آن دل مفتون را
آسوده کن خیال گرامی را
پاکیزه کن وثاق همایون را
بسیار خفته ماندی و نابینا
بیدار باشد و بینا اکنون را
گر رستمی بزور و فریدونی
بر خود مناز و منگر کایدون را
سیمرغ بود عاقله رستم را
برمایه بود دایه فریدون را
رو سجده کن به بارگهی روشن
پس برفروز چهره گلگون را
رو تکیه کن به قائمهای محکم
پس برفراز قامت موزون را
از گلرخان عصر عنب بستان
فرموش کن عصاره افیون را
بیراهه است و دیو و دده زنهار
بی رهنمای مسپر هامون را
دامان خاصهای به کف آر آنگه
از کف بهل چرا و چه و چون را
هرگز کجا توانی قائم داشت؟
بی متکا عمود فر ستون را
در احتجاج خصم فرو ماندی
موسی اگر نبودی هارون را
بر صخره کی کنیسه بنا کردی؟
عیسی اگر نخواندی شمعون را
نوح این سخن به سام همی میگفت
روزی که ساخت سوق ثمانون را
کاین جان رهین حکمت و فضلستی
بستان بها و در ده مرهون را
هرگز مدار منت از این مردم
زیرا که خوار بینی ممنون را
این آز شوخکن کندت جامه
رو از قناعت آور صابون را
سوگند میخورم که در این گیتی
کس نیست رسته منت گردون را
جز خواجه من آنکه ندارد چرخ
از طوق طاعتش سر بیرون را
فرخ نظام سلطنه کز دانش
نگشوده نامه خواند مضمون را
من خواجگان شناخته ام افزون
اما از او نیافتم افزون را
خواندم کتاب دولت سامانی
و آل سبکتکین و فریقون را
یکتن نیافتم که همالستی
این صاحب خجسته میمون را
فضلش نوشته دفتر انگلیون
هم نامه های هرمس و سمنون را
کلکش که جاذبستی رحمت را
تیغش که نایبستی طاعون را
آلوده با عبیر طبرزد را
پالوده از حریر طبر خون را
ز انصاف بیمری که خداداد است
این مقتدر عمید همایون را
گر برخلاف مصلحتش قانون
اجراء شود گزیند قانون را
ای صیت احتشام تو بگرفته
در شش جهت جزیره مسکون را
عفوی است در سرشت تراکان عفو
بر عم خود نبودی مامون را
قدسی است در نهاد تراکان قدس
بی شک نبوده زاده مظعون را
جودی است در وجود تراکان جود
هرگز نبوده احمد طولون را
جودت کم از شمر شمرد مانا
چه زنده رود را و چه جیحون را
دست سحاب نزد کفت ماند
مصدوقه ثلث و تسعون را
عمر و زبیدی ار نگرد تیغت
صمصام را ببخشد و ذوالنون را
بن مقله بر بمقله کشد از جان
آن خامه سیاه شبه گون را
عبدالحمید یحیی آموزد
از سهم و قوس تو الف و نون را
با چون توئی قیاس کجا شاید
این خواجگان بی هنر دون را
دانا چگونه ماند نادان را
رایج کجا نماید مغبون را
رنگ گهر نه بینی خارا را
طعم رطب نباشد زیتون را
میرا به مدحتت صدف طبعم
زاد است این لئالی مکنون را
من نیستم ازان شعرا کایشان
قائد شوند زمره ی غاوون را
در مدح هر خسیس فرو خوانند
شعری دو نامناسب و موزون را
وز فرط بی تمیزی بر مردان
مدح آنچنان کنند که خاتون را
نه زان عروضیان که به هر رکنی
نسبت دهند مطوی و مخبون را
نه زان مرائیان که بر ایشان حق
فرموده والذین یرائون را
بل مادح تو باشم و نستانم
در درگه تو افسر ارغون را
از لب پدید آرم معجز را
وز خامه فاش سازم افسون را
پیش ترانهٔ غزل نغزم
بونصر کی نوازد قانون را
روئینه شعر گویم در مدحت
روئین تن است زاده کتایون را
تا آب ماه بگذرد و ایلول
تشرین فراز بینی و کانون را
خواند دو جا فرشته یزدانی
دو سوره بر ز گفته بی چون را
بر طلعت تو سورهٔ کوثر را
بر دشمن تو سورهٔ ماعون را
شمارهٔ ۴ - در حماسه و نکوهش زمامداران ایران هنگام توپ بستن سپاهیان تزاری روس به بارگاه امام هشتم فرماید: تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانرواشمارهٔ ۶: با خلق چون حدیث کنم ز این ستارهها
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نظاره کن بدایع گردون را
تا پی بری صنایع بیچون را
هوش مصنوعی: به تماشای زیباییها و شگفتیهای جهان بنشین تا به آثار و کارهای بینظیر و کامل دست یابی.
تا بینی آن عجایب کز هر یک
کالیوه گشته مغز، فلاطون را
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن شگفتیها را ببینی که از هر یک، تفکر عمیق و اندیشههای بزرگ حاصل شده است، مانند فلسفههای افلاطون.
بنگر چگونه ساخته بی پرگار
نقاش صنع این همه برهون را
هوش مصنوعی: نگاهی به آفرینش و زیباییهای موجود بیانداز، ببین چگونه این هنرمند، بدون استفاده از ابزارهای دقیق، این همه آثار زیبا را خلق کرده است.
گر صانعش خدای نه، کی انباشت
از گوهر این سفاین مشحون را
هوش مصنوعی: اگر سازندهاش خدا نباشد، پس چگونه این کشتیهای پر از جواهر را انباشته است؟
از اندرون و بیرون چون پرداخت
این برکشیده طاق بی آهون را
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چگونگی شکلگیری و زیبایی یک بنا یا سازه اشاره دارد. به نظر میرسد که هنرمند یا سازنده، با دقت و مهارت خاصی به طراحی و ساخت آن پرداخته است. از همه جوانب، این بنا به خوبی طراحی شده و از هیچ جنبهای کم ندارد.
در این مدارها که به اندازه
ترتیب داده مرکز و کانون را
هوش مصنوعی: در این گردونهها که به اندازهای مشخص سازماندهی شدهاند، مرکز و نقطه اصلی را تعیین کردهاند.
در تار و پود دیبه زنگاری
کی برکشیده لؤلؤ مکنون را
هوش مصنوعی: در بافت پارچهای زینتی که زیبایی خاصی دارد، مرواریدهای پنهان را به نمایش نگذار.
جولاهه کی تواند با گوهر
دیبا همی ببافد اکسون را
هوش مصنوعی: هیچ بافندهای نمیتواند با الیاف گرانبها و درخشان گلیم یا فرشی را بافته و تهیه کند.
ور گنبد است بی ستن و پایه
کی برفراشت گنبد وارون را
هوش مصنوعی: اگر گنبدی وجود داشته باشد که نه ستون داشته باشد و نه پایه، چگونه میتواند گنبدی معکوس را برافراشت؟
هرگز کسی به گنبد وارون دید
سیر رحی و گردش طاحون را
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانسته است گردش و چرخش زندگی و موجودات را در دنیای معکوس و متفاوتی که وجود دارد، ببیند.
ترکی است آسمان که دگرگونه
دارد صباح و شام دگرگون را
هوش مصنوعی: آسمان به نوعی است که در صبح و شب، رنگ و حالوهوای متفاوتی دارد.
گاه از فلق گذارد سیمین تاج
گاه از شفق عمامه گلگون را
هوش مصنوعی: گاهی از سوی صبحگاه، تاج نقرهای نمایان میشود و گاهی از سوی غروب، عمامهای سرخ رنگ به چشم میخورد.
گیرم که مدرک است همی گردون
ادراک بخش کبود گردون را
هوش مصنوعی: اگر بپذیریم که آسمان و جهان را میتوان شناخت، پس باید فهمید که آسمان آبی رنگ است.
ای مانده چون جنین بدل گردون
چون پی بری حقایق بیرون را
هوش مصنوعی: ای مانند جنینی که در رحم میمانی و به آنچه در دنیا است نمیرسی، پس به حقیقت و واقعیتها توجه کن.
دل از خرد به موجد کل بسته است
خاک فسرده و گل مسخون را
هوش مصنوعی: دل از عقل به وجود آفریننده بزرگ وابسته است، در حالی که خاک سرد و گل معطر در کنار هم قرار دارند.
رستن ز خاک تیره کجا باشد
ترکیبی از عناصر معجون را
هوش مصنوعی: رهایی از خاک تاریک و ناچیز چگونه میتواند حاصل ترکیبی از عناصر گوناگون باشد؟
کی ره دهند در صف علیین
جسمی به بند سجین مسجون را
هوش مصنوعی: آیا در صف برتران کسی را به بند سگان (در دوزخ) راه میدهند؟
از علت العلل چه خبر باشد
معلول فوق و علت مادون را
هوش مصنوعی: از اصل و بنیادی که همه چیز از آن ناشی میشود چه خبر داریم، در حالی که نتیجه و اثر آن در بالاست و علت آن در پایینتر قرار دارد؟
مریخ اگر نشیند با ناهید
کی جای ریزد مرخون را
هوش مصنوعی: اگر سیاره مریخ با سیاره ناهید به هم بنشیند، دیگر جای خالی برای خون ریختن نمیماند.
وان زهره گر فضایل برجیسی
داند کجا نوازد قانون را
هوش مصنوعی: اگر زهره (سیاره زهره) به فضایل آگاه باشد، میداند که کجا باید نوازش کند و قوانین را رعایت کند.
تیر ار نیوشد از ماه افسانه
با خامه کی طرازد افسون را
هوش مصنوعی: اگر تیر از ماه افسانهای به گوش برسد، با چه قلمی میتوان جادو را به تصویر کشید؟
کیوان به تیر اگر نگرد کمتر
چین افکند عذار شبه گون را
هوش مصنوعی: اگر کیوان به تیر بزند، کمتر چهرهای که شبیه به اوست، زیر باران چین و چروک خواهد افتاد.
ماه ار ز نور خویش بدی تابان
هر ماهه نو نکردی عرجون را
هوش مصنوعی: اگر ماه به نور خودش میتابید، هرگز نمیتوانست به طور کامل به جمال خود ببالد و از زیبایی خود بهرهمند شود. اینجا به نوعی اشاره به این دارد که درخشندگی و زیبایی چیزی که در حال رشد است (مثل عرجون) به منابع و نور دیگر نیاز دارد تا کامل و زیبا شود.
ور مهر نور وجهه حق دیدی
نفروختی فروزان کانون را
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهره حق را دیدی، هرگز روشنایی شمع دل را که در عشق او میسوزد، نخواهی فروخت.
ای خواجه زی خدای گرا وز خلق
زنجیر در گل دل مجذون را
هوش مصنوعی: ای آقا، به یاد خدا باش و از انسانها دوری کن، چون دل شگفتزده و گرفتار را مانند زنجیری در گل میبیند.
دیان دین ترا طلبد زی او
بشتاب وهل جماعت مدیون را
هوش مصنوعی: قاضی دین تو را میطلبد، پس زودتر به سوی او برو و از جمعیت بدهکاران غافل نشو.
جائی برو که بر در وی خورشید
خاضع شده است یوشع بن نون را
هوش مصنوعی: به جایی برو که در آستانش، خورشید به احترام او توقف کرده است، مانند یوشع بن نون.
آنرا بجو که ز امرش او بارد
ماهی بکام پیکر ذوالنون را
هوش مصنوعی: این جمله به معناي جستجو کردن چیزی است که از او برکت و خیر به دست آورده شود، به ویژه برای شخصیتی مانند ذوالنون. در اینجا به نظر میرسد که اشاره به یافتن یک منبع الهام یا دانش دارد که باعث پیشرفت و موفقیت شود.
گیرم که چهره زرد کنی چندانک
زرچوبه را بمانی و زریون را
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که تو چهرهات را زرد کنی تا به طلای پوشیده در زرچوبه بمانی، در واقع به زیبایی ظاهری دست نمییابی و حقیقتی در درونت تغییر نخواهد کرد.
زرچوبه چیست خود چه بود زریون
آنجا که بنگری زر مخزون را
هوش مصنوعی: زرچوبه چه چیزی است و خود چه ارزشی دارد، وقتی در جایی که به آن مینگری، طلا و گنجهای پنهان را میبینی؟
زر نیز خود چه باشدی ای بازر
در خاک دیده پنهان قارون را
هوش مصنوعی: ای بازر، زری که در دست توست چه ارزشی دارد؟ در زیر خاک میتوان گنج قارون را پنهان دید.
تا در درون دیده و دل داری
دیو پلید و اهرمن دون را
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دل و چشمانت وجود دارد، باید با نیروهای ناشایست و بدطینت مبارزه کنی.
آلایشی است در تو که دامانت
خواهد پلیدکردن جیحون را
هوش مصنوعی: در وجود تو آلودگیای است که باعث میشود دامانت به ناپاکی بیفتد.
بشکن طلسم روح مکرم را
بگشای دیده آن دل مفتون را
هوش مصنوعی: طلسم روح پاک را بشکن و چشمان دل شیفته را باز کن.
آسوده کن خیال گرامی را
پاکیزه کن وثاق همایون را
هوش مصنوعی: ذهن عزیزت را آرام کن و بند گرانبهای خود را تمیز و پاکیزه ساز.
بسیار خفته ماندی و نابینا
بیدار باشد و بینا اکنون را
هوش مصنوعی: بسیار وقت است که تو در خواب غفلت به سر میبری، در حالی که شخصی بیدار و بینا وضعیت حال را درک میکند.
گر رستمی بزور و فریدونی
بر خود مناز و منگر کایدون را
هوش مصنوعی: اگر به قدرت رستم و فریدون فخر میکنی، به خود نبال و به دیگران نگاه نکن.
سیمرغ بود عاقله رستم را
برمایه بود دایه فریدون را
هوش مصنوعی: سیمرغ، پرندهای حکیم و فرزانه بود که رستم را حمایت میکرد و فریدون نیز به یاری او متکی بود.
رو سجده کن به بارگهی روشن
پس برفروز چهره گلگون را
هوش مصنوعی: در جایی پرنور و با عظمت، به سجده بیفت و سپس چهره زیبا و گلگون خود را نمایان کن.
رو تکیه کن به قائمهای محکم
پس برفراز قامت موزون را
هوش مصنوعی: به یک تکیهگاه استوار و مطمئن تکیه کن و سپس با اعتماد به نفس با قامت زیبایت بلند شو.
از گلرخان عصر عنب بستان
فرموش کن عصاره افیون را
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که از زیباییهای زمانه غفلت نکنی و از تاثیرات شگفتانگیز عشق لذت ببری، نه از تضعیف روح و خوابآلودگی.
بیراهه است و دیو و دده زنهار
بی رهنمای مسپر هامون را
هوش مصنوعی: این راه به خطا است و دشمنان و موانع در آن حضور دارند، پس از کسی بدون راهنما کمک نخواهی کرد و خودت را به خطر نیانداز.
دامان خاصهای به کف آر آنگه
از کف بهل چرا و چه و چون را
هوش مصنوعی: دامن خاصی (یعنی چیز باارزشی) را در دستان خود بگیر، سپس نگذار از دستت برود؛ نگران چرا و چه و چگونه بودن نباش.
هرگز کجا توانی قائم داشت؟
بی متکا عمود فر ستون را
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانی بدون تکیهگاه ایستادگی داشته باشی؛ مانند اینکه بدون زیرپایی نتوانی ستون را استوار نگهداری.
در احتجاج خصم فرو ماندی
موسی اگر نبودی هارون را
هوش مصنوعی: اگر موسی (علیهالسلام) نبود، هارون (علیهالسلام) در بحث و جدل نمیتوانست به خوبی از خود دفاع کند و به نتیجهای برسد.
بر صخره کی کنیسه بنا کردی؟
عیسی اگر نخواندی شمعون را
هوش مصنوعی: بر روی کدام صخره به ساختن معبد پرداختهای؟ اگر معروفترین شخصیتها را هم نخوانده باشی.
نوح این سخن به سام همی میگفت
روزی که ساخت سوق ثمانون را
هوش مصنوعی: نوح این را به سام گفت در روزی که بازار ثمانون را بنا میکرد.
کاین جان رهین حکمت و فضلستی
بستان بها و در ده مرهون را
هوش مصنوعی: این جان من به خاطر دانش و فضایل است که در باغ زندگی سیر میکند و در جستجوی ثمرهها و مایحتاج خود به دنیای دیگر وابسته است.
هرگز مدار منت از این مردم
زیرا که خوار بینی ممنون را
هوش مصنوعی: هرگز انتظار نداشته باش که مردم به خاطر لطف و محبتت از تو ممنون باشند، چون این باعث میشود که احساس حقارت کنی و شخصیتت آسیب ببیند.
این آز شوخکن کندت جامه
رو از قناعت آور صابون را
هوش مصنوعی: این آزوئی که داری، تو را به بازی و خوشگذرانی میکشد و از سادگی و نیازمندیات دور میکند.
سوگند میخورم که در این گیتی
کس نیست رسته منت گردون را
هوش مصنوعی: من قسم میخورم که در این دنیا هیچکس از چنگال سرنوشت رهایی نمییابد.
جز خواجه من آنکه ندارد چرخ
از طوق طاعتش سر بیرون را
هوش مصنوعی: جز مولای من کسی نیست که بتواند از دایره اطاعت او خارج شود.
فرخ نظام سلطنه کز دانش
نگشوده نامه خواند مضمون را
هوش مصنوعی: فرخ نظام سلطنه که به خاطر دانش خود، مطلب را تا به حال نفهمیده است.
من خواجگان شناخته ام افزون
اما از او نیافتم افزون را
هوش مصنوعی: من افراد مهم و برجسته زیادی را ملاقات کردهام، اما از آنها هیچکدام را نمیتوانم به عنوان شخصی با ارزشتر از او بشناسم.
خواندم کتاب دولت سامانی
و آل سبکتکین و فریقون را
هوش مصنوعی: کتابهایی درباره دولتهای سامانی و آل سبکتکین و نیز فریقون را مطالعه کردم.
یکتن نیافتم که همالستی
این صاحب خجسته میمون را
هوش مصنوعی: من هیچ شخصی نمیشناسم که همقد این فرد خوشبخت و بااستعداد باشد.
فضلش نوشته دفتر انگلیون
هم نامه های هرمس و سمنون را
هوش مصنوعی: فضل او به قدری بزرگ و بینظیر است که حتی نامههای هرمس و سمنون هم در دفتری به نام انگلیون ثبت شدهاند.
کلکش که جاذبستی رحمت را
تیغش که نایبستی طاعون را
هوش مصنوعی: او با جاذبهای که دارد، رحمت را به خود جذب میکند و با تیغی که در دست دارد، بر طاعون غلبه میکند.
آلوده با عبیر طبرزد را
پالوده از حریر طبر خون را
هوش مصنوعی: با عطر خوش طبیعت آمیخته است و از زرق و برق زندگی دور است.
ز انصاف بیمری که خداداد است
این مقتدر عمید همایون را
هوش مصنوعی: این شخص به خاطر انصاف و عدالت خود، مورد توجه و احترام قرار گرفته است و قدرت و عظمت او از جانب خداوند است.
گر برخلاف مصلحتش قانون
اجراء شود گزیند قانون را
هوش مصنوعی: اگر قانونی که اجرا میشود به نفع او نباشد، او باز هم قانون را انتخاب میکند.
ای صیت احتشام تو بگرفته
در شش جهت جزیره مسکون را
هوش مصنوعی: ای آواز و نام بلندت در شش طرف جزیره مسکونی را فراگرفته است.
عفوی است در سرشت تراکان عفو
بر عم خود نبودی مامون را
هوش مصنوعی: عفو و بخشش بخشی از شخصیت و طبیعت تو است، اما تو خودت هرگز نتوانستی خویش را ببخشی.
قدسی است در نهاد تراکان قدس
بی شک نبوده زاده مظعون را
هوش مصنوعی: در وجود تراکان (ترکان) روحی پاک و مقدس وجود دارد، و بدون شک کسی که به دنیای مادی وابسته است از این پاکی بی بهره است.
جودی است در وجود تراکان جود
هرگز نبوده احمد طولون را
هوش مصنوعی: در وجود تو ویژگیای وجود دارد که بخشش و generosity را تعریف میکند، همانند جویبار. اما حتی بزرگی و بخشندگی احمد طولون نیز به آن نخواهد رسید.
جودت کم از شمر شمرد مانا
چه زنده رود را و چه جیحون را
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به سخاوت و generosity، و بیان میکند که میزان بخشش کسی کمتر از شمر نیست. همچنین به زندگی و جریان دو رود مهم، یعنی زندهرود و جیحون، اشاره میکند تا به نوعی تأکید کند بر این که سخاوت و بخشش چقدر در زندگی افراد و جامعه تأثیرگذار است.
دست سحاب نزد کفت ماند
مصدوقه ثلث و تسعون را
هوش مصنوعی: دست ابر به او نرسید و او را در آغوش نگرفت، با این حال به سه و نهدهم (کسر) اشاره میکند.
عمر و زبیدی ار نگرد تیغت
صمصام را ببخشد و ذوالنون را
هوش مصنوعی: اگر عمر و زبیدی شیری نباشند، شمشیر تو میتواند صمصام و ذوالنون را ببخشد.
بن مقله بر بمقله کشد از جان
آن خامه سیاه شبه گون را
هوش مصنوعی: آن کسی که ز کمرنگی و بیزندگی خود رنج میبرد، همچنان که قلم سیاه را بر موزهای میکشد، احساس خود را با تمام وجود به کار میبرد.
عبدالحمید یحیی آموزد
از سهم و قوس تو الف و نون را
هوش مصنوعی: عبدالحمید یحیی از نشانهها و ویژگیهای خاص تو میآموزد، مانند الف و نون که نشانههای زبان هستند.
با چون توئی قیاس کجا شاید
این خواجگان بی هنر دون را
هوش مصنوعی: با وجود تو، چگونه میتوان این افراد بیهنر و پست را مقایسه کرد؟
دانا چگونه ماند نادان را
رایج کجا نماید مغبون را
هوش مصنوعی: آیا فرد باهوش میتواند نادان را درک کند و در کجا میتواند به کسی که فریب خورده کمک کند؟
رنگ گهر نه بینی خارا را
طعم رطب نباشد زیتون را
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و ارزش واقعی چیزی توجه نکنی، نمیتوانی ویژگیهای بهتری از آن را درک کنی؛ به طور مثال، زیتون نمیتواند مزه خرما را داشته باشد.
میرا به مدحتت صدف طبعم
زاد است این لئالی مکنون را
هوش مصنوعی: عزیزم، طبع من مانند صدفی است که به خاطر تو گوهرهای باارزشی را به دنیا میآورد. پس لطفاً این زیباییهای پنهان را نادیده نگیر.
من نیستم ازان شعرا کایشان
قائد شوند زمره ی غاوون را
هوش مصنوعی: من از آن دسته شاعران نیستم که بخواهند گروهی نادان را رهبری کنند.
در مدح هر خسیس فرو خوانند
شعری دو نامناسب و موزون را
هوش مصنوعی: درست نیست که برای بزرگداشت فرد خسیسی شعری نامناسب و بیمعنا بخوانند.
وز فرط بی تمیزی بر مردان
مدح آنچنان کنند که خاتون را
هوش مصنوعی: به خاطر بینظافتی، به طوری ناپسند درباره مردان سخن میگویند که گویی درباره یک خانم محترم صحبت میکنند.
نه زان عروضیان که به هر رکنی
نسبت دهند مطوی و مخبون را
هوش مصنوعی: این گروه از عروضشناسان نیستند که هر چیزی را به راحتی به عنوان یک مفهوم پنهان یا نهان نسبت دهند.
نه زان مرائیان که بر ایشان حق
فرموده والذین یرائون را
هوش مصنوعی: این بیت به برهان بر عدم اعتماد به افرادی اشاره دارد که خود را نشان میدهند و ظاهراً در نظر دیگران خوب به نظر میآیند، اما در واقعیت چنین نیستند و به نوعی به خودنمایی میپردازند. در واقع یادآور این است که نباید به ظاهر آنها و ادعاهایشان اعتماد کرد.
بل مادح تو باشم و نستانم
در درگه تو افسر ارغون را
هوش مصنوعی: من همواره ستایشگر تو هستم و حتی اگر تاج و تخت پادشاهی را از تو نگیرم، دلم به خدمتگزاری و مدح تو مفتخر است.
از لب پدید آرم معجز را
وز خامه فاش سازم افسون را
هوش مصنوعی: من از لب خود معجزهای به نمایش میگذارم و با قلمم رازهای جادو را فاش میکنم.
پیش ترانهٔ غزل نغزم
بونصر کی نوازد قانون را
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند به زیبایی شعر بیافزاید و قانون را در این هنر بینوازی کند؟
روئینه شعر گویم در مدحت
روئین تن است زاده کتایون را
هوش مصنوعی: من شعری زیبا میسرایم در ستایش کسی که با بدن قوی و نیرومندش به دنیا آمده است، همانند زاده کتایون.
تا آب ماه بگذرد و ایلول
تشرین فراز بینی و کانون را
هوش مصنوعی: تا وقتی که آب ماه به جریان بیفتد و زیباییهای فصل چنبره زده برگردد و آتش را ببینی.
خواند دو جا فرشته یزدانی
دو سوره بر ز گفته بی چون را
هوش مصنوعی: فرشته یزدان دو بار، دو سوره از کلام بینظیر را خواند.
بر طلعت تو سورهٔ کوثر را
بر دشمن تو سورهٔ ماعون را
هوش مصنوعی: بر چهرهٔ تو، زیبایی و نعمتهای فراوانی مانند سورهٔ کوثر جاری است، و برای دشمنان تو، زشتیها و مشکلاتی مانند سورهٔ ماعون وجود دارد.
حاشیه ها
1402/08/16 03:11
فرهود
شوخگن کُندت جامه